خبرگزاری رضوی 14 خرداد 1398 ساعت 9:03 https://www.razavi.news/fa/note/42300/سال-دریغ-پارسال -------------------------------------------------- مروری کوتاه بر مجموعه های تلویزیونی ماه رمضان عنوان : هر سال دریغ از پارسال -------------------------------------------------- سالهاست مخاطبان تلویزیون در لحظه های پس از افطار مشتری پر و پا قرص مجموعه های مناسبتی ماه رمضان هستند. مجموعه هایی که در هر دوره ای با توجه به شرایط اجتماعی روز و سلیقه مخاطبان عام و.... سمت و سوی خاصی را دنبال می کردند... متن : تکتم حسین پور /سرویس هنر خبرگزاری رضوی یک نفر که از قضا اسمش هم حنیف است به معنای پاک و درست وسط بلبشویی در بازار میوه و تره بار تیزی را به پهلوی برادر ناتنی اش فرو می کند تا جلوی حقیقت گفتنش را بگیرد. چند قسمت بعد حنیف به قصد آتش زدن، یک گالن بنزین را به در و دیوار خانه زنی که پنهانی با او ازدواج کرده و حالا به دستور چاوش قرار است طلاقش بدهد می پاشد. اینها و خیلی اتفاقهای خشونت بار دیگر در مجموعه برادر جان همه زیر سر چاوش است که قرار است ضد قهرمانی جذاب باشد. اندکی بعد ناگهان سر و کله زنی به نام افسانه پیدا می شود که ادعا می کند زن دوم چاوش است و حجره های بازار را می بندد و حقش را طلب می کند و ضد قهرمان جذاب که بیست و چند قسمت قلدربازی درآورده و حاضر نشده یک قدم کوتاه بیاید و حق کریم بوستان را بدهد تا جایی که بر اثر فشارهای عصبی( بخوانید به بن بست رسیدن فیلمنامه) سکته کرده و روی تخت بیمارستان افتاده، ناگهان از این رو به آن رو شده و با ترس و وحشت از خشم افسانه و فاش شدن رازش پیش همسر اولش مهتاب، به همه سفارش می کند کاری به کار افسانه نداشته باشند و بگذارند هر چه می خواهد ببرد. اینکه چطور چنین ضد قهرمان قلدری ناگهان در برابر زنی که فقط سه روز زنش بوده کوتاه می آید و در برابر کریم بوستان یک قدم کوتاه نمی آید بماند.. اینکه شخصیتهای قصه های سعید نعمت الله چرا این همه خشم دارند و زن و مرد و پیر و جوان و روشنفکر و بازاری و خانه دار و دستفروش و نمکی و کارتن خواب و.... همگی یک جور و با چنین لحن پر طمطراق و آهنگینی حرف می زنند، بماند... موضوع وقتی بغرنج و نگران کننده می شود که باید اعتراف کنیم همه این عجایب مربوط می شود به بهترین و پر طرفدارترین مجموعه مناسبتی ماه رمضان امسال که دست کم ریتم و ضرباهنگی سریع دارد و اندکی تعلیق و کشمکش برای جذب مخاطب در آن دیده می شود! پس وای به حال دو مجموعه دیگر( از یادها رفته و دلدار) که اصولا حرفی برای گفتن ندارند و اگر مثلث های عشقی شان حذف می شد احتمالا همین تعداد مخاطب اندک را هم از دست می دادند. ریتم کند و کشدار بودن اغلب سکانس ها( خودمانی اش می شود همان آب بستن )، شتابزدگی و شلختگی در پرداخت، پررنگ بودن عنصر تصادف و عجیب و غیر واقعی بودن اتفاقهای داستان برخی از دلایلی است که موجب شده این دو مجموعه تقریبا از نیمه به بعد به شدت افت کرده و بخشی از مخاطبانشان را از دست بدهند. از یادها رفته که با توجه به پتانسیلی که در ایده اولیه اش موجود است و مقطع تاریخی حساسی که برای بیان داستانش برگزیده( کشف حجاب رضاخانی و واقعه گوهرشاد و....) می توانست در صورت پرداخت درست و حساب شده به بهترین مجموعه امسال تبدیل شود، در حالت فعلی یک روایت سطحی و ملال آور و تقلیدی کاریکاتور وار از آثار علی حاتمی و حسن فتحی است و تنها نقطه اشتراکش با آثاری همچون هزار دستان و شب دهم، استفاده از لوکیشن شهرک سینمایی، خانمهای کت و دامن پوشیده و بزک دوزک کرده و لمپن های کلاه مخملی است. البته به نظر می رسد سازندگان "از یادها رفته" به منظور ایجاد تفاوتهایی با مجموعه های مشابه دست به ابتکار عمل هم زده اند، از لفت و لعاب مثلث عشقی (مهراد، مهربانو، خسرو) و خلق شخصیتهای کاریکاتوری همچون تک تیرانداز یک چشم با بازی پوریا پور سرخ که معلوم نیست از کدام دوره تاریخی و منطقه جغرافیایی به وسط این داستان پریده تا طراحی لباس و چهره پردازی عجیب و غریب شخصیتهایی که  نه شبیه آدمهای دوران قاجارند و نه پهلوی و معلوم نیست چرا اغلبشان دندانهای جلو آمده و دفرمه ای دارند؟ جوری که گاهی امر بر مخاطب مشتبه می شود که نکند در حال تماشای فیلمی کمدی است یا دندانسازی که نامش در تیتراژ ذکر شده یکی از سرمایه گذاران و اسپانسرهای مجموعه بوده است!) در مورد "دلدار" هم اوضاع بهتر از این نیست. موضوع کلیشه ای و تکراری، شخصیتهای سطحی و روابط آبکی... نامزد مقتولی که یکهو غیب می شود. قاتلی که به جای فرار کردن، کار و زندگی اش را رها می کند و خودش را دربست در اختیار پدر مقتول قرار می دهد که وجدان ناآرامش را التیام بخشد و  خواهری که از ابتدا تا انتهای مجموعه مدام تلفنی با همه صحبت می کند و حتی وقتی برادرش کشته می شود برای مراسم ختمش نمی آید و اصلا معلوم نیست فلسفه وجود چنین خواهری چیست؟! و اگر این شخصیت حذف شود چه اتفاقی می افتد؟ نکند این خواهر قرار است در قسمتهای پایانی یکهو سر و کله اش پیدا شود و گره های ناگشوده را باز کند؟ یا شاید لازم است در قسمت آخر حضور داشته باشد تا به شیوه پایان بندی های دم دستی و عجولانه چنین مجموعه هایی همه چیز به خوبی و خوشی ختم به خیر شود و خانواده دور سفره جمع شوند! سالهاست مخاطبان تلویزیون در لحظه های پس از افطار مشتری پر و پا قرص مجموعه های مناسبتی ماه رمضان هستند. مجموعه هایی که در هر دوره ای با توجه به شرایط اجتماعی روز و سلیقه مخاطبان عام و.... سمت و سوی خاصی را دنبال می کردند. در دوره ای اقبال مخاطب به داستانهای ماورایی و اصطلاحا معناگرا بیشتر بود و سیاست گذاران و سازندگان مجموعه های ماه رمضان به سمت اینگونه داستانها کشیده شدند و با حجم انبوهی از چنین آثاری مواجه شدیم. مجموعه هایی همچون" او یک فرشته بود"، "اغما"، "ملکوت"، "کمکم کن"، "پنج کیلومتر تا بهشت"، "روز حسرت" و... در دوره ای دیگر رویکرد سازندگان به داستانهای طنز بود و شاهد پخش مجموعه هایی همچون "خانه به دوش" و "متهم گریخت"،" بزنگاه"و "پایتخت" بودیم. اما نکته ای که همواره سازندگان این مجموعه ها مد نظر قرار داده اند، (حتی در مجموعه های طنز) پررنگ بودن مضامین اخلاقی و دینی متناسب با حال و هوای معنوی ماه رمضان بوده است و هدف از پخش مجموعه های مناسبتی در ماه رمضان، تلنگری هر چند اندک برای مخاطبی است که در پی پالایش روح و روانش در این ماه عزیز است. اما به نظر می رسد چندی است سیاستهای کلان صدا و سیما سمت و سویی خاص و تا حدی عجیب به خود گرفته اند. "پرداختن به تمامی معضلات و مشکلات اجتماعی در یک مجموعه تلویزیونی"! آفتی که مدتی است به جان مجموعه های تلویزیونی افتاده و حتی مجموعه های مناسبتی ماه رمضان هم نتوانسته اند از آن جان سالم به در ببرند و سازندگان آنها همگی طبق یک قرار نانوشته(یا شاید تحت تاثیر سیاستهای نادرستی که از بالا به آنها دیکته شده) عزمشان را جزم کرده اند تا از این فرصت محدود یک ماهه نهایت استفاده را ببرند و به تمامی مشکلات جامعه امروز ایرانی بپردازند. از فقر و اختلاف طبقاتی تا بیکاری و اشتغال و تولید و اعتیاد و خیانت و چند ضلعی های عشقی و حرام خوری و شکاف نسلها و... در حالی که همه می دانیم پرداختن به این معضلات و حل و فصل آنها به سالها زمان نیاز دارد و مطرح کردن آنها در یک مجموعه سی قسمتی نه تنها مشکلی را حل نمی کند که موجب دلزدگی و بیزاری مخاطب خسته و کلافه ای می شود که هر روز با هزاران مشکل ریز و درشت دست و پنجه نرم می کند و شب که خرد و خاکشیر از سر کار به خانه برمی گردد به دنبال اندکی آرامش و رهایی از فشارهای عصبی است و تازه باید بنشیند به تماشای حجم انبوهی از خشم و خشونت و بداخلاقی و ناامیدی...     دستمایه قرار دادن مضامینی همچون خیانت، دروغ، خشم و جنون، ظلم و حق الناس و...  در صورتی می تواند تاثیرگذار باشد و با حال و هوای معنوی ایام مبارک ماه رمضان همخوانی داشته باشد که سازندگان مجموعه در وحله اول قادر باشند این مضمونها را به شکلی تنیده شده در تار و پود داستانهایی تازه و پر کشش به تصویر کشیده و حرف تازه ای برای مخاطب امروزی تلویزیون داشته باشند. اما متاسفانه در شکل فعلی این مضامین دینی و اخلاقی تنها در سطح داستان هایی کلیشه ای و تکراری باقی مانده و قادر نیستند به لایه های عمیق تر داستان نفوذ کرده و تاثیر ماندگاری بر مخاطب داشته باشند. مانند اغلب آثار مناسبتی، شتابزدگی و شلختگی و سفارشی بودن در هر سه مجموعه امسال کاملا به چشم می خورد. فیلمنامه ها پر از عنصر تصادف و اتفاقهای غیر منطقی هستند. در عوض تا دلتان بخواهد مثلث های عشقی پر رنگ است! مثلث( مهراد، مهربانو، خسرو) در از یادها رفته. مثلث( آرش، رونا، کامیار) در دلدار و مثلث( چاوش، مهتاب، افسانه) در برادر جان. انگار سازندگان این مجموعه ها خودشان بهتر از هر کسی می دانستند برای جذب مخاطب جز ایجاد همین جذابیتهای ظاهری بعلاوه مقادیر زیادی چاشنی خشونت برای افزایش آدرنالین چیزی در چنته ندارند. به نظر می رسد رسانه ملی باید برای حفظ مخاطبانش به شکلی اساسی چاره اندیشی کند. تاسف آور است که در طول سالهایی که در ماه رمضان مجموعه های تلویزیونی مختلفی پخش می شده نه تنها حرکتی رو به جلو صورت نگرفته که به طرز نگران کننده ای پس رفت داشته ایم.    یادش بخیر... یک وقتی بعد از افطار همراه خانواده می نشستیم به تماشای زندگی آقا ماشالله که خانه به دوش بود و برای یک لقمه نان حلال خودش را به آب و آتش می زد و با وانت فکسنی اش هندوانه می فروخت...گاهی چوب سادگی اش را می خورد، گاهی دست به کارهای احمقانه ای می زد اما با همه سادگی برای خودش اصولی داشت که از آنها کوتاه نمی آمد. یک وقتی هم میوه ممنوعه ای بود و حاجی فتوحی که یک عمر عبادت کرده بود و یک لحظه لغزید و دلهره ای به جانمان انداخت که هنوز که هنوز است یادمان نرفته و گاهی که به یاد او می افتیم زیر لب می گوییم پروردگارا ما را آنی و کمتر از آنی به خودمان وامگذار که هفتاد سال عبادت هم چه بسا یک شبه بر باد برود! تاسف آور است که در این سالها صدا و سیمای ملی از مجموعه های ماندگاری همچون صاحبدلان، گمگشته و میوه ممنوعه به دلدار و از یادها رفته و برادرجان رسیده باشد و چه می توان گفت جز اینکه  "هر سال دریغ از پارسال."