مصطفی مستور در نشست شمس مشهد:
ادبیات زنان قوی است، برای اینکه از هم گسیختگی خودشان را توصیف میکنند!
خبر گزاری رضوی-ریحانه بناءزاده؛ مستور در ابتدا صحبتش مفصل درمورد ارتباط فردیت با ادبیات داستانی میگوید:(( درباره این موضوع بارها در مورد آن نوشتهام و از آن حرف زدم ولی ضرورتش در دورانی که ما در آن زندگی میکنیم، بیشتر وبیشتر شده است. اگر بخواهیم ادبیات را فشرده کنیم با فهم امروزی شامل، شعر، داستان نمایشنامه نویسی میشود و به عنوان ادبیات خلاق از آن یاد میکنیم. داستان در دوران کلاسیک تفاوت عمدهای با داستان امروزی دارد. در داستانهای گذشته عنصر فردیت کمرنگ بود و بیشتر مربوط به فرهنگ عامه بوده است که بزرگانی مانند سعدی به شکل ادبی در آوردهاند.))
وی ادامه میدهد:(( چیزی که از دو قرن پیش در داستان اتفاق افتاد اضافه شدن، فردیت به ادبیات است. به صورتی که من اگر بخواهم روایتی را تعریف کنم حتما باید از چیزی استفاده کنم که شخصیت فردی من آن را ساخته است حتی اگر بخواهم مطلبی اجتماعی را عنوان کنم از فیلتر ذهنم عبور کرده است و رنگ وبوی فردیت به خود گرفته است.))
یک من متمایز
جامعه ما به شکل تاسف آوری به سمت یک هم گرایی کاذب میرود. در واقع همه از یک چیز خوشمان میآید یا برعکس آن. بدون آنکه به باور آن چیز رسیده باشیم واین باعث ساخت یک من متمایز میشود که سرانجام به بی هویتی میرسد. حضور فضای مجازی بیشتر به این جریان دامن زده است و این میل بیمار گونه، برای دیده شدن است و این رفته، رفته به سمتی میرود که آدمها با جریانات فکری تقلبی همراه شوند و جامعه پر از موجوداتی شکل گرفته در آید. این پژوهشگر مطرح کردن این بحث را این طور بیان میکند: ((این مسئله از این رو اهمیت دارد که آن چیزی که میتواند ما را محافظت کند و با این جریان عمومی همراهمان نکند، ادبیات است. ابزاری که شاید به دروغ آلوده نشده است واز جهان فرد ظهور کرده است.))این نویسنده امیدوار است ادبیات باعث نجات ما از این وضعیت شود.
استراتژیک اشتباه.
مستور، ورود به ادبیات داستانی را با داستان کوتاه، یک استراتژیک اشتباه میداند و ادامه میدهد: (( همه با داستان کوتاه شروع میکنند. تصورمان این است چون داستان کوتاه است، پس ساده تر است و این اشتباه بزرگی است. به جمله ویلیام فاکنر برمیگردم،عالیترین شکل هنر، شعر است ولی چون نمیتوانیم شاعر شویم،داستان کوتاه نویس میشویم که بعد از شعر دشوارترین قالب ادبی است، داستان کوتاه نویس نمیشویم ، رمان نویس میشویم.)) رمان نویسی را به دلیل امکانات بیشتر و کلمات نامحدود، نسبت به داستان کوتاه ساده تر میداند و میگوید: (( همیشه به وقت نوشتن رمان، احساس فراقت بیشتری میکنم ولی داستان کوتاه به دلیل فشردگی، نوشتنش سخت تر است.)) از نظر او داستان کوتاه درجه یک، کمتر پیدا میشود.
عناوین انفجاری
عناوین انفجاری عنوانی است که دبیر جلسه به اسم داستانهای مستور میدهد و از او میخواهد در موردش صحبت کند: (( به لحاظ تکنیکی بحث مفصلی انتخاب عنوان در داستان دارد که واردش نمیشوم. از نگاه من اسم باید عصاره داستان باشد و در عین حال داستان را لو ندهد.اسمهایی که اسامی شخصیتهای داستان باشند، معمولا اسم های ضعیفی هستند و بهتر است این کار انجام نشود مگر ناچار باشید. پیدا کردن اسم خوب به یک زبان ساده تر، الهام میشود. البته این صحبت به این منظور نیست که همان که الهام شد را بنویسم. بلکه روی اسم هم مثل داستان کار میکنم تا آن چیزیی که مطلوب است در بیاید.))
هیولاهای من درنوشتن.
بی نظم هستم. مستور این را میگوید: (( اما زمان زیادی وقت برای نوشتن میگذارم. به نظرم یک نویسنده همیشه مشغول کار است و اغلب زمانی که نمینویسد؛ کار میکند. چون همیشه در حال بررسی و برداشت است.وقتی ایده ای در ذهن شکل میگیرد شروع به نوشتن میکنیم. در واقع هشتاد درصد از کار را قبل از نوشتن انجام دادهایم و تازه نوبت به کار کسالت بار نوشتن میرسد. به نظرم نویسندگی مربوط به خلاقه فکر کردن است.
در ادامه صحبتش از هراس نوشتنش میگوید: ((من از نوشتن هراس دارم و لاک پشت وار و شاید بهتر است بگویم حلزون وار مینویسم. اگر در روز هشت ساعت زمان برای نوشتن میگذارم. شاید 700 کلمه بنویسم و این کار زمان بری برایم است با وجود اینکه میدانم چه مصالحی دارم و تقریبا تمام داستان در ذهنم است ولی نوشتنش سخت است. همیشه به کتابهایم که نگاه میکنم، مثل هیولاهایی است که از ذهنم بیرون ریخته است.))
جرقه و نطفه
جرقه و نطفه به نظرم کاذب است این را نویسنده میگوید وادامه میدهد: (( بعد از دو روز خاموش میشوند؛ تحت تاثیرش قرار نگیرید. اگر زمان زیادی گذشت و همچنان ادامه داشت دربارهاش بنویسید. جرقههای ناب خیلی کم است.حواستان به شبه داستانها باشد، آنها داستان نیستند. نکته دیگری که باید بگویم.خود را پیمانکار ندانید، نوشتن سفارشی نیست. مثلا، فلان بحث اجتماعی داغ است من هم یک داستان بنوسم، اینها خیلی فریبنده هستند باید چیزی را بنویسید که به آن باور دارید وبابت آن رنج کشیدید.
یکی از حاضران در جلسه از مستور میخواهد در مورد تکرار شخصیها در داستانهایش بگوید: (( شاید این اتفاق به این دلیل افتاده است که شخصیتهای فرعی در داستانهایم مجال حرف زدن نداشتند و مجبور بودم در داستان بعدی، شخصیت اصلیاشان کنم وحرفهایشان رابنویسم و باز دوباره شخصیتهای فرعی دیگر خلق میشدند که در اثر بعدی من حضور پیدا میکردند. رفته، رفته که جلو رفتم با شبکه ای از شخصیتها، مواجه شدم که انگار خویشاوندانم هستند.))
زنان منفعل
زنها در داستانهای شما معمولی هستند و میل عصیانگری ندارند. این سئوالی است که یکی از حاضران در جلسه میپرسد و مستور این طور پاسخ میدهد:(( با این حرف موافقم. اما در موردش توضیحی دارم. این موضوع مربوط به آنچه که جهان اجتماعی را در کل دنیا ساخته است. البته در ایران بیشتر است. این که چه شدهاست ساختار جامعه، دست مردان است جای صحبت بسیار دارد. زنها در ساختن آن چیزی که جهان امروز است نبودند، وقتی کسی نباشد و دیکته ای ننویسد به نظرم نمیتواند مسئول اتفاقاتی باشد که دیگران درست کردند. در قرن گذشته چند جنگ بزرگ اتفاق افتاده است که مردها باعثش بودند و ربطی به زنان نداشته است. یک جریانی اتفاق افتاده است که ما باید داوری کنیم و به نظر بد و تهوع آور است. اگر کارنامه گذشته خوب بوده است، امتیازی برای مردان است و اگر بد بوده هم همینطور. حق دارم بگویم زنها در بخش معصوم و روشن بودند. چون دخالتی نداشتند واین نگاه باعث می شود به زنی بپردازم که منفعل است. چرااین اتفاق افتاده است؟ شاید بخشی از آن به جامعه مرد سالار مربوط باشد، اما بخشی از آن مربوط به خود زنان است. زنان به دلیل عقل و تفکر، نگاهشان خیلی جلوتر از آن چیزی هستند که گرفتارش شدند. میدانند چه میخواهند ولی نمیتوانند جلو بروند. در واقع خواستنی که همراه با نتوانستن است و باعث شده است به از هم گسیختگی برسند. برای همین ما ادبیات زنان مان قوی است. برای اینکه از هم گسیختگی خودشان مینویسند و این بهترین چیزی است که برای یک داستان نویس دستمایه شود. داخل پرانتز بگویم ترجیح میدهم ادبیات خوبی نداشته باشم اما زنان ما با این مشکل مواجه نباشند.))
ادای دین به زنان جامعهام
بعد از بیست سال نویسندگی در این دوساله اخیر تصمیم گرفته است به بخش دیگری از زنان بپردازد در این باره میگوید: (( سراغ زنانی رفتم که تلاش میکنند موانعی را از سر راه بردارند و این پروژهای است مستد و داستانی که مربوط به حدود30 زن فعال و تاثیر گذار است. امیدوارم این پروژه داستانی باعث شود بخش دیگری از زنانمان دیده شود و ادای دین من به آنها باشد.))
حرف آخرش
گفت:((هنر کتاب نخواندن را در خودمان تربیت کنیم.این که بدانیم چه چیز را نخوانیم،خیلی خوب است.))
وی ادامه میدهد:(( چیزی که از دو قرن پیش در داستان اتفاق افتاد اضافه شدن، فردیت به ادبیات است. به صورتی که من اگر بخواهم روایتی را تعریف کنم حتما باید از چیزی استفاده کنم که شخصیت فردی من آن را ساخته است حتی اگر بخواهم مطلبی اجتماعی را عنوان کنم از فیلتر ذهنم عبور کرده است و رنگ وبوی فردیت به خود گرفته است.))
یک من متمایز
جامعه ما به شکل تاسف آوری به سمت یک هم گرایی کاذب میرود. در واقع همه از یک چیز خوشمان میآید یا برعکس آن. بدون آنکه به باور آن چیز رسیده باشیم واین باعث ساخت یک من متمایز میشود که سرانجام به بی هویتی میرسد.
استراتژیک اشتباه.
مستور، ورود به ادبیات داستانی را با داستان کوتاه، یک استراتژیک اشتباه میداند و ادامه میدهد: (( همه با داستان کوتاه شروع میکنند. تصورمان این است چون داستان کوتاه است، پس ساده تر است و این اشتباه بزرگی است. به جمله ویلیام فاکنر برمیگردم،عالیترین شکل هنر، شعر است ولی چون نمیتوانیم شاعر شویم،داستان کوتاه نویس میشویم که بعد از شعر دشوارترین قالب ادبی است، داستان کوتاه نویس نمیشویم ، رمان نویس میشویم.)) رمان نویسی را به دلیل امکانات بیشتر و کلمات نامحدود، نسبت به داستان کوتاه ساده تر میداند و میگوید: (( همیشه به وقت نوشتن رمان، احساس
عناوین انفجاری
عناوین انفجاری عنوانی است که دبیر جلسه به اسم داستانهای مستور میدهد و از او میخواهد در موردش صحبت کند: (( به لحاظ تکنیکی بحث مفصلی انتخاب عنوان در داستان دارد که واردش نمیشوم. از نگاه من اسم باید عصاره داستان باشد و در عین حال داستان را لو ندهد.اسمهایی که اسامی شخصیتهای داستان باشند، معمولا اسم های ضعیفی هستند و بهتر است این کار انجام نشود مگر ناچار باشید. پیدا کردن اسم خوب به یک زبان ساده تر، الهام میشود. البته این صحبت به این منظور نیست که همان که الهام شد را بنویسم. بلکه روی اسم هم مثل داستان کار میکنم تا آن چیزیی که مطلوب است در بیاید.))
هیولاهای من درنوشتن.
بی نظم هستم. مستور این را میگوید: (( اما زمان زیادی وقت برای نوشتن میگذارم. به نظرم یک نویسنده همیشه مشغول کار است و اغلب زمانی که نمینویسد؛ کار میکند. چون همیشه در حال بررسی و برداشت است.وقتی ایده ای در ذهن شکل میگیرد شروع به نوشتن میکنیم. در واقع هشتاد درصد از کار را قبل از نوشتن انجام دادهایم و تازه نوبت به کار کسالت بار نوشتن میرسد.
در ادامه صحبتش از هراس نوشتنش میگوید: ((من از نوشتن هراس دارم و لاک پشت وار و شاید بهتر است بگویم حلزون وار مینویسم. اگر در روز هشت ساعت زمان برای نوشتن میگذارم. شاید 700 کلمه بنویسم و این کار زمان بری برایم است با وجود اینکه میدانم چه مصالحی دارم و تقریبا تمام داستان در ذهنم است ولی نوشتنش سخت است. همیشه به کتابهایم که نگاه میکنم، مثل هیولاهایی است که از ذهنم بیرون ریخته است.))
جرقه و نطفه
جرقه و نطفه به نظرم کاذب است این را نویسنده میگوید وادامه میدهد: (( بعد از دو روز خاموش میشوند؛ تحت تاثیرش قرار نگیرید. اگر زمان زیادی گذشت و همچنان ادامه داشت دربارهاش بنویسید. جرقههای ناب خیلی کم است.حواستان به شبه داستانها باشد، آنها داستان نیستند. نکته دیگری که باید بگویم.خود را پیمانکار ندانید، نوشتن سفارشی نیست. مثلا، فلان بحث اجتماعی داغ است من هم یک داستان بنوسم، اینها خیلی فریبنده هستند باید چیزی را بنویسید که به آن باور دارید وبابت آن رنج کشیدید.
یکی از حاضران در جلسه از مستور میخواهد در مورد تکرار شخصیها در داستانهایش بگوید: (( شاید این اتفاق به این دلیل افتاده است که شخصیتهای فرعی در داستانهایم
زنان منفعل
زنها در داستانهای شما معمولی هستند و میل عصیانگری ندارند. این سئوالی است که یکی از حاضران در جلسه میپرسد و مستور این طور پاسخ میدهد:(( با این حرف موافقم. اما در موردش توضیحی دارم. این موضوع مربوط به آنچه که جهان اجتماعی را در کل دنیا ساخته است. البته در ایران بیشتر است. این که چه شدهاست ساختار جامعه، دست مردان است جای صحبت بسیار دارد. زنها در ساختن آن چیزی که جهان امروز است نبودند، وقتی کسی نباشد و دیکته ای ننویسد به نظرم نمیتواند مسئول اتفاقاتی باشد که دیگران درست کردند. در قرن گذشته چند جنگ بزرگ اتفاق افتاده است که مردها باعثش بودند و ربطی به زنان نداشته است. یک جریانی اتفاق افتاده است که ما باید داوری کنیم و به نظر بد و تهوع آور است. اگر کارنامه گذشته خوب بوده است، امتیازی برای مردان است و اگر بد بوده هم همینطور. حق دارم بگویم زنها در بخش معصوم و روشن بودند. چون دخالتی نداشتند واین نگاه باعث
ادای دین به زنان جامعهام
بعد از بیست سال نویسندگی در این دوساله اخیر تصمیم گرفته است به بخش دیگری از زنان بپردازد در این باره میگوید: (( سراغ زنانی رفتم که تلاش میکنند موانعی را از سر راه بردارند و این پروژهای است مستد و داستانی که مربوط به حدود30 زن فعال و تاثیر گذار است. امیدوارم این پروژه داستانی باعث شود بخش دیگری از زنانمان دیده شود و ادای دین من به آنها باشد.))
حرف آخرش
گفت:((هنر کتاب نخواندن را در خودمان تربیت کنیم.این که بدانیم چه چیز را نخوانیم،خیلی خوب است.))