۰
تاریخ انتشار
شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۰۸:۵۶
سفری تلخ به کمپ پناهجویان «مانوس» با تئاتر «سندروم پای بی‌قرار»

نه پای رفتن نه تاب ماندن

نه پای رفتن نه تاب ماندن
هدیه سادات میرمرتضوی/سرویس هنر خبرگزاری رضوی
می‌گویند سندروم پای بی‌قرار یک نوع بیماری است. بیماری که موجب می‌شود فرد مبتلا نتواند لحظه‌ای آرام بگیرد و پاهای بی‌قرارش باید مدام حرکت کند. شاید مثل پاهای امید که از آن سر دنیا او را با امید زندگی بهتر به مانوس رساند. همان پاهایی که این روزها مدام جزیره را دور می‌زند. جزیره‌ای با باران‌های همیشگی و درخت‌های سر به فلک کشیده‌ی نارگیل و موز. سندروم پای بی‌قرار شاید متلعق به سیما باشد که تا آخرین لحظه موقع واژگونی قایق دست و پا ‌زد. همان لحظه که قایقشان نزدیک جزیره غرق می‌شد و ساحل‌نشینان فقط تقلایشان را تماشا می‌کردند. یا متعلق به دکتر نسیم که با شروع جنگ، از ایران گریخت و پاهای بی‌قرار، او را تا آن سوی کره‌ی زمین برد. شاید در انجام رسالتی سنگین در شبی سیاه برای یک هموطن. این سندرم شاید مربوط به پاهای آن افسر پلیسی است که در سال‌های آخر قبل از بازنشستگی او را از سیدنی به اینجا کشاند.



به مانوس که به جهنم سبز معروف است و یا شاید متعلق به دختر مددکار اجتماعی استرالیایی است که بعد از آن شورش بزرگ و وقایع تلخ، باز نتوانست مانوس را فراموش کند و پاهای بی‌قرارش دوباره او را به کمپ پناهجویان بازگرداند. یا پاهای فرهاد. همان پاها که به قول خودش قبل از به دنیا آمدن به شکم مامان ملیحه لگدهای جانانه می‌زد. پاهایی که باهاشان گل کوچک بازی کرد، از زندان جاکارتا گریخت و در اقیانوس هند موقع واژگونی قایق حمل مسافرین قاچاق، به دادش رسید. پاهایی که آخرش هم کار دستش داد. آخ از این پاهای بی‌قرار.



شمعی بیفروز
«رضا از ما کمک خواست برای زندگی امن‌تر. اما در عوض زیر ضربات سنگین و مهلک در بازداشتگاه پناهجویان درگذشت. بازداشتگاهی که با پول مالیات‌دهندگان استرالیایی اداره می‌شود. چون دولت استرالیا چنین سیاستی را اتخاذ کرده است. مرگ رضا براتی یک اتفاق نبود. بلکه نتیجه سیاست‌های دولت استرالیاست. اما ما نباید بگذاریم این سیاست ادامه پیدا کند و قطعا نباید به نام استرالیا تمام شود». یکی از سخنرانان استرالیایی در مراسم یادبود رضا براتی، این سخنان را ایراد کرد. مراسمی که پنج سال قبل، در اعتراض به قتل فجیع این پناهجوی ایرانی در همه شهرهای بزرگ استرالیا و با شعار «شمعی بیفروز» برگزار شد تا شهروندان استرالیایی به اقدامات بیرحمانه دولت خود در قبال پناهجویان اعتراض کنند. رضا براتی تنها 23 سال داشت که آرزوهایش را با جسدش به خاک سپردند. او قربانی یک درگیری خشنوت‌بار در جزیره مانوس شد. کوچکترین شهرستان کشور پاپوا گینه نو که سال‌ها است محل اسکان گروه زیادی از پناهجویان غیر قانونی استرالیا شده. رضا فوق‌دیپلم معماری داشت و مثل هر جوانی سری پر از آرزوهای رنگی. قتل او هنوز در هاله‌ای از ابهام است.



عده‌ای مرگ او را در اثر اصابت ضربه چوب مأموران امنیتی و عده‌ای در اثر اصابت سنگ اعلام کردند. طبق گفته پناهجویان کمپ، رضا از پلکان پایین انداخته شد و زیر مشت و لگد جان داد. او که سال 92، قصه‌ی زندگی کوتاهش به پایان رسید و جسد بی‌جانش در شهرستان لومار استان ایلام به خاک سرد سپرده شد. حمید خزاعی جوان 24 ساله ایرانی، قربانی دیگری بود که درست شش ماه پس از مرگ رضا، بر اثر یک عفونت جزیی و نبود امکانات و تجهیزات پزشکی در جزیره مانوس درگذشت. او که دلرحم بود و پیش از رسیدن به مانوس، در دوران اقامتش در اندونزی‌، قوطی‌های کنسرو غذای خود را به خانواده‌های فقیر می‌داد، پس از مرگ هم بانی خیر شد. پزشکان که علت مرگ حمید را ورود نوعی
باکتری از طریق خاک به بدن او می‌دانستند از خانواده‌اش اجازه خواستند تا به طور کامل مغز حمید را برای آزمایش و پژوهش و شناسایی این میکروب درآورند بلکه بتوانند برای کسان دیگری که ممکن است در معرض این بیماری قرار گیرند، به واکسنی دست پیدا کنند. زندگی در مانوس، قصه‌های تلخی دارد که هنوز هم تکرار می‌شود و گروه تئاتر کربن مشهد، با دستمایه قرار دادن سرنوشت افرادی مثل رضا و حمید و بر اساس فیلم‌های مستند و مصاحبه‌های بهروز بوچانی روزنامه‌نگار ساکن این جزیره که ملقب به «صدای مانوس» است، با نمایش «سندروم پای بی‌قرار»، زبان گویای پناهجویان این جزیره و همه پناهجویان بی‌پناه سراسر این کره خاکی شدند.



هجرت از ابتدای خلق انسان، با او عجین بوده است
شادی غفوریان، بازیگر، کارگردان و نویسنده، از سال 81 وارد حوزه تئاتر شد. طی این سال‌ها در عرصه بازیگری فعالیت داشت و سال 94 با نمایش «عطر تقلبی» کار مستقل خود را آغاز کرد. نمایش دیگرش «هزار فرسنگ زیر دریا» را سال 97 روی صحنه برد که در بخش تئاتر استان، برگزیده بهترین بازیگر نقش اول زن و بهترین طراحی صحنه شد. این هنرمند که بیشتر در حوزه نویسندگی مشغول است، در نمایش «سندروم پای بی‌قرار»، به ایفاگری نقش دکتر نسیم می‌پردازد. او درباره تازه‌ترین همکاری‌ خود و نقشی که بازی می‌کند، می‌گوید:« با توجه به اینکه بازیگر قبلی این نقش، خانم ندا محمدی مشغول بازی در نمایش "خدای جنگ" هستند که هم‌زمان با این نمایش اجرا می‌شود، از من برای بازی نقش نسیم دعوت شد و یک هفته قبل از شروع اجراها به گروه اضافه شدم. برای پاسخ به این سوال که اگر در زندگی واقعی به جای نسیم بودم آیا همین کار را می‌کردم؟ باید بگویم وجه نمایشی شخصیت نسیم برجسته شده است. ضمن آنکه شرایط زیستی نسیم با شخص من متفاوت است. کسی نمی‌داند اگر در موقعیتی مشابه قرار می‌گرفت به چه صورت واکنش نشان می‌داد. تا پیش از پیوستن به تیم سندروم پای بی‌قرار، از اخبار و اینترنت درباره شرایط پناهجوها مطلع بودم.


ضمن اینکه این معضل صرفا به مانوس و ایرانی‌ها مرتبط نمی‌شود. مهاجرت، پدیده‌ای جامع‌تر از ایران و ایرانی است. مهاجرت پدیده‌ای انسانی است. از ابتدای خلق انسان، هجرت با او عجین بوده است. فرقی نمی‌کند در استرالیا باشد یا آلمان یا فرانسه. فرقی نمی‌کند مهاجر یا پناهجو ایرانی باشد، سوری یا افغان. هیچ انسانی مستحق این نیست به خاطر شرایطی که به او تحمیل شده، هنگامی که جلای وطن می‌کند، گرفتار تبعات منفی مهاجرت شود. درباره تجربه حضور در نمایش‌های سنت‌شکنی مانند سندروم پای بی‌قرار که از لحاظ صحنه‌پردازی و شیوه بازیگری و برقراری ارتباط بازیگران با تماشاچی‌ها متفاوت و خاص هستند، باید بگویم پیش از این نیز، چنین تجربه‌ای داشته‌ام. هنگامی که بازیگران روی صحنه، از خود حرکتی نشان دهند که به منزله درک آنان از «حضور تماشاگران» باشد، اصطلاحاً "دیوار چهارم" شکسته شده است. شکستن دیوار چهارم، نمایش را وارد فضای متفاوتی می‌کند. بازیگر با تماشاگر چشم در چشم می‌شود. تماشاگر را خطاب قرار می‌دهد و واکنش او را می‌گیرد. تماشاگر نیز فضای حسی متفاوتی را درک می‌کند. بازیگری برایم بسیار جذاب است اگر چه در سال‌های اخیر کمتر از نویسندگی یا کارگردانی به آن پرداخته‌ام. ولی همچنان در حال آموختن و تجربه کردن هستم. هنوز در حال کشف خود در وادی تئاترم. تا جادوی این هنر شریف، مرا در کدام مسیر قرار دهد و تا کجا همراهی‌ام کند».



چشمه
لایزال هنر

«روایتی کم‌نظیر از یکی از رایج‌ترین موضوع‌های اجتماعی که هر بیننده‌ای را به فکر کردن وا می‌دارد و رسالت هنر جز این نیست». این تعریفی است که سعید قربان‌زاده، هنرمند مشهدی و خواننده‌ی آواز کلاسیک در یک جمله از نمایش سندروم پای بی‌قرار ارائه می‌دهد. او که افتخار حضور در اولین اپرای تاریخ خراسان، افسانه دایدو وآینیاس "تراژدی کارتاژ" را که سال گذشته توسط تیمی صد نفره در سالن اصلی تئاتر شهر به روی صحنه رفت دارد، از علاقه‌مندان تماشای تئاتر هم هست و طب گفته خودش تقریبا اکثر اوقات زندگی او با موسیقی و تئاتر و گاهی سینما می‌گذرد و احتمالا هر دو هفته به تماشای یک اثر تئاتر می‌نشیند. قربان‌زاده درباره «سندروم پای بی‌قرار» می‌گوید: «این نمایش را در دور اول اجراهایش دیدم. بار اول که رفتم حتی موضوع نمایش را نمی‌دانستم ولی چون از تیم اجرایی شناخت داشتم می‌دانستم برای نمایش تاثیرگذاری به سالن می‌روم. بعد از دیدن نمایش و پی بردن به اصل سناریو، چند روز بعد هم مجددا برای دیدنش رفتم. این بار چون حس کردم نیاز است به لایه‌های مختلف نمایش فکر کرد و صد البته بازی جذاب بازیگران هم باعث ترغیب بیشتر برای بازدید مجدد آن می‌شد. از علی حاتمی‌نژاد و رئوف دشتی نویسنده‌های این نمایش کمتر از این هم انتظار نمی‌رفت و همینطور تیم کارگردانی به سرپرستی عبدلله برجسته. این روزها که مجددا این نمایش روی صحنه رفته اتفاق خوبی است و توصیه می‌کنم کسانی که نمایش را ندیدند از این فرصت استفاده کنند و از لذت بازی روان بازیگران نمایش بی‌بهره نمانند.



تاثیرگذارترین قسمت نمایش بدون شک دوختن لب‌های شخصیت امید با بازی محمدرضا صولتی توسط خودش بود ولی بهترین اجرا را از نظر من مسعود عقلی به نمایش گذاشت. بازیگران این نمایش یکی از یکی حرفه‌ای‌تر هستند ولی نوع کاراکتر و روایت قصه به گونه‌ای اتفاق افتاد که تاثیرگذاری کاراکتر مسعود عقلی غیر قابل کتمان بود. مخصوصا که با لهجه مشهدی اجرا می‌شد و برای حضار ملموس‌تر بود. چرا که به راحتی همزادپنداری می‌کردند که شاید روزی خودشان در آن جایگاه باشند. خوشبختانه تئاتر مشهد پر جنب و جوش‌تر از هر زمان دیگری است و امروزه شاهدیم که نمایش‌های زیادی به صورت هم‌زمان در شهر به اجرا می‌پردازند. این مهم امکان‌پذیر نبود مگر با عشق و سخت‌کوشی هنرمندان این رشته. در شرایطی که بیلبورد‌های شهر را هم از این اهالی محترم دریغ می‌کنند و حتی در تعلق گرفتن بیلبورد به نمایش‌های در حال اجرا، سلیقه‌ای تصمیم‌گیری می‌شود و نود درصد راه تبلیغات تئاتر، کلامی انجام می‌شود، باز هم باعث دلسردی هنرمندان نشده و با قدرت به کار خود ادامه می‌دهند. نبودن سالن در این شهر بزرگ و داشتن یک سالن اصلی برای این تعداد بالای نمایش از دیگر مشکلات مهم تئاتر محسوب می‌شود. این امر باعث صف انتظار طولانی برای به اجرا درآمدن هنر هنرمندان شهر می‌شود و به تبع، عواقب ناخوشایند آن را به دنبال دارد. اساسا مهاجرت مقوله‌ی غریب و البته مهمی است. این که چرا افراد یک جامعه تصمیم به مهاجرت می‌گیرند قابل بررسی است. گاهی برای تحصیل در دانشگاه‌های معتبر دنیا، گاهی تنها فریب زرق و برق فرنگ را می‌خورند و البته گاهی به دلیل معاش و شرایط کاری. دلیلش هر آنچه که باشد باید دید چرا امروزه در کشور ایران، تعداد قابل توجهی از هموطنان ما تصمیم به مهاجرت می‌گیرند. جامعه‌ای که شاید نه پای رفتن دارد و نه تاب ماندن. سندروم پای بی‌قرار، تلنگر
خوبی برای افرادی بود که به صورت غیر قانونی از کشور خارج می‌شوند ولی اساس مهاجرت قانونی از نظر من زیر سوال نمی‌رود. به امید روزی که زیرساخت‌های مناسبی به وجود بیاید تا حتی باعث مهاجرت معکوس شود. به اعتقاد من، همه‌ی هنرمندان تا لحظه مرگ هنرجو باقی می‌مانند. چرا که هنر چشمه‌ی لایزالی است که انتهایی در خود نمی‌بیند. ما هم از این قاعده مستثنی نیستیم و امیدوارم در این راه پایمردی کنیم و هنر شهر و کشور را به جایگاه واقعی خود برسانیم. به امید روزی که هنر فاخر جایگاه واقعی خود را پیدا کند و ابتذال از هنر و این مملکت رخت بر ببندد».



نگاهی انسانی به داستان مهاجرت
تکتم حسین‌پور دستی بر قلم دارد و از تئاتربین‌های حرفه‌ای محسوب می‌شود. به گفته خودش زیاد تئاتر می‌رود و سعی می‌کند همه کارهای مطرح و خوب را ببیند. او تئاتر را به دلایل مختلفی دوست دارد و موقع تماشای آن حس می‌کند وارد دنیای دیگری شده است. دنیای تازه‌ای که می‌شود در آن غرق شد و کشفش کرد. به عقیده تکتم، تئاتر دیدن تجربه هیجان‌انگیز و خوشایندی است که شاید یکی از دلایلش نزدیکی و ارتباط بی واسطه با بازیگران باشد و ناخودآگاه این حس را به تماشاگر منتقل می‌کند که خودش هم در قصه حضور دارد و یکی از شخصیت‌ها است. این فعال رسانه‌ای که به تماشای سندروم پای بی قرار آمده است می‌گوید: «راستش هیچ پیش‌زمینه ذهنی و تصور خاصی از این نمایش نداشتم. فقط اسمش برایم جذاب و کنجکاوی‌برانگیز بود و می‌دانستم یک کار مدرن است. معمولا ترجیح می‌دهم قبل از تماشای تئاتر و فیلم چیزی درباره‌اش نخوانم و بدون پیش‌داوری تماشایش کنم. اما با توجه به شناختی که از بازیگران و کارگردانش داشتم مطمئن بودم اثر خوبی است. تئاتر "تاریکی" را پارسال از همین کارگردان دیدم که خیلی عالی بود. می‌توانم بگویم بهترین نمایشی بود که تا به حال دیدم. تاریکی و سندروم پای بی‌قرار به لحاظ ساختار و نوع روایت شباهت‌هایی داشتند. مثلا اینکه هر دو تئاتر مدرن محسوب می‌شوند و در بلک باکس اجرا شدند. با شیوه خاص طراحی صحنه و استفاده از نور و صدا و جلوه‌های ویژه که با نمایش‌های صحنه‌ای معمول تفاوت‌های زیادی دارند. اما به لحاظ مضمونی تفاوت زیادی داشتند. تاریکی یک قصه تاریخی را از زندگی نادرشاه افشار روایت می‌کرد در حالی که سندروم پای بی‌قرار قصه‌ای کاملا امروزی و مدرن دارد. تا پیش از تماشای این اثر، اطلاعات زیادی از وضعیت پناهجویان نداشتم و فقط جسته و گریخته اخباری از تلویزیون دیده بودم. به نظرم همه شخصیت‌های این اثر به نوعی قربانی شرایط هستند و افراد دیگری در به وجود آمدن این فاجعه مسئولند. راستش من دلم نمی‌خواست جای هیچکدامشان باشم. این نمایش به عقیده من نگاهی کاملا انسانی و فرا مرزی به داستان مهاجرت دارد و من از بین عوامل مختلف نمایش، بالاترین نمره را به متن نمایشنامه می‌دهم و بعد از آن به جلوه‌های ویژه و طراحی صحنه‌اش. این نمایش تماما به شیوه مونولوگ مستقیم با تماشاگران روایت شده و من تاثیرگذارترین صحنه‌ها را آن‌هایی می‌دانم که ارتباط نزدیکتری با مخاطب برقرار کردند. من صحنه اجرای ترانه را که بازیگر نقش امید از تماشاگران خواست با روشن کردن موبایل‌ همراهی‌اش کنند و به نوعی بازسازی اجرای کنسرت زنده بود، خیلی دوست داشتم و وقتی امید نامه‌ای را که برای خانواده‌اش نوشته، رو به تماشاگرها می‌خواند».



فرزانه محمدی 31 سال دارد و تا مقطع کارشناسی ارشد خوانده است. حداقل ماهی یکی دو بار به تماشای تئاتر می‌رود
و البته این نمایش دیدنش را منوط به حرفه‌ای بودن گروه مربوطه می‌داند. او که نمایش «سندروم پای بی‌قرار» را سال گذشته و در نخستین اجراها دیده است، عقیده دارد: «من اغلب کارهای عبدالله برجسته و محمدرضا صولتی را دنبال می‌کنم و وقتی دیدم این نمایش کار مشترک این دو هنرمند است، برای تماشایش لحظه‌ای تردید نکردم. تأثیرگذارترین صحنه نمایش به نظر من جایی است که متوجه شدیم یکی از پناهجویان لب‌هایش را به نشانه اعتراض دوخته است. نمی‌دانم چرا بیشتر از اینکه از سرنوشت تلخ شخصیت اصلی داستان غصه بخورم، تحت تاثیر این حرکت دوختن لب‌ها قرار گرفتم.  من این نمایش را بیش از یک سال قبل دیدم و با این وجود ماندگارترین نقشی که تاثیری زیاد در ذهن من گذاشت، نقش فرهاد توسط آقای مسعود عقلی بود. متاسفانه تا قبل از تماشای این تئاتر چیزی از جزیره مانوس و ساکنینش نمی‌دانستم. ولی بعد آن جستجوهایی در اینترنت انجام دادم و با شخصیت‌های واقعی داستان آشنا شدم و خیلی تحت‌تأثیر قرار گرفتم. جالب این که طی جشنواره فجر پارسال متوجه شدم یک گروه تهرانی هم نمایشی به نام "مانوس" با همین موضوع داشتند که اتفاقا در فرم هم خیلی مشابه نمایش سندرم پای بی‌قرار بوده است».  


ای پرنده پر بگیر
«بعد اون اتفاق سه روز از خونه بیرون نیومدم. دوست نداشتم خیابون‌های "بریزین" رو ببینم. نه خیابونای تمیزش. نه دخترای بلوندش. وحشتناک بود. تصاویر خیلی‌خیلی وحشتناک بودن. طوری که آدم حتی از پشت تلویزیون هم تنش می‌لرزید». نمایش سندروم پای بی‌قرار، با تک‌گویی‌های دکتر نسیم رو به تماشاگران و روایت شب شورش در کمپ پناهجویان شروع می‌شود و با ترانه‌ای با مضمون مهاجرت به پایان می‌رسد. در قسمتی از نمایش، تماشاگران، این ترانه را با محمدرضا صولتی هنرمند ارزنده شهرمان همخوانی می‌کنند به یاد مهاجری که در رسیدن به آرزوی شرکت در کنسرت ابراهیم حامدی ناکام می‌ماند‌. این نمایش هفتاد دقیقه‌ای در بسیاری از صحنه‌ها اشک از چشم تماشاگران جاری می‌کند. کاری از عبدالله برجسته کارگردان نمایش‌های مطرحی مانند «من ایرجم پسر فریدون یا سه قطره خون روی برف» و «تاریکی». سندروم پای بی‌قرار که به قلم رئوف دشتی و علی حاتمی‌نژاد نوشته شده است سال 96 و به مدت شصت شب در تماشاخانه اشراق مشهد روی صحنه رفت و سود حاصل از چند اجرای نخست خود را به کودکان خیریه گلستان علی اختصاص داد. این اثر تا به حال در شهرهایی ماند تبریز و یزد و نیشابور و جشنواره فجر تهران به نمایش درآمده و در رویدادهای هنری مانند نخستین جشنواره بین‌المللی تئاتر “الف” با رویکرد صلح، برگزیده شده است. سندروم پای بی‌قرار، با توجه به استقبال دوره قبل، این روزها مجددا اجرا می‌شود. در سالن کوچک پردیس تئاتر مستقل مشهد که هر شب، همه صندلی‌ها و سکوهایش را تماشاچی پر کرده است. این نمایش با طراحی صحنه خاصی که متشکل از تعدادی صندلی است، تک‌گویی‌های بازیگران رو به تماشاچی‌ها و استفاده از جلوه‌های ویژه‌ای مانند ویدئو پروجکشن که تصاویری از جزیره مانوس، قتل رضا براتی و... را در حین روایت شخصیت‌ها نشان می‌دهد، با روایت پنج شخصیت، قطعات به هم ریخته‌ی یک واقعه تلخ را بازگو می‌کند. واقعیتی از مهاجرت، خودسوزی و لب‌دوزی، دست و پا زدن و دفن آرزوها در سرزمینی ناشناخته آن سوی آب‌ها که شاید تلنگری باشد بر ذهن افرادی که قصد مهاجرت دارند و فریاد اعتراضی برای رساندن صدای هر مهاجر غریب در گوشه‌ای از دنیا.
 
 
https://www.razavi.news/vdcgwx9w.ak9yz4prra.html
razavi.news/vdcgwx9w.ak9yz4prra.html
کد مطلب ۳۹۲۰۳
برچسب ها
تئاتر
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما