مروری بر شعر سلمان هراتی در دومین نشست شاعر ماه انجمن گوهرشاد؛
نام تو با آفتاب آمیخت
دستهایش سبدی بود پر از میوهی عشق
هدیه سادات میرمرتضوی/سرویس هنر خبرگزاری رضوی
«گاهی که معین نیست... مثل یک پیچک خودمانی... از پنجره میآیی... و جای شعرهای من مینشینی... و من هیچ کلمه ندارم... چشمهایم از بصیرتی آکنده میشود... که منتهای تکامل یک چشم است... همخانهام میگوید: صفات ثبوتیه کدامند؟... من میگویم... باز چه بوی خوشی اینجا را فرا گرفته است». محمد کاظم کاظمی از سلمان میخواند و دیگران حظ میبرند. دومین نشست شاعر ماه انجمن ادبی گوهرشاد است. انجمنی که طبق گفتههای فاطمه سادات قوامی دبیر آن، حدود 10 سال پیش تشکیل شد و بعد از سالها توقف فعالیت، مجددا از سال 1396 فعالیتهای خود را از سر گرفت. بانوان شاعرپیشه و شعرسرا، این بار در جلسه هفتگی خود جمع شدهاند تا از شاعری بشنوند که تنها 27 سال زیست، به واژهها جان بخشید و چه زودهنگام جان شیرینش فدای حادثهای دردناک شد. در جادهای پر خطر و در لابلای آهن پارههای یک ماشین. شاعری که هنوز بعد از 33 سال از پروازش میتوان از او گفت و گفت و نوشت و نوشت و مانند استاد کاظمی حسرت آن را خورد که اگر سلمان هراتی امروز زنده بود، بدون شک بر یکی از قلههای رفیع و پر افتخار ادبیات کشور می ایستاد.
ساده تر از بهار
«مرحوم هراتی از شاعران دهه اول انقلاب بود. یعنی زمانی که انقلاب هنوز به ده سالگی نرسیده بود ظهور کرد، رشد کرد، بالید و فوت کرد. در اوج جوانی و زمانی که بسیار رو به پیشرفت بود او را از دست دادیم و اگر اتفاقی برایش نمیافتاد چه بسا امروز با یکی از شاعران بزرگ روزگارمان مواجه بودیم. سرگذشت او و مرگ زودهنگامش با اتومبیل تا حدی به سرگذشت شاعر جوان دیگر فروغ فرخزاد شباهت دارد». محمد کاظم کاظمی با عشق و اندوه از سلمان میگوید. او که متولد روستای مزردشت از توابع تنکابن استان مازندران بود و سرانجام عمر کوتاهش در رودسر به پایان رسید 15 کیلومتر قبل از اینکه به لنگرود و دانشآموزانی که در انتظارش بودند برسد. این شاعر روستازاده از کودکی کار کرد و زحمت کشید و سپس راهی تهران شد و در کنار کار توانست در رشته هنر دانشگاه تربیت معلم تهران پذیرفته شود. سلمان در جریان فکری انقلاب، شعر سرود و آنقدر کوتاه زیست که تنها در زمان حیات یک کتاب از سرودههایش به چاپ رساند: «سلمان در جوانی با شاعرانی که در تهران در جریان نسل انقلاب فعالیت میکردند آشنا شد. او یک قدم بعد از نسل اول انقلاب بود. نسلی مانند موسوی گرمارودی، طاهره صفارزاده، نصرالله مردانی و... سلمان شاگرد آنها محسوب میشد. از سال 1361، 1362 مطرح شد و چند مجموعه شعر از او به چاپ رسید. قالب اشعار سلمان متفاوت بود. او هم به سبک کلاسیک و هم نو شعر میسرود. هم غزل میگفت و هم اشعاری در قالب سپید داشت. از نظر تنوع قالب، اشعار او بسیار گوناگون است. از مثنوی و غزل تا دوبیتی و رباعی، شعر سپید و شعر نیمایی. کیفیت در قالبهای نوی شعر سلمان مشهودتر است. به عنوان مثال کتاب "از آسمان سبز" او شعرهایی ابتداییتر دارد و قوت بیشتر کارش در مجموعه "دری به خانه خورشید" دیده میشود».
سلمان در کلام قیصر
محمد کاظم کاظمی از سلمان هراتی میگوید و من مقدمه «مجموعه کامل شعرهای سلمان هراتی» را مرور میکنم و توضیحاتی که مرحوم قیصر در بخش پیشدرآمد درباره دوست و یار از دست رفته خود نگاشته است. انگار این رسم روزگار پر جفاست که شاعران؛ این پیامبران کلمات، یک به یک از پی هم بروند و بیایند و باز شاعرانی دیگر در مسیر گلواژههایشان نغمه عشق بسرایند: «هنوز که هنوز است سالها پس از آن واقعه سخن گفتن از سلمان و شعر سلمان برای ما سخت است. نه از آن رو که چیزی از او و شعرش نمیدانیم یا نمیتوانیم گفت. بل از آن رو که گفتنی فراوان است و هم از آنجا که خود گفتنی فراوان داشت. اما دریغا دریغ که فرصت بودن و سرودن و مجال ماندن و خواندن نیافت... آذرباد نامی بود که در آغاز شاعری برگزیده بود برای تخلص. پرندهای با بالی از آتش و بالی از باد! مرغی آبی و آسمانی! پرندهای که محدود به قیود دست و پاگیر زمینی نبود و پرواز به سوی آسمان آینده را برای کشف آفاق تازه بال گشوده بود تا نهایت اوج خود را در پرواز بیازماید. آیا رواست مشتی پرهای پراکنده و شکسته و خونین را که هم در آغاز پرواز او به زمین ریخته است همه بود و نبود همان آذرباد بدانیم؟ آیا همه جنگل سرسبز شمال همان چند برگ سبزی است که پیش پای رهگذران بر خاک افتاده است؟... و اما حکایت همین چند دفتر و این دفتر آخر! مختصر اینکه دفتر اول شعر سلمان یعنی "از آسمان سبز" را در زمان حیات خودش چاپ کردیم. شعرهای دفتر دوم یعنی "دری به خانه خورشید" را از لابلای بیش از ده دفتر و یادداشتهای پراکنده بر برگهای پراکنده و گاهی در حاشیه جزوههای درسیاش جمع و جور کردیم و آخرین برگهای شعرش(یعنی نیایشوارهها) را که با خون خودش امضا کرده بود در آن پاییز خونریز و در همان ساک چاکچاک و خونآلودی که در روز حادثه همراهش بود یافتیم و به چاپ سپردیم. برخی از شعرها پیشنویسهای مکرر و روایتهای گونهگونی داشت که روایت کاملتر و پاکنویس بهتر را برای چاپ برگزیدیم. حتی چنانکه پیداست یکی دوتا از سرودهها هم ناتمام رها شده بود. همچنین شعرهایی برای نوجوانان را نیز که تازه آغاز به سرودن کرده بود در دفتری به نام "از این ستاره تا آن ستاره" فراهم آوردیم».
یک قلم ناسزا به محتکر قربتا الیالله
کاظمی که خود شاعری توانمند است و در زمینه نقد و پژوهش نیز فعالیت دارد، در ادامه این جلسه به بررسی ویژگیهای اشعار سلمان هراتی میپردازد: «یکی از مهمترین شاخصههای شعری سلمان تعهد است. تعهد نه الزاما به این معنا که شاعر مذهبی است و شعر مذهبی و انقلابی میسراید. بلکه سلمان شاعری بود که نسبت به پیام شعر خود تعهد داشت. یعنی همه اشعارش هدفمند و جهتمند بود. شاید گاهی اوقات این تعهد زیاد نسبت به شعر کیفیت هنری کار را پایین بیاورد ولی مهم این بود که او در کل نسبت به چیزی که میخواست بگوید احساس مسئولیت میکرد و هیچ شعری را از سر تفنن نسرود». موضوع دومی که کاظمی به آن اشاره دارد، زبان بسیار ساده و صمیمی سلمان است: «شعر سلمان نقطه مقابل خیلی از تکلفها و لایههای تو در تویی بود که آن زمان در اشعار وجود داشت. او خیلی سعی داشت با واضحترین شکل، شعر خود را بیان کند. روشن و شفاف. خلاقیت و جسارت در تصویرگری و مضمونآفرینی، از خصوصیات دیگر اشعار این شاعر خطه سبز شمال بود. او در اشعار خود حرفهای تازه و گفتنی داشت و ارتباط جدیدی با مخاطب برقرار میکرد. این در حالی است که خیلی از شعرهای دیگر شاعران از این جنس نیست و تصاویر و مفاهیم مشترکی با شعرهای دیگران دارد. این خلاقیت در اشعار سلمان گاه با طنز همراه میشد. خصوصا در اشعاری با مضامین اجتماعی. مثلا در قسمتی از شعری خود درباره بابی سندز مبارز ایرلندی که در اثر اعتصاب غذا درگذشت، میگوید: "وقتی بابی سندز را خودکشی کردند". یا در جای دیگر عنوان شعرش را میگذارد: "یک قلم ناسزا به محتکر قربتا الیالله". احساس تعهد نسبت به جنگ و انقلاب از خصوصیات بارز شعر سلمان بود. او در همین شعر، به ناهنجاریهای اجتماعی میپردازد و به افرادی که از نام انقلاب به نفع خودشان بهرهبرداری میکنند میتازد: "امسال سال موش است... سالی که هزار نقشه برای مردم کشیدی... و نیرنگ را... در محضر موش اعظم تلمذ کردی... دلت مثل پستو تاریک است... میدانم... و واحدهای درس نداریم را تمام کردهای"».
من هم میمیرم
این شاعر معاصر، درباره مضامین شعری سلمان هراتی عقیده دارد: «در سالهای ابتدای انقلاب، گروهی از شاعران، زبانشان سرشار از اعتراضهای اجتماعی بود و اهل مبارزه و درگیری بودند. در این اشعار رنگ و بویی از معنویت وجود نداشت. برعکس گروه دیگری تنها اشعاری با مضامین معنوی میسرودند و سلمان در اشعار خود هر دوی اینها را با هم داشت. شعر او همراه با نوعی نگرش و خلوص باطنی و جلاخوردگی روح است و در کنار آن به ارزشهای جامعه نیز میپردازد. سلمان را میتوان شاعری چند بُعدی دانست. او همانطور که شعر درباره جنگ و انقلاب و امام دارد میتواند با صمیمیت از رویدادی عاطفی مانند مرگ مادربزرگ بگوید و از روستا و مردم و سادگیاش اشعاری به لطافت سهراب سپهری بسراید. این اشراف به انواع مضامین شعری یکی از مزیتهای شعر سلمان هراتی است. نیایش چه به صورت ستایش و چه دعا و نیایش روحی و باطنی در شعر قدیم ما زیاد بوده است و در شعر امروز جای خالی آن را میتوان حس کرد. این نیایش را به گونهای متفاوت میتوانیم از شعر سلمان بیاموزیم. نیایشهای او مشتمل بر 16 شعر کوتاه است. این اشعار سرشار از استعارههای کلامی نیست. بلکه خیلی ساده و طبیعی از ارتباط با خدا میگوید: «گاهی آنقدر واقعیت داری... که پیشانیام به یک تکه ابر سجده میبرد... به یک درخت خیره میشوم... از سنگها توقع دارم مهربانی را... باران بر کتفم میبارد ... دستهایم هوا را در آغوش میگیرد... شادی پایینتر از این مرتبه است... که بگویم چقدر... گاهی آن قدر واقعیت داری... که من صدای فرو ریختن... شانههای سنگی شیطان را میشنوم... و تعجب نمیکنم... اگر ببینم ماه... با بچههای کوهستان گل گاو زبان میچیند". اگر به بازه زمانی سرودن این اشعار توجه کنیم و در مراحلی که شعر انقلاب تازه دارد جان میگیرد، سرودن و اهمیت این اشعار در خور توجه است». کاظمی در ادامه، به یکی از اشعار پر معنای سلمان هراتی میپردازد. شعری که از جدال انسان با طبیعت و زندگی مدرن میگوید: «شعر "من هم میمیرم" یکی از اشعار قابل تأمل شاعر است که در دوران اشعار نمادین آن دوران، هم وجه عینی دارد و هم نمادین. این شعر ابتدا مرگ را با موضوع کشمکش انسان با طبیعت نشان میدهد و سپس شاعر مرگ خود را به عنوان انسانی مدرن در تقابل با ماشین پیشبینی میکند: "من هم میمیرم... اما نه مثل غلامعلی که از درخت به زیر افتاد... پس گاوان از گرسنگی ماغ کشیدند... و با غیظ ساقههای خشک را جویدند... چه کسی برای گاوها علوفه میریزد؟... من هم میمیرم... اما نه مثل گل بانو... که سر زایمان مرد... پس صغری مادر برادر کوچکش شد... و مدرسه نرفت... چه کسی جاجیم میبافد؟... من هم میمیرم... اما نه مثل حیدر... که از کوه پرت شد... پس گرگها جشن گرفتند... و خدیجه بقچههای گلدوزی شده را در ته صندوقها پنهان کرد... چه کسی اسبهای وحشی را رام میکند؟... من هم میمیرم... اما نه مثل فاطمه از سرماخوردگی... پس مادرش کتری پرسیاوشان را... در رودخانه شست... چه کسی گندمها را به خرمنجا میآورد؟... من هم میمیرم... اما نه مثل غلامحسین از مارگزیدگی... پس پدرش به درهها و رودخانههای بیپل... نگاه کرد و گریست... چه کسی آغل گوسفندان را پاک میکند... من هم میمیرم... اما در خیابان شلوغ... در برابر بیتفاوتی چشمهای تماشا... زیر چرخهای بیرحم ماشین... ماشین یک پزشک عصبانی... وقتی از بیمارستان دولتی برمیگردد... پس دو روز بعد... در ستون تسلیت روزنامه... زیر عکس 6 در 4 خواهند نوشت... ای آنکه رفتهای... چه کسی سطلهای زباله را پر میکند"؟»
درباره انجمن بانوان گوهرشاد
دومین نشست شاعر ماه در انجمن ادبی بانوان گوهرشاد به لحظات پایانی و شعرخوانی میرسد. سعیده کرمانی، عاطفه جعفری، زهرا رسولی، عاطفه سادات موسوی، عاطفه رنگآمیز طوسی و جمع دیگری از بانوان یک به یک اشعاری را به مناسبتهایی مانند اعیاد شعبانیه، میلاد علیاکبر، در شأن امام هشتم و... تقدیم میکنند و از نظرات استاد کاظمی بهره میبرند. این انجمن وابسته به موسسه آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی، طبق گفتههای دبیر آن، با هدف رشد و بالندگی شعر بانوان، پرداختن به شعر آیینی بانوان و پرداختن ویژه به شخصیتهای خانم در فرهنگ دینی ما تشکیل شده است و در حال حاضر فعالیتهای خود را در سطح کشور گسترش داده و در استانهای یزد، کرمان، مازنداران، گیلان، تهران و قم نیز دایر شده و به صورت ماهانه تشکیل میشود. فعالیتهای شاخص انجمن گوهرشاد برگزاری شبهای شعر و نشستهای تخصصی است. تشکیل جلسه شاعر ماه نیز با توجه به نیازسنجی جوانترهای عضو انجمن و برای شناخت بیشتر شاعرهای معاصر و قدیمی، بررسی ویژگیهای شعریشان، دلیل ماندگاری اشعارشان و دلیل اینکه مخاطب پذیرای آنها است و چگونگی سوق دادن شعر خود به آن سمت و سو صورت گرفته است. به جز پرداختن به شاعر ماه، نقد ادبی هم در این جلسات توسط استاد کاظمی صورت میگیرد. شناختن همین نقاط ضعف و قوت شاعرهای قبل و بعد از انقلاب که به حوزه شعر آیینی پرداختند باعث میشود این نوع شعر رشد داشته باشد و تغییرات گسترده و ریشهای در حوزه شعر بانوان به وجود آید. ایجاد این تحولات با جلسات شاعر ماه شروع شده است. جلساتی که قرار است توسط اساتید در استانهای دیگر گسترش پیدا کند. در جلسات شاعر ماه که برنامهای یک ساله است، به شش شاعر قدیمی مانند حافظ و سعدی و شش شاعر جدیدتر مثل قیصر امینپور و فروغ فرخزاد پرداخته میشود. جلساتی که چشمانتظار قدوم بانوان شاعر و علاقهمند به حوزه شعر خواهد ماند.
«گاهی که معین نیست... مثل یک پیچک خودمانی... از پنجره میآیی... و جای شعرهای من مینشینی... و من هیچ کلمه ندارم... چشمهایم از بصیرتی آکنده میشود... که منتهای تکامل یک چشم است... همخانهام میگوید: صفات ثبوتیه کدامند؟... من میگویم... باز چه بوی خوشی اینجا را فرا گرفته است». محمد کاظم کاظمی از سلمان میخواند و دیگران حظ میبرند. دومین نشست شاعر ماه انجمن ادبی گوهرشاد است. انجمنی که طبق گفتههای فاطمه سادات قوامی دبیر آن، حدود 10 سال پیش تشکیل شد و بعد از سالها توقف فعالیت، مجددا از سال 1396 فعالیتهای خود را از سر گرفت. بانوان شاعرپیشه و شعرسرا، این بار در جلسه هفتگی خود جمع شدهاند تا از شاعری بشنوند که تنها 27 سال زیست، به واژهها جان بخشید و چه زودهنگام جان شیرینش فدای حادثهای دردناک شد. در جادهای پر خطر و در لابلای آهن پارههای یک ماشین. شاعری که هنوز بعد از 33 سال از پروازش میتوان از او گفت و گفت و نوشت و نوشت و مانند استاد کاظمی حسرت آن را خورد که اگر سلمان هراتی امروز زنده بود، بدون شک بر یکی از قلههای رفیع و پر افتخار ادبیات کشور می ایستاد.
ساده تر از بهار
«مرحوم هراتی از شاعران دهه اول انقلاب بود. یعنی زمانی که انقلاب هنوز به ده سالگی نرسیده بود ظهور کرد، رشد کرد، بالید و فوت کرد. در اوج جوانی و زمانی که بسیار رو به پیشرفت بود او را از دست دادیم و اگر اتفاقی برایش نمیافتاد چه بسا امروز با یکی از شاعران بزرگ روزگارمان مواجه بودیم. سرگذشت او و مرگ زودهنگامش با اتومبیل تا حدی به سرگذشت شاعر جوان دیگر فروغ فرخزاد شباهت دارد». محمد کاظم کاظمی با عشق و اندوه از سلمان میگوید. او که متولد روستای مزردشت از توابع تنکابن استان مازندران بود و سرانجام عمر کوتاهش در رودسر به پایان رسید 15 کیلومتر قبل از اینکه به لنگرود و دانشآموزانی که در انتظارش بودند برسد. این شاعر روستازاده از کودکی کار کرد و زحمت کشید و سپس راهی تهران شد و در کنار کار توانست در رشته هنر دانشگاه تربیت معلم تهران پذیرفته شود. سلمان در جریان فکری انقلاب، شعر سرود و آنقدر کوتاه زیست که تنها در زمان حیات یک کتاب از سرودههایش به چاپ رساند: «سلمان در جوانی با شاعرانی که در تهران در جریان نسل انقلاب فعالیت میکردند آشنا شد. او یک قدم بعد از نسل اول انقلاب بود. نسلی مانند موسوی گرمارودی، طاهره صفارزاده، نصرالله مردانی و... سلمان شاگرد آنها محسوب میشد. از سال 1361، 1362 مطرح شد و چند مجموعه شعر از او به چاپ رسید. قالب اشعار سلمان متفاوت بود. او هم به سبک
سلمان در کلام قیصر
محمد کاظم کاظمی از سلمان هراتی میگوید و من مقدمه «مجموعه کامل شعرهای سلمان هراتی» را مرور میکنم و توضیحاتی که مرحوم قیصر در بخش پیشدرآمد درباره دوست و یار از دست رفته خود نگاشته است. انگار این رسم روزگار پر جفاست که شاعران؛ این پیامبران کلمات، یک به یک از پی هم بروند و بیایند و باز شاعرانی دیگر در مسیر گلواژههایشان نغمه عشق بسرایند: «هنوز که هنوز است سالها پس از آن واقعه سخن گفتن از سلمان و شعر سلمان برای ما سخت است. نه از آن رو که چیزی از او و شعرش نمیدانیم یا نمیتوانیم گفت. بل از آن رو که گفتنی فراوان است و هم از آنجا که خود گفتنی فراوان داشت. اما دریغا دریغ که فرصت بودن و سرودن و مجال ماندن و خواندن نیافت... آذرباد نامی بود که در آغاز شاعری برگزیده بود برای تخلص. پرندهای با بالی از آتش و بالی از باد! مرغی آبی و آسمانی! پرندهای که محدود به قیود دست و پاگیر زمینی نبود و پرواز به سوی آسمان آینده را برای کشف آفاق تازه بال گشوده بود تا نهایت اوج خود را در پرواز بیازماید. آیا رواست مشتی پرهای پراکنده و شکسته و خونین را که هم در آغاز پرواز او به زمین ریخته است همه بود و نبود همان آذرباد بدانیم؟ آیا همه جنگل سرسبز شمال همان چند برگ سبزی است که پیش پای رهگذران بر خاک افتاده است؟... و اما حکایت همین چند دفتر و این دفتر آخر! مختصر اینکه دفتر اول شعر سلمان یعنی "از آسمان سبز" را در زمان حیات خودش چاپ کردیم. شعرهای دفتر دوم یعنی "دری به خانه خورشید" را از لابلای بیش از ده دفتر و یادداشتهای پراکنده بر برگهای پراکنده و گاهی در حاشیه جزوههای درسیاش جمع و جور کردیم و آخرین برگهای شعرش(یعنی نیایشوارهها) را که با خون خودش امضا کرده بود در آن پاییز خونریز و در همان ساک چاکچاک و خونآلودی که در روز حادثه همراهش بود یافتیم و به چاپ سپردیم. برخی از شعرها پیشنویسهای مکرر و روایتهای گونهگونی داشت که روایت کاملتر و پاکنویس بهتر را برای چاپ برگزیدیم. حتی چنانکه پیداست یکی دوتا از سرودهها هم ناتمام رها شده بود. همچنین شعرهایی برای نوجوانان را نیز که تازه آغاز به سرودن کرده بود
یک قلم ناسزا به محتکر قربتا الیالله
کاظمی که خود شاعری توانمند است و در زمینه نقد و پژوهش نیز فعالیت دارد، در ادامه این جلسه به بررسی ویژگیهای اشعار سلمان هراتی میپردازد: «یکی از مهمترین شاخصههای شعری سلمان تعهد است. تعهد نه الزاما به این معنا که شاعر مذهبی است و شعر مذهبی و انقلابی میسراید. بلکه سلمان شاعری بود که نسبت به پیام شعر خود تعهد داشت. یعنی همه اشعارش هدفمند و جهتمند بود. شاید گاهی اوقات این تعهد زیاد نسبت به شعر کیفیت هنری کار را پایین بیاورد ولی مهم این بود که او در کل نسبت به چیزی که میخواست بگوید احساس مسئولیت میکرد و هیچ شعری را از سر تفنن نسرود». موضوع دومی که کاظمی به آن اشاره دارد، زبان بسیار ساده و صمیمی سلمان است: «شعر سلمان نقطه مقابل خیلی از تکلفها و لایههای تو در تویی بود که آن زمان در اشعار وجود داشت. او خیلی سعی داشت با واضحترین شکل، شعر خود را بیان کند. روشن و شفاف. خلاقیت و جسارت در تصویرگری و مضمونآفرینی، از خصوصیات دیگر اشعار این شاعر خطه سبز شمال بود. او در اشعار خود حرفهای تازه و گفتنی داشت و ارتباط جدیدی با مخاطب برقرار میکرد. این در حالی است که خیلی از شعرهای دیگر شاعران از این جنس نیست و تصاویر و مفاهیم مشترکی با شعرهای دیگران دارد. این خلاقیت در اشعار سلمان گاه با طنز همراه میشد. خصوصا در اشعاری با مضامین اجتماعی. مثلا در قسمتی از شعری خود درباره بابی سندز مبارز ایرلندی که در اثر اعتصاب غذا درگذشت، میگوید: "وقتی بابی سندز را خودکشی کردند". یا در جای دیگر عنوان شعرش را میگذارد: "یک قلم ناسزا به محتکر قربتا الیالله". احساس تعهد نسبت به جنگ و انقلاب از خصوصیات بارز شعر سلمان بود. او در همین شعر، به ناهنجاریهای اجتماعی میپردازد و به افرادی که از نام انقلاب به نفع خودشان بهرهبرداری میکنند میتازد: "امسال سال موش است... سالی که هزار نقشه برای مردم کشیدی... و نیرنگ را... در محضر موش اعظم تلمذ کردی... دلت مثل پستو تاریک است... میدانم... و واحدهای درس نداریم را تمام کردهای"».
من هم میمیرم
این شاعر معاصر، درباره مضامین شعری سلمان هراتی عقیده دارد: «در سالهای ابتدای انقلاب، گروهی از شاعران، زبانشان سرشار از اعتراضهای اجتماعی بود و اهل مبارزه و درگیری بودند. در این اشعار رنگ و بویی از معنویت وجود نداشت. برعکس گروه دیگری تنها اشعاری با مضامین معنوی میسرودند و سلمان در اشعار خود هر دوی اینها را با
درباره انجمن بانوان گوهرشاد
دومین نشست شاعر ماه در انجمن ادبی بانوان گوهرشاد به لحظات پایانی و شعرخوانی میرسد. سعیده کرمانی، عاطفه جعفری، زهرا رسولی، عاطفه سادات موسوی، عاطفه رنگآمیز طوسی و جمع دیگری از بانوان یک به یک اشعاری را به مناسبتهایی مانند اعیاد شعبانیه، میلاد علیاکبر، در شأن امام هشتم و... تقدیم میکنند و از نظرات استاد کاظمی بهره میبرند. این انجمن وابسته به موسسه آفرینشهای هنری آستان قدس رضوی، طبق گفتههای دبیر آن، با هدف رشد و بالندگی شعر بانوان، پرداختن به شعر آیینی بانوان و پرداختن ویژه به شخصیتهای خانم در فرهنگ دینی ما تشکیل شده است و در حال حاضر فعالیتهای خود را در سطح کشور گسترش داده و در استانهای یزد، کرمان، مازنداران، گیلان، تهران و قم نیز دایر شده و به صورت ماهانه تشکیل میشود. فعالیتهای شاخص انجمن گوهرشاد برگزاری شبهای شعر و نشستهای تخصصی است. تشکیل جلسه شاعر ماه نیز با توجه به نیازسنجی جوانترهای عضو انجمن و برای شناخت بیشتر شاعرهای معاصر و قدیمی، بررسی ویژگیهای شعریشان، دلیل ماندگاری اشعارشان و دلیل اینکه مخاطب پذیرای آنها است و چگونگی سوق دادن شعر خود به آن سمت و سو صورت گرفته است. به جز پرداختن به شاعر ماه، نقد ادبی هم در این جلسات توسط استاد کاظمی صورت میگیرد. شناختن همین نقاط ضعف و قوت شاعرهای قبل و بعد از انقلاب که به حوزه شعر آیینی پرداختند باعث میشود این نوع شعر رشد داشته باشد و تغییرات گسترده و ریشهای در حوزه شعر بانوان به وجود آید. ایجاد این تحولات با جلسات شاعر ماه شروع شده است. جلساتی که قرار است توسط اساتید در استانهای دیگر گسترش پیدا کند. در جلسات شاعر ماه که برنامهای یک ساله است، به شش شاعر قدیمی مانند حافظ و سعدی و شش شاعر جدیدتر مثل قیصر امینپور و فروغ فرخزاد پرداخته میشود. جلساتی که چشمانتظار قدوم بانوان شاعر و علاقهمند به حوزه شعر خواهد ماند.