خبرگزاری رضوی 20 آذر 1397 ساعت 11:32 https://www.razavi.news/fa/report/37631/گفتگوی-خویشم-جستجوی-خویش -------------------------------------------------- به بهانه اکران فیلم «در جستجوی فریده» عنوان : در گفتگوی خویشم و در جستجوی خویش هدیه سادات میرمرتضوی -------------------------------------------------- همه چیز از یک آگهی روزنامه خراسان در مرداد سال 92 شروع می‌شود. از پیام فریده در هلند با این امید که خانواده گمشده‌اش را پیدا کند: «من در مشهد به دنیا آمدم و در چند ماهگی یک خانم و آقای هلندی که به ایران آمده بودند مرا به فرزندی پذیرفتند. در صورت امکان می‌خواهم از شما کمک بگیرم شاید بتوانم پدر و مادر اصلی‌ام را در مشهد پیدا کنم. اگر برایتان ممکن باشد که نوشته‌ای را دراین‌باره در روزنامه‌تان چاپ کنید بی‌نهایت سپاس‌گزار می‌شوم. شاید هم دست کم بتوانم افرادی را که در آن زمان(سال 1355) در پرورشگاه کار می‌کرده‌اند پیدا کنم و از آن‌ها یاری بگیرم؛ نام من فریده است و اکنون 37 سال دارم(سال92) و از سال 1356 در هلند زندگی می‌کنم. من در تابستان سال 1355 در حرم حضرت رضا(ع) پیدا شدم و در آن زمان، سن من حدود شش ماه برآورد شده بود». متن : هدیه سادات میرمرتضوی/ سرویس هنر خبرگزاری رضوی «صدای منو می‌شنوی؟ می‌تونم با تو باشم. برای الان و برای یه عمر. توی گوشِت زمزمه می‌کنم. صدای منو می‌شنوی؟ می‌خوام که با تو باشم. آیا تو هم همین اشتیاق رو داری؟ تو به من نور در این جهان دادی و دور شدی. تو بند عشق مادری رو شکستی. می‌تونستم با تو باشم. حتی برای یه لحظه تا کشف کنم این چه حسیه که دستم توی دستت باشه. اشتیاقم داره بیشتر می‌شه. صدای منو می‌شنوی»؟ فریده، با همه احساس، سروده‌اش را می‌خواند و اشک در چشمان زن‌هایی که دورش حلقه زده‌اند می‌نشیند. خانواده‌هایی که مدعی هستند فریده همان دخترک شیرخوار‌شان است که حدود چهل سال قبل، در حرم امام رضا(ع) رهایش کرده‌اند. بعضی او را اقدس صدا می‌زنند، گروهی صغری و بعضی فاطمه. آن‌ها باور دارند دعاهایشان بعد از چهل سال مستجاب و دختر گمشده‌شان پیدا شده است. تماشاچیان فیلم "در جستجوی فریده" هم در تاریکی سالن نمایش فیلم واقع در سینما هویزه مشهد، همراه شخصیت اصلی فیلم و زنانی که او را احاطه کرده‌اند، اشک می‌ریزند. برای فریده، برای خانواده‌هایی که سال‌هاست در فراق عزیز از دست رفته‌شان می‌سوزند و برای فریده‌هایی که در گوشه‌گوشه این جهان خاکی زندگی می‌کنند و از بحران هویت رنج می‌برند.   به دنبال ریشه‌ها فریده زیباست. با موهای مجعد مشکی و پوستی تیره و چشمانی درشت به رنگ شب. چهره‌ی ظاهری‌اش مشخصات کامل یک زن شرقی را نشان می‌دهد و همین تفاوت چهره است که باعث شده از روزهای کودکی با دیگر دوستان و همکلاسی‌هایش متفاوت باشد و مورد تمسخر قرار بگیرد‌. «هر بار که به آینده نگاه می‌کنم دوست دارم بدونم شبیه کی‌ام. بدون این، احساس می‌کنم کامل نیستم». فریده رو به آینه ایستاده و این جملات را تکرار می‌کند. او سال‌ها همه‌ی دنیا را جز ایران گشته است. در آمستردام دوستان ایرانی پیدا کرده و همیشه طرفدار تیم‌های ورزشی ایران بوده است. در فیس بوک، صفحات مربوط به ایران را دنبال کرده و حتی همه آداب و رسوم و سنت‌های این سرزمین را می‌داند. فریده حالا بعد از سال‌ها ترس و کشمکش و کلنجار رفتن با خود، تصمیم گرفته برای کشف هویت گذشته، به سرزمینش برگردد. به ایران. فریده امروز، همان نوزاد دیروزی است که سال‌ها قبل در یکی از صحن‌های حرم امام رضا(ع) رها شده است. یکی از خادمین حرم او را به پرورشگاه مشهد منتقل کرده و فریده بعد از چند ماه به شیرخوارگاه تهران سپرده شده تا قصه زندگی‌اش رنگ و بویی دیگر بگیرد. زوجی هلندی که سال‌ها از نعمت فرزند محروم بودند، فریده را به سرپرستی می‌گیرند و او را با خود به اروپا می‌برند. نخستین عکسی که فریده در آلبوم خود دارد، تصویر او را همراه با مادر هلندی‌اش نشان می‌دهد. کنار پله‌های شیرخوارگاه "فرح" سابق و "آمنه" فعلی. حالا فریده‌ی چهل و دو ساله به ایران آمده و در تهران، مقابل همان پله‌ها ایستاده تا به زندگی‌اش بیندیشد و سرنوشتی که برایش رقم خورده است. فریده، پا به شیرخوارگاه می‌گذارد و با اینکه زبان فارسی را به سختی تکلم می‌کند، با بچه‌ها پیوند محبت می‌بندد. یکی لگوهایش را برای بازی می‌آورد و آن یکی سرش را روی پای فریده می‌گذارد. چند نفر دستش را می‌گیرند تا همه جا را نشانش دهند. فریده پا به پای بچه‌ها می‌خندد و در شادی‌های کوچکشان شریک می‌شود. بچه‌هایی که هر کدام یک فریده کوچک و معصوم هستند و گذشته او را برایش تداعی می‌کنند. حالا فریده روی همان پله‌ها نشسته و در تنهایی خود، به سختی گریه می‌کند. چه بازیه زندگانی «باور نکردنیه. خیلی خوشحالم که اینجام. خیلی هیجان‌زده‌ام. اینجا فوق‌العاده‌ست. حدود 8 الی 10 ساله به اومدن فکر کردم. خیلی آدما منو منصرف کردن بیام. برای همین همیشه تردید داشتم». فریده این‌ها را به نگار می‌گوید. دخترک مهربانی که از بدو ورود او به تهران همراهش شده و اعلام آمادگی کرده تا فریده را در این سفر سرنوشت‌ساز برای یافتن خانواده‌اش همراهی کند. اتومبیل از خیابان‌های تهران می‌گذرد و حالا همه وجود فریده چشم شده تا سرزمینش را بهتر ببیند. نگار به میدانی اشاره می‌کند و درباره‌اش توضیح می‌دهد. فریده اسم میدان را می‌داند و آن را خوشحال با صدای بلند می‌گوید: «میدان آزادی»... فریده و نگار در کوپه قطار و در مسیر تهران به مشهد هستند. نگار برای دوستش از سرزمین خراسان می‌گوید و از موسیقی مقامی این سرزمین که شهرت جهانی دارد. فریده چشم‌هایش را بسته و غرق در لذت آواز مقامی می‌شود که کوپه کوچکشان را پر کرده است: «جوونای قلعه‌ی راز... هزاران دلبر ناز... همه‌ش در انتظارن...بیان روزی به پیشواز...برق شمشیر نقره‌کار، شیر بیشه‌زار، شیر بی‌قراره... چه بازیه زندگانی... غم عشق و شادمانی... که گل بازی بهاره... خدا پیر پایداره... چمن از شوق فریاد... گلستانه بهاره... برق شمشیرنقره‌کار... شیر بیشه‌زار... شیر بی‌قراره». موسیقی هنوز ادامه دارد و فریده به خواب فرو رفته است. شاید در رویای سرنوشتی شیرین که انتظارش را می‌کشد.... «از لحظه‌ای که از خواب پاشدم قلبم به تپش افتاده. تا چند دقیقه دیگه به شهری می‌رسم که شروع تاریخ زندگی‌م از اونجا بوده. تا حالا هیچوقت انقدر به اینجا نزدیک نبودم». این‌ها را فریده قبل از رسیدن به شهر مشهد می‌گوید. لحظاتی بعد در راه‌آهن، افراد زیادی آمدنش را انتظار می‌کشند. افرادی که گمشده مشترکی دارند با قصه‌هایی تلخ. از اقدس کوچک که توسط پدربزرگش به حرم سپرده شده تا فاطمه‌ای که مادرش را سر زا از دست داده و صغری که اسیر دست پدری معتاد بوده است. دل توی دل فریده نیست. یعنی او متعلق به کدام خانواده است؟ به علی‌اکبر پیرمرد کشاورز یا خانواده‌ای که خواهر با دیدن فریده با گریه از مرگ مادرشان می‌گوید و یا پیرزن چارقد به سر طیبه خانم که عمری ختم و دعا برداشته تا یک بار دیگر، دخترش را ببیند. نفس‌ها در سینه حبس شده و تماشاچیان هم همراه فریده با چشم‌های اشکی منتظرند تا پایان ماجرا را ببینند. نام من فریده است همه چیز از یک آگهی روزنامه خراسان در مرداد سال 92 شروع می‌شود. از پیام فریده در هلند با این امید که خانواده گمشده‌اش را پیدا کند: «من در مشهد به دنیا آمدم و در چند ماهگی یک خانم و آقای هلندی که به ایران آمده بودند مرا به فرزندی پذیرفتند. در صورت امکان می‌خواهم از شما کمک بگیرم شاید بتوانم پدر و مادر اصلی‌ام را در مشهد پیدا کنم. اگر برایتان ممکن باشد که نوشته‌ای را دراین‌باره در روزنامه‌تان چاپ کنید بی‌نهایت سپاس‌گزار می‌شوم. شاید هم دست کم بتوانم افرادی را که در آن زمان(سال 1355) در پرورشگاه کار می‌کرده‌اند پیدا کنم و از آن‌ها یاری بگیرم؛ نام من فریده است و اکنون 37 سال دارم(سال92) و از سال 1356 در هلند زندگی می‌کنم. من در تابستان سال 1355 در حرم حضرت رضا(ع) پیدا شدم و در آن زمان، سن من حدود شش ماه برآورد شده بود.» فریده که از آن روزها چند عکس دارد آن‌ها را هم برای روزنامه ارسال می‌کند و در توضیح می‌نویسد: «لطفا این عکس‌ها را چاپ کنید، چنان‌چه این محبت را به من بکنید بسیار سپاس‌گزار می‌شوم. پیدا کردن پدر و مادر اصلی‌ام برای من یک رویاست که امیدوارم به واقعیت تبدیل شود. پیشاپیش از محبت شما سپاس‌گزاری می‌کنم. با احترام و تشکر، فریده، آمستردام هلند». کوروش عطایی و آزاده موسوی دو کارگردان جوان و خلاق هم مثل خیلی‌ها این پیام را می‌خوانند و علاقه‌مند به سرنوشت فریده می‌شوند. آن‌ها از طریق وبلاگ فریده که خاطراتش را بیان می‌کند با او بیشتر آشنا شده و اعلام می‌کنند حاضرند او را در این سفر، همراهی و کمک کنند. کمپین کمک‌های مردمی در ایران و اروپا راه می‌افتد و دو کارگردان پرانگیزه با همان کمک‌های مالی مختصر، راهی هلند می‌شوند تا فیلمی بسازند که جوایز زیادی را از آن خود کرده است. ما با فریده رشد کردیم کوروش عطایی فارغ‌التحصیل کارگردانی سینما از دانشکده‌ سینماتئاتر دانشگاه هنر تهران، درباره حس و حال این روزهای فریده می‌گوید: «فریده به علت اینکه چهل سال به دنبال هویتی بود که شناختی از آن نداشت و نمی‌دانست وطنش کجاست و خانواده واقعی‌اش چه کسانی هستند، با یک سری علامت سوال بزرگ شده بود. او بعد از اینکه به این سفر آمد به خیلی از سوال‌هایش جواب داده شد و حس آرامش بیشتری پیدا کرد. فریده حالا از جایی که آمده شناخت دارد و این حس خوب برایش ایجاد شده است. طبیعتا برای ما هم که در این سفر همراهش بودیم، این حس دلپذیر وجود داشت». عطایی در پاسخ به این سوال که آیا وقتی وبلاگ فریده و خاطراتش را می‌خواند فکر می‌کرد روزی با همت او و آزاده موسوی، عکس این دختر ایرانی بر پرده سینماها بدرخشد می‌گوید: «به هر حال ما در صدد ساخت یک فیلم بودیم و سوژه فریده به نظرمان جذاب رسید. در اولین واکنش‌هایی که گرفتیم متوجه شدیم فریده شخصیت جذابی است و قصه هم این جذابیت را دارد که تماشاگر را جذب کند. حال اینکه این اتفاق افتاد و فیلم در سینماها هم در حال اکران است، اتفاق خیلی خوبی بود و حتی می‌شود فیلم گسترده‌تر از این هم دیده شود». وقتی از این کارگردان جوان درباره دشواری‌ها و جذابیت‌های فیلم‌سازی مستند سوال می‌شود، می‌گوید: «اصولا مستندسازی حرفه سختی است و باید برای کسانی که در این حرفه هستند، عشق و علاقه وجود داشته باشد. هم از نظر تولید و هم به لحاظ محدودیت‌هایی که اینجا وجود دارد و هم از جنبه برگشت سرمایه و درآمد، این سبک فیلم‌سازی واقعا محدودیت‌ و دشواری‌ زیادی دارد. ولی خود من به علت علاقه‌ای که نسبت به مستندسازی داشتم، دنبالش رفتم. به علت زنده بودنش و اینکه دائما در حال تغییر و پرهیجان است. ویژگی‌های مثبت دیگری هم دارد که به سختی‌هایش می‌ارزد و من کار کردن در این حیطه را دوست دارم. در قالب مستند، نمی‌توانم بگویم خیلی تحت تاثیر کارگردان خاصی بودم. بلکه بیشتر در سینمای داستانی و مستند، تحت تاثیر فیلم‌های خاص بودم و همیشه سعی دارم آثار روز مستند دنیا را دنبال کنم». این هنرمند، درباره استقبال از فیلم جدیدش تا این لحظه، عقیده دارد: «فیلم با اینکه در گروه هنر و تجربه اکران می‌شود و تعداد سیانس‌هایش محدود است تا این لحظه استقبال خوبی داشته. متاسفانه مردم ما هنوز این فرهنگ و باور را ندارند که برای دیدن فیلم مستند هم می‌شود بلیت خرید و به سینما رفت و فیلم را دید و و ارتباط برقرار کرد. امیدوارم با کمک این فیلم، گامی در این راه برداشته شود و از این به بعد، مردم بیشتر به دیدن مستند علاقه‌مند شوند». همذات‌‌پنداری با فیلم "در جستجوی فریده" موضوعی است که عطایی دلایل آن را این‌طور برمی‌شمارد: «علت همذات‌پنداری مخاطب، خود قصه فریده است. از یک سو این قصه دراماتیک است. قصه‌ای که آدم‌ها در طول فیلم می‌توانند دنبالش کنند و همراه او به این سفر بیایند و از طرف دیگر شخصیت فریده کاملا سمپاتیک و قابل همذات‌پنداری است و آدم‌ها با آن ارتباط برقرار می‌کنند. این‌ها چیزهایی است که من در نمایش‌های عمومی از مخاطب‌ها گرفتم و فکر می‌کنم دلیل اصلی‌اش این باشد. مسئله هویت و ملیت که در فیلم مطرح می‌شود نیز برای تماشاچی ایرانی دغدغه‌مند و جذاب است». او از رسالت خود در ادامه مسیر فیلم‌سازی بعد از ساخت این فیلم می‌گوید: «من فکر می‌کنم وظیفه فیلم‌ساز فیلم ساختن است و مسئولیت و رسالتی جز فیلم ساختن و آگاهی‌رسانی ندارد. کار ما هم همین است و بعد از این سراغ سوژه و فیلم دیگری می‌رویم تا وظیفه‌مان را انجام دهیم». "در جستجوی فریده" فیلمی است که در دو کشور هلند و ایران ساخته شده است. دشواری‌های ساخت فیلم در هر کدام از این کشورها از نظر این کارگردان موفق، چنین است: «سکانس‌های هلند از یک طرف به علت غریبه بودن فضا و زبان هلندی، پیچیدگی‌های زیادی داشت و از این نظر سخت بود. از طرف دیگر، در ایران هم سختی‌هایی وجود داشت. تعداد خانواده‌ها و شخصیت‌ها زیاد بود و ما وارد خانه این خانواده‌ها می‌شدیم و حس و حالی که داشتند و لوکیشن‌های متعددی که باید فیلمبرداری می‌کردیم، یکی دیگر از سختی‌های سکانس‌های ایران بود». این کارگردان جوان، ارزشمندترین تجربه خود را در ساخت فیلم "در جستجوی فریده" این‌طور شرح می‌دهد: «هر فیلمی پر از تجربه‌های ارزشمند است و نمی‌شود به یک مورد خاص اشاره کرد. ولی در فیلم فریده همان‌طور که او در طول این مسیر به یک شناخت رسید و با حس و حال آرامتری به زندگی‌اش برگشت، این اتفاق درون ما هم که پشت صحنه و دوربین بودیم، افتاد و ما هم با فریده رشد کردیم و اصولا این، جزء ذات فیلم‌سازی مستند است. برای اینکه شما همراه شخصیت‌هایتان زندگی می‌کنید و این، از جذابیت‌هایی است که من، فیلم‌سازی مستند را به خاطر آن دوست دارم». مسیر، خودش هدف است طبق گفته خودش مراحل ساخت فیلم، از زمان آشنایی‌ با فریده تا تحقیقات و تولید، چهار سال به طول انجامیده است. آزاده موسوی کارگردان دیگر "در جستجوی فریده" است که وقتی از او سوال می‌شود آیا اگر جای فریده بود آنقدر جسارت و شجاعت داشت که به این سفر و کشف و شهود بپردازد، جواب می‌دهد: «نمی‌دانم قبل از آشنایی با فریده اگر من فریده‌ای بودم این جسارت را داشتم که شروع به جستجو کنم یا نه؟ ولی الان بعد از این آشنایی و ساخت فیلم و بعد از این تجربه فکر می‌کنم من هم همین جسارت را پیدا کردم که اگر جای او بودم همین مسیر را بروم». این فارغ‌التحصیل رشته کارگردانی سینما از دانشکده‌ سینما تئاتر دانشگاه هنر تهران درباره شخصیت فریده می‌گوید: «فریده دختری است جستجوگر با قدم‌های مصمم رو به جلو. او برای قضاوت نیامده و فقط به دنبال پیدا کردن گم‌شده‌های درونی خود است». یکی از ویژگی‌های "در جستجوی فریده" این بود که در حین تماشای آن، مخاطبین در صحنه‌های زیادی تحت تاثیر قرار گرفتند و پا به پای شخصیت‌ها گریه کردند. آیا این غلیان احساسات، در طول ساخت فیلم شامل حال آزاده موسوی هم شده است؟ این هنرمند پاسخ می‌دهد: «ما لحظه به لحظه با فریده همراه بودیم، فریده سیر و سلوک خودش را داشت و‌ ما هم در کنار او تجربه‌ها و دریافت‌های خودمان را داشتیم و کاملا غرق درامی بودیم که جلوی ما اتفاق می‌افتاد. در صحنه‌های زیادی، کنترل احساسات واقعا برایم سخت بود که اگر بخواهم اشاره‌ کنم، در فرودگاه هلند و خداحافظی فریده از دوستان و خانواده‌اش، در خانه طیبه جایی که فریده شعری را برای مادرش سروده، در صحنه آزمایشگاه هنگام دریافت جواب آزمایش‌ها و... از این دست است». کارگردان جوان، حال این روزهای فریده را این‌طور شرح می‌دهد: «فریده بعد از سفرش به ایران و آشنایی با ایرانی‌های زیادی که بعد از فیلم با او در تماس‌اند، بسیار آرامتر از گذشته شده است. او دو بار بعد از فیلم‌برداری به ایران سفر کرده و جمعی از دختران شبیه خودش که ایرانی هستند و از ایران به فرزندخواندگی برده شدند را پیدا کرده که با هم فضاهای ایرانی را تجربه می‌کنند». کششی که در درام و‌ قصه وجود دارد و همچنین روایت و پرداخت درست به همراه دقت در بخش‌های فنی، بزرگترین عواملی هستند که آزاده موسوی موفقیت فیلمشان را مدیون آن‌ها است. او در پاسخ این سوال که آیا در حین ساخت فیلم با شخصیت‌های نابازیگر مشکلی پیدا نکرده‌اند، می‌گوید: «هیچ مشکلی با اشخاص حاضر در فیلم وجود نداشت و این‌قدر همه محو کشمکش و درام زنده‌ای بودند که در حال اتفاق افتادن بود که ما به راحتی کار خودمان را می‌کردیم». در صحنه‌ای تاثیرگذار از فیلم، فریده چادر رنگی به سر می‌کند و در یک روز سرد، قدم به حرم امام هشتم می‌گذارد. همان‌ جایی که روزگاری رها شده است. آزاده موسوی درباره لحظات ورود فریده به این مکان می‌گوید: «یکی از خاطرات تلخ ما از فیلم، مربوط به زمانی بود که وارد حرم شدیم. فریده بعد از چهل سال می‌آمد تا مکانی را که برایش فوق‌العاده اهمیت داشت ببیند. او در طی این سال‌ها راجع به حرم امام رضا(ع)، تحقیق زیادی کرده بود و حال خیلی عجیبی داشت. ولی متاسفانه به محض ورود با وجود مجوزهای لازم، مشکل فیلم‌برداری پیدا کردیم و این باعث شد حال و هوای فریده و ما خیلی به هم بریزد. البته ما سعی کردیم کارمان را انجام دهیم ولی این مشکلات، حالی را که فریده از قبل داشت و انتظاری که برای ورود به این فضا می‌‌کشید، یک مقدار خراب کرد و این گله‌ای است که من همچنان از متصدیان حرم دارم». فیلم داستانی یا مستند؟ کارگردان جوان فیلم فریده درباره علایق خود نسبت به این دو سبک فیلم‌سازی می‌گوید: «من به فیلم داستانی هم علاقه دارم و فیلم کوتاه "ترخیص" را بعد از فریده کار کردیم که کاندید چند جایزه مهم هم شد و جشنواره‌های جهانی رفت. الان هم در حال ساخت یک فیلم کوتاه هستم و بعدش انشاءالله فیلم بلند داستانی خواهم ساخت. مسیر مستند و داستانی هر دو در کنار هم مورد علاقه من است و انجام خواهم داد». این فیلم چقدر به مخاطب در شناخت بیشتر خود و هویتش کمک می‌کند ‌و برای خود کارگردان به چه شکل بوده است؟ موسوی جواب می‌دهد: «تاثیری که کنار فریده بودن و همراه شدن با او روی من گذاشت، این بود که وقتی دنبال چیزی هستیم و برایمان مسئله‌ای وجود دارد، بهتر این است که قدم برداریم و شروع کنیم. حالا از هر جا که امکانش هست. هدف، حتما به یک نتیجه مشخص رسیدن نیست. مسیر، خودش هدف است، خودش آرامش‌بخش است و آدم خیلی چیزها را در طی مسیر می‌آموزد. مثل فریده که سفر اودیسه‌واری را شروع کرد و در پایان سفر، همان فریده ابتدای سفر نبود و آدمی که برمی‌گشت آدم دیگری بود». او بازگشته از سفر ولی سفر از او بازنمی‌گردد عقیل قیومی منتقد و نویسنده سرشناس سینما و ساکن اصفهان، درباره فیلم در جستجوی فریده عقیده دارد: «پیش از این از آزاده موسوی و کوروش عطایی مستند "از ایران یک جدایی" را دیده‌ایم. مستندی خوش‌ساخت با محوریت جایزه اسکاری که به اصغر فرهادی رسید و نمایش شور ایرانی‌ها بابت این پیروزی. کارگردانان "در جستجوی فریده" این بار هم موفق می‌شوند تماشاگران را مجذوب اثری کنند که خلق کرده‌اند. مستندی به مراتب تماشایی‌تر از مستند پیشینشان. تماشاگران اصفهانی عجیب دل داده‌اند به روایتی که پیش چشمشان جان می‌گیرد. لحظاتی در فیلم هست که صدای قهقهه‌های فهیمانه‌ی تماشاگران را در پی دارد. یعنی که فیلم در جذب مخاطبش بسیار موفق بوده است. به تعبیری سینمای مستند برخلاف سینمای داستانی به خودی خود بد نیست. به این دلیل که هر اثر مستندی خواه ناخواه اطلاعاتی به شما می‌دهد و به دانش عمومی شما می‌افزاید. آنچه یک اثر مستند را از اثر یا آثاری دیگر متمایز می‌کند شیوه پرداخت و نگاه متفاوت مستندساز به اثرش است». قیومی درباره داستان فیلم می‌گوید: «سال 1354خورشیدی طفلی شش ماهه در حرم امام رضا(ع) رها شده است. طفل را به یتیم‌خانه‌ای می‌برند. پس از مدتی زن و شوهری هلندی در ایران سرپرستی طفل را به عهده می‌گیرند و راهی هلند می‌شوند. یتیم‌خانه نام فریده را بر این طفل نهاده و حالا پس از این همه سال، از هویت ایرانی فریده فقط یک نام مانده است. اما او حالا در قامت دختری زیبا و پرشور عزم کرده که پدر و مادر واقعی‌اش را بیابد. این‌گونه است که در بخش دوم فیلم، فریده را که قادر به تکلم با زبان فارسی نیست در ایران می‌بینیم. او سر از مشهد در می‌آورد. با چند خانواده که همگی طفلی را در حرم جا گذاشته‌اند و اکنون مدعی مالکیت بر فریده هستند دیدار می‌کند. آزمایشات لازم انجام می‌شود و... و فریده به قول خودش با شناخت بیشتر فریده‌ی درونش به هلند بازمی‌گردد. جزییات تنیده در این اثر شما را شگفت‌زده می‌کند». قیومی اضافه می‌کند: «بیشتر تم این فیلم درباره هویت است و فردیت خویش را در میان جمعی ناهمگون یافتن. خانواده‌هایی که فریده با آن‌ها برخورد می‌کند با رفتارهایشان باعث می‌شوند او پدر و مادر واقعی‌اش را ببخشد و با آرامش بیشتری برگردد». این منتقد سینما، شخصیت اول فیلم را این‌طور تشریح می‌کند: «فریده برای یافتن خانواده واقعی خودش سرشار از انگیزه است. سال‌ها قبل از سفرش به ایران، مرتب درباره این کشور مطالعه کرده است و هویت ایرانی‌اش را کتمان نمی‌کند. واقعا از عمق جان، دلش می‌خواهد پدر و مادرش را پیدا کند. ولی در نهایت به چیزی دست پیدا می‌کند که او را به آرامش می‌رساند. اینکه به شناخت تازه‌ای از خودش می‌رسد، دیدگاهش مترقی می‌شود و با اینکه پدر و مادر واقعی‌اش حضور ملموسی نداشته باشند، کنار می‌آید و شور زیستن را به تمامی، به تردیدهای هویتی‌اش ترجیح می‌دهد». آدم‌های مشابه فریده «استعداد، پشتکار، دانش، ذوق و هوش بالا را می‌توانم از عواملی نام ببرم که منجر به موفقیت فیلم در جستجوی فریده شده است». این جمله را مهرداد صدقی نویسنده معروف طنز و متولد بجنورد می‌گوید. او که با یکی از کارگردان‌های فیلم یعنی کوروش عطایی، همشهری است در پاسخ این سوال که به عنوان هنرمندی دور از پایتخت که اتفاقا موفقیت‌های بزرگی کسب کرده، چه مشکلاتی را بر سر راه هنرمندانی می‌بیند که در شهرستان‌ها هستند و می‌خواهند خودشان را اثبات کنند، می‌گوید: «من که موفقیت‌های بزرگی کسب نکرده‌ام اما همان موفقیت‌های نسبی‌ام هم حاصل تلاش مستمر و از همه مهم‌تر ارتباط مداوم با هنرمندان و بزرگان پایتخت‌نشین بوده است. بنابراین هنرمند شهرستانی نباید از ارتباط با حرفه‌ای‌های پایتخت‌نشین بی‌بهره باشد. در عین حال باید توجه ویژه‌ای به ظرفیت‌های زادگاه یا محل سکونت خودش هم داشته باشد. دو آفتی که هنرمند شهرستانی را تهدید می‌کند، یکی نداشتن اعتماد به نفس کافی و دومی در نقطه مقابل، خودبزرگ‌بینی است. مورد اول که مشخص است و تقریبا اکثر هنرمندان شهرستان به آن مبتلا هستند. اما مورد دومی هم شیوع بالایی دارد. وقتی در جغرافیای محدود زندگی می‌کنی و با آدم‌های بزرگ و مطرح ارتباط چندانی نداری، دانشت به روز نمی‌شود، با چند بار استاد استاد شنیدن تصور می‌کنی بزرگ شده‌ای و افق دیدت هم محدود می‌شود. این مشکل از آن دردِ دیده‌ نشدن هم بدتر است». نویسنده کتاب‌های سه‌گانه آب‌نبات هل‌دار، آب‌نبات پسته‌ای و آب‌نبات دارچینی، در پاسخ به این سوال که وقتی فیلم به پایان رسید، به عنوان یک مخاطب ایرانی چه احساسی داشته و چه کسی را در رنجی که فریده می‌کشید مقصر می‌دانسته می‌گوید: «وقتی فیلم‌ به پایان رسید به آدم‌های مشابه فریده فکر می‌کردم. در این فیلم سه خانواده مدعی بودند فریده فرزند آن‌هاست. فرزندی که در نوزادی رهایش کرده بودند. با خودم می‌گفتم گیریم که فریده فرزند یکی از آن‌ها باشد. دو فرزند دیگر هم با شرایط مشابه رها شده بودند. تکلیف آن‌ها و بقیه افراد مثل آن‌ها چه می‌شود؟ چرا باید کودکان بی‌گناه قربانی شوند؟ قاعدتا نمی‌شود به آسانی حکم صادر کرد که چه کسی مقصر است. وقتی یک اتفاق به کرات رخ می‌دهد یعنی تقصیر، فراتر از یک نفر و دو نفر است و شاید سیستم، فرهنگ، اقتصاد و عوامل دیگری هم در این زمینه دخیل باشند. خوبی فیلم "در جستجوی فریده" این بود که خودش قضاوت نمی‌کرد و با نقب زدن به گذشته‌ها و بیان ادله رها شدن نوزادان، تو را بیشتر در فکر فرو می‌برد». صدقی درباره ابراز احساسات مخاطبین نسبت به فیلم در سینما می‌گوید: «مخاطب از فیلم‌ لذت می‌برد و در دریای سرشار از احساس آن غرق می‌شود. راستش من و تماشاگران ‌کناری در ابتدای فیلم خیلی خودمان را کنترل می‌کردیم تا کسی نفهمد بغض کرده‌ایم اما تا آخر فیلم، دیگر همه تماشاگرها رویشان به هم باز شده بود و با خیال راحت گریه می‌کردند! البته لحظات خنده‌آور فیلم هم کم نبود و همین موقعیت‌های متناقض و دوگانه بر زیبایی فیلم افزوده بود. در این فیلم ما به مرگ‌ها و تلخی‌ها گریه نمی‌کنیم بلکه گریستن در پاسخ به فکر کردن به بعضی پرسش‌ها است». صدقی، صداقت فیلم، سوژه مناسب، خوش‌ساخت‌ بودن آن، ظرافت‌ها، هوشمندی و توانمندی فیلمسازان را از ویژگی‌هایی برمی‌شمارد که منجر شده مخاطب با فیلم در جستجوی فریده همذات‌پنداری کند. او معتقد است: «‌فیلم با اینکه مستند بود اما ظرفیتش را داشت که در سینماهای عمومی و نه صرفا هنر و تجربه اکران شود. حتی روایت خط داستانی آن لااقل از فیلم‌هایی که در سالیان اخیر دیده بودم یک سر و گردن بالاتر بود». جایی که قلب آنجاست فریده این روزها حال و روزی بهتر از همیشه دارد. به خاطر ارتباط‌هایی که با ایران از طریق فیلم پیدا کرده است. این‌ها را کارگردان‌های فیلم او می‌گویند. فریده حتی ایده‌هایی دارد مبنی بر پیدا کردن کودکان بی‌سرپرست با سرنوشت مشابه خودش در ایران. او تا به حال 30 نفر دختر ایرانی را در هلند پیدا کرده که قصه‌ای مشابه خودش دارند و هم سن و سالش هستند. دخترهایی که شاید سال‌ها قبل، با حسی عجیب و در آرزوی رویایی شیرین، مانند فریده در روزهای دور کودکی در سرزمینی هزاران فرسنگ دورتر از زادگاهشان، این آواز را در مدرسه زمزمه می‌کردند: «من یک روز سفر کردم... من یک سال سفر کردم... من یک عمر سفر کردم تا راه خونه م رو پیدا کنم... خونه اونجاییه که قلب اونجاست». و حالا قرار است با کمک فریده، راه خانه را پیدا کنند.