خاک سفید دومین رمان حمید بابایی، روایتی از عشق و جنون و خشونت کسانی است که در منطقه خاک سفید شرق تهران زندگی میکنند. پویا برای درس خواندن از شهرک غرب راهی خاک سفید و آنجا با چند نفر آشنا میشود که مسیر زندگیاش را تغییر میدهد. رمان از پویا شروع و با اکبر به پایان میرسد ، اکبر انسان تنهایی است که خود شیفتهی دختر ارمنی به نام هاسمیک بوده است. تمامی اینها کنار خشونتی که در منطقه وجود دارد بن مایه و روایت اصلی خاک سفید را تشکیل میدهد.
ریحانه بنا زاده /سرویس هنر خبرگزاری رضوی
خاک سفید دومین رمان حمید بابایی، روایتی از عشق و جنون و خشونت کسانی است که در منطقه خاک سفید شرق تهران زندگی میکنند. پویا برای درس خواندن از شهرک غرب راهی خاکسفید و آنجا با چند نفر آشنا میشود که مسیر زندگیاش را تغییر میدهد. رمان از پویا شروع و با اکبر به پایان میرسد ، اکبر انسان تنهایی است که خود شیفتهی دختر ارمنی به نام هاسمیک بوده است. تمامی اینها کنار خشونتی که در منطقه وجود دارد بن مایه و روایت اصلی خاک سفید را تشکیل میدهد.
(( دل تو دلت نبود برای بیرون رفتن همگانی. به اکبر گفته بودی بیاید. هوا کمی سرد بود. آفتاب بی رمق میتابید. زیر انداز پهن کرده بودید. روی آن نشسته بودید. چند خانواده دیگر هم پیشتان بودند. تو به مریم نگاه کردی و خندیدی. مریم تازه با آلن دوست شده بود. کوزه را برداشتی و تکه کاغذهای تویش را حسابی تکان دادی. نگاهت به مریم بود که کاغذ را برداشت و شعری خواند از کومیداس. به اکبر نگاه کردی که با تعجب نگاهت میکرد. گفتی: این رسمه عاشقا واسه هم فال میگیرن و شعر میخونن.))
جلسه در کافه سلام با حضور حسین لعل بذری، دبیر جلسه اینطور شروع میشود: ((یکی دیگر از سلسله نشستهای مستقل داستان در مشهد را با حضور حمید بابایی با کتاب خاک سفید شروع میکنیم. خاک سفید دومین کتاب حمید بابایی است که سال 1398 به چاپ رسید و در ژانر اجتماعی در هشت فصل نوشته شده است و حرفی برای گفتن دارد.))
خاک سفید قبل از پیاده
رشته کلام را مولف این اثر حمید بابایی به دست میگیرد و توضیحاتی را میدهد: (( خاک سفید را قبل از رمان "پیاده" نوشتم. اولین کارم نامههای ادریس بود که غیر قابل چاپ اعلام شد. بعد "خاک سفید"را نوشتم و گذاشتم کنار و بعد از آن "پیاده" را نوشتم که منتشر شد و نوبت به خاک سفید رسید. اینکه خاک سفید زمان زیادی طول کشید که به چاپ رسید به این دلیل بود که به نظرم میرسید زمان خوبی برای چاپ در دوره خودش نیست. خاک سفید نسبت به رمان "پیاده "فرم ردایکالیتری داشت. برای همین دوست داشتم، با یک رمان ساده تر جلو بیایم و بعد خاک سفید منتشر شود.))
خاک سفید قبل از آنکه در قالب رمان در بیاید. هشت، نه داستان کوتاه بود. این را بابایی میگوید وادامه میدهد: (( در فضای خاک سفید که اگر آن را بورخسی حساب کنیم در مورد گاچوها است، به معنای افراد به خاک نشسته. برای همین دیدم اتمسفر خوبی است که کار را در قالب رمان ارائه دهم.))
دبیر جلسه اشاره به ارتباط رمان با تجربه زیسته نویسنده دارد و بابایی در این باره میگوید: (( من در آن منطقه بزرگ شدم. بخش عمدهاش تجربه زیسته است. چون من اعتقاد به این دارم اگر نویسنده خیلی خودش را از تجربه زیستهاش فاصله بدهد آن هم در داستانی با ژانر واقع گرای اجتماعی آنطور که باید وشاید تاثیر روی مخاطبش نمیگذارد. تلاشم را کردم که یک رمان خوشخوان بنویسم تا مخاطب راحت بخواند. دوست داشتم رمانی بنویسم با ریتم تند.))
جغرافیا در روایت
هادی تقیزاده نویسنده و منتقد اینطور صحبت میکند:((خاک سفید، روایت آدمهایی است که در نقاطی زندگی میکنند که جغرافیایشان تبدیل به مهم ترین شخصیت داستان میشود. این اثر را اگر یک اندام واره در نظر بگیریم. شخصیتها روی این آدم و پیکره زندگی میکنند. شخصیتها با خاک سفید کامل میشوند. در گذشته مقاله ای خواندم بر مبنای آدمهای مازاد برجهان. مولف حرفش این بود که یک سری آدمها نمیتوانند خودشان را همخوان با ساختار جامعه، توسعه اقتصادی،سیاسی، اجتماعی و فرهنگ کنند. اینها کم کم به حاشیهها رانده میشوند در حاشیه تبدیل به اقلیت میشوند و این اقلیت باید حذف شود. این فرهنگ در حال شکیل گیری بود که این مجوز را بدهد که این آدمهای مازاد را یک کاری بکنند. این نگاه در تمام شهرها شکل میگرفت. رمان خاک سفید هم این اقلیت جغرافیای تهران را با عنوان خاکسفید اینطور نشان داده است. این اتفاق برای محلههای مشابه در تهران نمیافتد. چون یک اقلیت زمانی بدل به اقلیت میشود که فشار به این محلهها وارد شود تا به حاشیه کشیده شوند. در واقع زمان رانده شدن توان، هضمش را دارند. ولی در مرکزیت هستند و حذف کردن اینها حفرههایی ایجاد میکند. بنابراین خاک سفید فریادی است که خاموش میشود و از پیکر یک مجموعه جدا میشود. در رمان خیلی ملموس، منطقه خاک سفید را نشان داده است که وقتی اقلیت میشوی زبانت فرهنگت و روابط فرق میکند. حتی لحن صحبت آدمها فرق میکند و زبان تکثیرشده است. این کتاب نگاه تیزبینی دارد و کسی باید مینوشت که در دل این جغرافیا زندگی کرده است.))
تضاد و تناقض
سروش مظفر مقدم دیگر منتقدی است که در مورد خاک سفید صحبت میکند: تبریک به نویسنده بابت انتشار این رمان. آقای بابایی یک واقعیت گرا اجتماعی است. در رمان خاک سفید با اینکه ما آدمها را میبینیم. ولی سوژه اصلی آدمها نیستند. خود خاک سفید است و از خلال آن خرده روایتها خاک سفید را عینی تر لمس میکنیم. به لحن، خوب پرداخته شده است. به نوعی زبان ولحن ویژه خود را دارند.انواع مختلفی از نوع نوشتن در این رمان شکل گرفته است. ویژگی جذاب در شخصیت پردازی جدا از لحن، قصه پردازی است که ما را به دنبال خود میکشاند.تضاد وتناقضها کشش داستانی و تعیلق ایجاد میکند. فصلها نسبتا کوتاه و اثر تخت نیست. روایت بالا وپایین دارد. نویسنده، کاربلد با خوانندگانش برخورد کرده است.))
جزیرههای کوچک
لیلا صبوحی نویسنده دیگری است که در مورد خاک سفید صحبت میکند:(( در کنار تمام مباحثی که صحبت شد. به نظرم آمد کاربهتراز این میتوانست در بیاید. در یکی دو فصل اول یک سری به هم ریختگیها وجود داشت. به نظرم آمد این اثر چند قصه خیلی خوب است ولی آن چفت وبستی که با هم باید داشته باشد و یک ساختمان واحد را بدهد، ندارد. در واقع پیوندها قوی نیست. ارتباط عاشقانه بتول خیلی سست بود. زاویه دید یکی از فصلها ذهن را آزار میداد. احساس میکنم در فصلهایی که مربوط به دختران بود خوب پرداخت نشده بود و یک جور شخصیتهای دختر کال هستد.
استحکام هر زنجیری به اندازه سست ترین حلقهاش است این را صبوحی میگوید و ادامه میدهد: (( من فکر میکنم، کف قدرت یک نویسنده از قویترین پاراگرافش مشخص میشود. وقتی نویسنده توانسته آن را بنویسد. میتوانسته کار بهتری ارائه دهد تا این پاراگرافهای قدرتمند حیف نشود.))
سروش مظفر مقدم در ادامه صحبت صبوحی میگوید:((خاک سفید از یک نظر فقیر است میتوانست خرده روایتهای کوچکتری در خودش جا دهد و در واقع شاید بهتر بود تامل بیشتر روی اثر میشد.))
خاک سفید آمد که خشن باشد
محمد آقایی دیگر نویسنده جوانی است که در مورد اثر صحبت میکند:(( ویژگی مثبت خاک سفید زنده کردن چیزی است که محله گرایی است، که در این چند ساله خیلی به آن توجهی نشده است. خاک سفید آمده است که خشن باشد و همان ابتدا تکلیفش را بامخاطبش مشخص کرده است. اثر روان است. در بعضی قسمتها قاطی شدن راویها، خوب است.))
جوان، نوجوان علاقه مند به ادبیات داستانی است و درباره خاک سفید میگوید: (( فضا سازی خوب بود. اما زنان داستان در بعضی بخش ها سطحی هستند و این آزار دهنده بود.))
رضوانیان دیگر مخاطب اثر است و میگوید: ((قلم آقای بابایی خوب است و تبحری خاص در توصیف صحنه دارند.))
سانسور، اثرم را تخریب کرد
حمید بابایی در پایان نقدها اینطور صحبت میکند: (( مشکل من با خاک سفید رسوخ پیدا کردنش در آثارم بود. خاک سفید را چاپ کردم که از آن فضا رها شوم. من شکل رمان هایم با هم فرق می کند هم در فضا، لحن و... یکی دیگر از دلایلی که خاک سفید آنطور که باید وشاید در نیامد سانسور بود. که متاسفانه در اثر من خیلی انجام شد و بخشی از کارم را تخریب کرد.))