هشت عیدانه از هشت شاعر | عید فطر در اشعار پارسی
اتفاقا در بررسی اشعار شاعران پارسیگو درباره رمضان، یکی از مضامینی که انعکاس گستردهای دارد، عید سعید فطر است و شاعران به این مناسبت احساسا خود نسبت به فرارسیدن آن بیان كردهاند.
در عین حال به سبب آنکه عید فطر بیانگر پایان ماه رمضان است، شاعران از گذشت این ماه پربرکت نیز ابراز اندوه و تاثر کردهاند.
با هم به بازخوانی برخی از این ابیات که شاید بتوان عنوان «عیدسروده» را به آنها داد، میپردازیم.
سعدی:
ماه فرخنده روی برپیچید
و علک السلام یا رمضان
الوداع ای زمان طاعت و خیر
مجلس ذکر و محفل قرآن
حافظ:
ماه شعبان منه از دست قدح کین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
مولوی:
خورشید و ستارگان و بدر ما اوست
بستان و سرای و صحن و صدر ما اوست
هم قبله و هم روزه و صبر ما اوست
عید رمضان و شب قدر ما اوست
صائب:
هر شام ز ماه رمضان صبح امیدی است
هر روز از این ماه مبارک شب عیدی است
اوحدی مراغهای:
تا به رخت عید کنم، روی به توحید کنم
آخر شعبان چو شدی، اول شوال بیا
خاقانی:
دل دیوانه بشیبد هر ماه
چون نظر سوی هلالش برسد
صبر شد روزهی هجران بگرفت
تا مگر عید وصالش برسد
شاه نعمت الله ولی:
رمضان آمد و روان بگذشت
بود ماهی به یک زمان بگذشت
گوییا عمر بود، زود برفت
تا که گفتم چنین، چنان بگذشت
عبید زاکانی:
باده در جام طرب ریز که شوال آمد
موسم وعظ بشد نوبت قوال آمد
ملک الشعرای بهار:
ماه رمضان و روزه ما را طی شد
ایام دف و چنگ و رباب و نی شد
آید رمضان باز و همی خواهد رفت
وین عمر ندانیم کی آمد کی شد
ـ
می ده که هلال مه شوال برآمد
ای بی تو قد من چو هلال مه شوال