شعر برگزیده رضوی؛
السلام ای همه ی هستی ام ای شاهِ غریب!
دلِ بی حوصله ام سخت مکدّر شد و بعد
از بدِ حادثه و درد مُسَخّر شد و بعد
یاکریمی که دل و بال و پرش سوخته بود
با مسیحا نفیسی صاحب شهپر شد و بعد
کوچه ها آن طرف ِ شهر مرا وِل کردند
عشق با این تنِ تب دار برابر شد و بعد
تویِ راه آهن عجب غلغله ای برپا بود
و بلیطِ سفرم خوب میسّر شد و بعد
آن قطار، این دلِ وامانده ... به راه افتادند
چند ساعت نگرانی، هیجان سر شد و بعد
دست من آمد و آرام به قلبم چسبید
چشم از دیدنِ گلدسته ی او تر شد و بعد:
السلام ای همه ی هستی ام ای شاهِ غریب!
ذره ذره تنم از عشق معطّر شد و بعد
آنقَدَر دورِ حرم، دورِ سرش چرخیدم
تا کلاغِ دلِ من مثلِ کبوتر شد و بعد
گندم انگار گناهِ من و آدم شده بود
پس از آن، توبه فقط قسمتِ کفتر شد و بعد...
محمد مهدی امیری (دانشگاه آزاد اسلامی ارومیه)
جشنواره دانشگاهی شعر و مشاعره رضوی - دانشگاه بیرجند