۰
تاریخ انتشار
شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۷ ساعت ۱۳:۵۴
بزم توشیح پریدخت در کتابفروشی به نشر

عاشقانه‌ای در پستو

عاشقانه‌ای در پستو
ریحانه بناءزاده/سرویس هنر خبر گزاری رضوی
از شاعری تا نویسندگی
حامد عسگری زادگاهش شهر قصه‌ و لالایی و اسطوره، بم است.  شاعری جوان و توانمند که این روزها با کتاب پریدخت، عاشقانه‌ای که در قالب نثری متفاوت ارائه شده توانسته است نظر علاقه مندان را به خود جلب کند و در کمتر از یک ماه کتابش به چاپ هشتم برسد. وی این طور صحبتش را شروع می‌کند: ((  مردم به چشم آب مرا بنگرند و لیک من/ از سراب پیش تو بی آبروترم. خداوند را شاکرم که توفیق پیدا کردم در مشهد و در کنارشما اهالی شعر و قصه باشم.))
از تولد پریدخت این چنین می‌گوید: ((یک شکلی از نوشتن، در دلم اتفاق افتاد. من این را در جلسه رونمایی تهران هم گفتم: پدر من در یک شهری که به مشهد نزدیک بود دانشجو بود و مادرم یک صندوقچه فلزی داشت و هر از گاهی سراغ صندوق میرفت و کاغذهای صورتی را در می‌آورد و می خواند و چشمانش نمناک میشد. هیچ وقت نمی‌دانستم آن صندوق با کاغذهای صورتی چیست. بزرگتر که شدم فهمیدم آنها نامه هایی بود که پدرم برای مادرم نوشته است. این نامه ها گویی یک طرفه بود و هیچ گاه صندوقی از پدرم،ندیدم که نامه‌ای از مادرم داشته باشد و شاید این تصاویری که در ذهنم بود کمک کرد تا پریچهر متولد شود. پریدخت متولد شد که سالها بعد در دست دخترم یک خرس گنده بی ریخت نبینم. ما خودمان عشق پاک ایرانی داشتیم و داریم. عشقی که نمونه هایش در بابا طاهر، حافظ، سعدی، بسیار زیبا و قد بلند، این عشق، تبلور پیدا کرده است و دیگر نسخه غربی و وارداتی آن به کار ما نمی آید. این را نوشتم که ادای دینی کرده باشم به عشاق سرزمینم.
چه شد از حال و هوای ترنج و بلوچ، خانمی که شما باشی، سورمه‌ای،به پریچهر رسیدید؟
عسگری این طور می‌گوید:(( تولید کننده محتوا ادبی در ذهن خود میگردد و قالب خودش را انتخاب می کند. من از سرزمینی هستم که پر از قصه است. انسان واقع نشین با تحمل سختی های طبیعت و برای هم نشینی با طبیعت اتفاقا نامهربان، دست به تولید محتوایی می‌زند که آن طبیعت سخت و خشونت قابل تحمل باشد. پریدخت، خودش را پیدا کرد چکش کاری شد و صیقل
خورد. این اثر اولین کار نثرم است و هیچ ادعایی در نثر نویسی ندارم و فقط ذوق من در داستان و اینگونه روایت ها بود.قطعا ایرادات و اشکالات بر این متن وارد است و من صحبتهای منتقدین را به دیده منت گوش می‌گیرم.))
حرف آخرش این است: ((آلفرد هیچکاک جایی گفته بود:(( زنهای قصه‌هایتان را اذیت کنید، مردم دوست دارند.)) و بدین وسیله همین جا از پریدخت خانم معذرت می‍‌ خواهم. زندگی خودش بود و من فقط راوی بودم.))

​​​​​نگاهی تشریحی
مهدی آخرتی شاعر مشهدی به عنوان منتقد در جلسه حضور دارد و صحبتش را این طور شروع می‌کند: (( از آنجایی که برنامهٔ امروز، «توشیح» کتاب دوست عزیزمان، حامد عسکری است نوع نگاه بنده به این مجموعه، بیشتر «تشریحی» است تا «انتقادی»؛ در حقیقت نوعی تأویل بنده از کتاب پیش رو است. هرچند ممکن است در همین بین نکاتی را هم به عنوان پیشنهاد ارائه کنم. پیش از شروع صحبت‌هایم، عرض کنم که دیدمان را باید به نقد عوض کنیم، چیزی که امروز در ادبیات ما به عنوان «نقد» ارائه می‌شود، بیشتر جنبهٔ «داوری» دارد.حال اینکه، بیش از پنجاه سال است که منتقدان بزرگ جهان، نقد را نوعی آفرینش هنری می‌دانند که به متن اصلی اضافه می‌شود و مخاطب از برهم‌کنش این دو متن یعنی متن اصلی و نقد، دریافت‌هایی را به عنوان تأویل شخصی خواهد داشت. پس تکلیف جدا کردن «سره» از «ناسره» چه می‌شود؟ (چیزی که در نقد امروز ادبیات ما بسیار دیده می‌شود). در حقیقت به جز ایرادات قالبی و فرمی، سره و ناسره تأویل ماست! ما نسبت به پیش‌دریافت‌هایی که از ادبیات داریم سره و ناسره را با تعاییر خودمان مشخص می‌کنیم، حال آنکه روزگار امروز، روزگار تعدد بوطیقاها و معیارها است.با این پیش زمینه به سراغ کتاب آقای عسکری می‌رویم و غرض از گفتن این پیش‌زمینه این بود که صحبت‌های بنده در مقام یک منتقد، فقط تأویل بنده از متن به عنوان یک مخاطب است و منطبق با تعاییر خودم نه هیچ چیز دیگر!))
ادبیات تعلیمی
آخرتی اشاره به طراحی زیبا اثر دارد و می‌گوید:
((کتاب «پریدخت» نوشتهٔ حامد عسکری شاعر و ترانه‌سرا و روزنامه‌نگار است که از نظر بنده طراحی زیبایی دارد. روزنه‌ای که در گوشهٔ سمت چپ بالا ایجاد شده تا احیاناً اگر مخاطب قصد کرد که کتاب را هدیه بدهد، روبانی در آن قسمت ببندد. نوشتهٔ پیش‌آماده‌ای که در ابتدای کتاب طراحی شده، به این ادعا صحه می‌گذارد. بن‌مایهٔ این کتاب مرسلات یا همان نامه‌های عاشقانه بین عاشق و معشوقی در اواخر دورهٔ ننگین قاجاریه است. در مقدمهٔ کتاب، صحبت از آموزش و تربیت خانواده‌ها از طریق انتشار این سری از کتاب‌ها است. باید عرض کنم که روزگار معاصر، ادبیات تعلیمی را برنمی‌تابد، روزگاری که شکست ساختار اسطوره‌ها را در پی داشته و منجربه تکثر اساطیر شده، دیگر در فوتبال دنیا یک نام سال‌ها فرمانروایی نمی‌کند. در ادبیات نیز سیطرهٔ یک یا دونام به عنوان اسطوره به پایان رسیده است. پس در همهٔ عرصه‌ها چندین نام در کنار هم برده می‌شود. در این روزگار هر انسانی تلاش می‌کند به جریان تکثر اسطوره‌ها بپیوندد و خویش را به اسطوره شدن نزدیک کند.
فضای مجازی و به قول مک‌لوهان، «عضر کهکشان رسانه‌ها» هم دراین روند تأثیر گذاشته و ابزاری را فراهم کرده تا افرادی را «اسطورهٔ پوشالی» کند. پس هر فرد در خویش توانایی اسطوره شدن را می‌یابد و یک اسطوره هرگز تعلیم مستقیم را نمی‌پذیرد. ادبیات تعلیمی به تعالیم مستقیم می‌پردازد و برای همین امروز قدرت خویش را از دست داده است. اما این مطلب را بیان کردم تا بگویم کتاب پیش رو از دست آن کتاب‌هایی نیست که تعلیم مستقیم به مخاطب بدهد.
این کتاب سعی دارد با ارائهٔ نامه‌های دو معشوق و پیش‌ روی مخاطب گذاشتن سرنوشت این عشق و از خودگذشتگی و از عشق زمینی گذشتن عاشق در راه عشق وطن، تعلیمی غیرمستقیم به مخاطب بدهد. در روند روایی این نامه‌ها، کلان روایت «عشق به وطن» به شکل کاملا شعاری و مستقیم بیان نمی‌شود و فقط در قالب جملاتی کوتاه از اخبار مملکت که توسط معشوق یا اطرافیان به عاشق رسیده است بیان
می‌شود. مستقیم‌گویی و شعاری بودن زبان نیز یکی از مؤلفه‌های ادبیات تعلیمی است که در این کتاب از آن احتراز شده است. این از نکات مثبت این کتاب می‌باشد.))


انسجام در اثر
انسجام در اثر نکته‌ی دیگری است که این منتقد با اشاره به بخش‌هایی از کتاب این طور بیان می‌کند: (( این کتاب تجربهٔ اول ایشان در نوشتن نثر است اما از ساختار منسجم کلامی برخوردار است. نوع لحن زبانی این کتاب به لحن اواخر دورهٔ قاجار نزدیک است:«دو طرار فرنگی خفتمان کردند و با تیزی خواستند جیبمان را بزنند» نوعی، لحن کوچه‌بازاری و تا حدی لوطی‌منش که در آن دوره از تاریخ تا حدی وجود داشته و بعدها در زبان کوچه و بازار بیشتر استفاده شد.علاوه بر لحن، استفاده از اصطلاحات و کلمات غیرفارسی، مخصوصاً عربی و انگلیسی نیز از مؤلفات زبانی این کتاب است که باز در دورهٔ قاجار مرسوم بوده است:«آقایان علما متحداً و متفقاً . . پولوتیک؟»و همچنین استفاده از کلماتی مانند «فاکتوله»، «پولوتیک» و یا عبارات عربی . . .))
تا حدودی رعایت قالب نامه‌نگاری‌های آن عصر را کرده است. این را آخرتی می‌گوید و ادامه میدهد: (( در انتهای نامه‌ها عبارات پایانی مرسوم آن دوره و دوره‌های بعد مثل «باقی بقایت/ جانم فدایت» استفاده شده است تا باز مخاطب بین محتوا و فرم هماهنگی و نظم احساس کند.
این هماهنگی لحن و کلمات با محتوای کتاب به منسجم شدن ساختار و دریافت حس زیبایی‌شناسی از این انسجام کمک می‌کند. ذهن زبان‌پذیر انسان، ذهنی است ساختگرا و ساخت پسند و از نظم و هماهنگی لذت می‌برد.پس نظم و هماهنگی در ساختار سبب می‌شود تا مخاطب متن، احساس لذت بیشتری از متن ببرد. حتی نویسنده تلاش کرده که شکل انشاء را نزدیک به همان دورهٔ تاریخی نگاه دارد که باز هم ارگان‌ساز و انسجام‌دهندهٔ اجزاء ساختار متن است.))
هماهنگی لحن عاشق و معشوق به فراخور جنسیت و سواد ایشان است. محمود لحنی مردانه‌تر دارد، باسوادتر است از عبارات عامیانه کم‌تر استفاده می‌کند؛ برعکس پریدخت لحنی زنانه
دارد، کمی عامیانه‌تر حرف می‌زند. زیرا محمود تحصیل‌کردهٔ فرنگ است این نکاتی دیگری است که به انسجام ساختار کمک شده است.
عدم هماهنگی متن و لحن
وی در مورد روایتی که در لابه‌لای نامه‌ها جریان دارد می‌گوید: (( اینکه خود این فرم روایت که داستانی عاشقانه را در خلال مراسلات روایت کنی، هرچند کاملاً بدیع نباشد اما دست‌فرسود هم نیست. همین که راوی در خارج از داستان وحود ندارد تا حکم‌اندازی‌های دانای کلی کند یا قسمت‌هایی از حادثه یا داستان را لو بدهد بسیار خوب است. اینکه شخصیت‌های این روایت با توصیف باز نمی‌شوند و بیشتر با گفت‌و‌گوهای درون متنی آمال، آرزوها و شخصیت خود را روشن می‌کنند، از شعارزدگی در توصیف شخصیت‌ها جلوگیری می‌کند. البته در مورد لو رفتن حادثه در نامه‌های انتهایی می‌توانیم حرف بزنیم اما این را فراموش نکنیم که با فرم قطعی یک داستان سروکار نداریم، بلکه با نامه‌های روایی سروکار داریم.))
آخرتی در پایان صحبتش اشاره به عبارات شاعرانه دارد و می‌گوید: ((اما موردی بود که به نظر بنده کمی هماهنگی متن را با لحن شخصیت‌ها، کمی دچار خلل کرده بود. شاعر درون حامد عسکری پشت این نوشته‌ها کاملاً دیده می‌شود و به زبان شعر نزدیک می‌شود. نباید یادمان برود محمود دانشجوی طب است نه ادبیات و پریدخت هم فقط یک دختر با سواد خواندن و نوشتن است. هرچند ممکن است کسی طبع شاعرانه داشته باشد و سواد هم نداشته باشد، اما محور تکیه حادثه در این داستان، بر روی طبع لطیف این دو عزیز نیست، بنابراین این نوع ادبی متن با زبان طبیعی شخصیت‌هایی که در متن معرفی شده‌اند، کمی متفاوت است. اما ذکر این نکته هم الزامی است که در ان دورهٔ تاریخی، کمی ادبی‌زدگی هم در نثرها و مراسلات وجود دارد و این ویژگی سبکی نثر آن دوره است.یک نکتهٔ دیگر جابه‌جایی‌هایی گاه‌گاه نحو است که باز نشان شاعر پشت این نثر است و خیلی با شخصیت‌های نامه‌ها متناسب نیست.))

در پایان جشن توشیح، توسط نویسنده و با حضور علاقه مندان انجام شد.

https://www.razavi.news/vdcb55bf.rhb90piuur.html
razavi.news/vdcb55bf.rhb90piuur.html
کد مطلب ۳۹۲۶۲
برچسب ها
نقد داستان
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما