۰
تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۰ دی ۱۳۹۷ ساعت ۱۲:۵۱
افتتاح نشر چشمۀ دلشدگان با حضور دکتر سوسن شریعتی در مشهد

ادبیات دعوت می‌کند که دومرتبه کنار هم بنشینیم و به یکدیگر بیندیشیم

هر گل نو که در جهان روید ما به عشقش هزاردستانیم
ادبیات دعوت می‌کند که دومرتبه کنار هم بنشینیم و به یکدیگر بیندیشیم
زهرا رهبر نیا/ سرویس هنر خبرگزاری رضوی
نشر چشمه یکی از بزرگ‌ترین و فعال‌ترین مؤسسات انتشاراتی در ایران است که عمده فعالیتش در زمینه ادبیات است.
این انتشارات فعالیت خود را برای انتشار کتاب از سال ۱۳۶۴ شروع کرد. مدیر این انتشارات سیّد حسن کیائیان موسوی است که در چند دوره رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران نیز بوده‌است.
انتشارات چشمه یک سال قبل از شروع کار نشر، کتابفروشی خود را در خیابان کریم‌خان تهران افتتاح کرد که اکنون یکی از کتابفروشی‌های پر رفت‌وآمد در شهر تهران به‌شمار می‌رود و از زمان تأسیس در حوزه‌های هنر و ادبیات مانند داستان، شعر، نمایشنامه، فیلمنامه، سینما، تحقیقات ادبی، متون کهن، فلسفه، علوم اجتماعی، اسطوره و تاریخ فعالیت کرده‌است. محمدرضا شفیعی کدکنی، فریدون مشیری، هوشنگ ابتهاج، محمود دولت‌آبادی، علی‌اشرف درویشیان، مهرداد بهار، ایرج افشار، احمدرضا احمدی و حمیدرضا صدر از جمله شاعران و نویسندگان ایرانی هستند که مؤسسه انتشاراتی چشمه دلشدگان همکاری کرده‌اند. این ناشر سال‌های بعد از مرگ احمد شاملو و صادق هدایت برخی از آثار آن‌ها یا آثار مرتبط با آن‌ها را نیز منتشر کرده‌است. اولین نمایندگی این انتشارات در 6 دیماه سال 97 با حضور علاقمندان عرصه فرهنگ در بلوار وکیل آباد مشهد افتتاح شد.

 آقای غفوریان؛ مدیر نشر چشمۀ دلشدگان و جمعی از نویسندگان: خانم سوسن شریعتی، عبدالله کوثری، ابراهیم رها، مرتضی برزگر، لیلاصبوری خامنه، الهام کامرانی، سیما دادخواه و آقای حیدری؛ رئیس کل حراست ادارۀ فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی و آقایان رجب‌زاده و قدسی و جمع کثیری از علاقمندان به کتاب در این همایش که به منظور افتتاح نشر چشمه دلشدگان بود، برگزار گردید. در آغاز، تلاوت آیاتی از قرآن مجید زینت‌بخش این محفل فرهنگی و صمیمی بود. سپس خانم سوسن شریعتی، فرزند دکتر علی شریعتی که به این مجلس دعوت شده بودند، در این مورد سخنانی را ایراد کردند:
«به نام حضرت دوست. خوشحالم از این‌که به شهر خودم مشهد دعوت شدم. مطمئنم که به دو دلیل به این مراسم دعوت شدم؛ یکی این که بچه مشهدم و دیگر این‌که فرزند شریعتی هستم. ممکن است بگویید که چه ربطی به این ماجرا دارد و این، توجیه مشروعی برای حضور در اینجا نیست. اما به نظر میاد که اتفاقا خیلی دو موقعیت جالبی‌ست. شریعتی جزو چهره‌هایی‌ست که این دو وضعیت و یا این دو تهدید را؛ یعنی مشهد به‌مثابۀ تهدید و شریعتی بودن به‌مثابۀ تهدید را به یمن ادبیات به فرصت تبدیل می‌کند. امروزه کویریات شریعتی جزو کتابها و نوشته‌های پرخواننده‌ای‌ست و یونیورسال‌ترین یا جهان‌شمول‌ترین نوشته‌هاست و اتفاقا در مشهد نوشته شده است. کویر در سال 48 در انتشارات توس و در مشهد منتشر شد و ما می‌دانیم که زیبایی و ارزشش در این است که توانست محدودیتی را به نام مکان مشهد به‌عنوان شهری مذهبی و در کنارش فرزند استاد محمد تقی شریعتی بودن را تبدیل به فرصت کند؛ ولی نه برای خلق کلماتی یا پرداختن به
حوزۀ خاصی که مثلا نوعی روشنفکری دینی‌ست. کویر جایی‌ست که یک سومی سر می‌زند و نوشته‌هایی کویری شریعتی به این دلیل است. بنابراین، فرزند شریعتی بودن و بچه مشهد بودن توجیه خوبی‌ست و به همین دلیل خیلی خوشحالم که چنین فرصت‌هایی می‌تواند زمینه‌ساز پیدا کردن چنین فرصت‌هایی و پیدا کردن و وصل و ایجاد چنین ربطهایی باشد بین محدودیتهای ما و بدل ساختنش به یک فرصت. من قرار نیست برای شریعتی صحبت کنم. این اولین بار و جزو نادر دفعاتی‌ست که قرار نیست راجع به شریعتی صحبت کنیم. صحبت من در مورد نشر چشمه و ادبیات است. ما باید به دنبال چنین فرصتهایی باشیم و هرگونه دعوت به خروج از خانه را غنیمت بشمریم. یعنی هر فضایی که اسمش تقویت عرصۀ عمومی‌ و خلق فضاهایی است که هم‌محضری و هم‌نشینی ممکن باشد. ما در جامعه‌ای زندگی می‌کنیم که به هزاران دلیل، جامعه‌شناسی و روانشناسی به آن پرداخته است و سیاست هم راجع به آن صحبت می‌کند. ما جامعه‌ای هستیم که دستخوش چند پارگی و دچار نوعی تنهایی و پراکندگی و اتمیزاسیون شده‌ایم. از همه مهم‌تر در چنین شرایطی عمده‌ترین جایی که دستخوش خطر می‌شود، عرصۀ عمومی‌ست که خلوت و امکان هم‌نشینی ناممکن شده است و ما باز محکوم به تنهایی می‌شویم. خلق چنین فضاهایی ما را دعوت به هم‌نشینی می‌کند که بفهمیم همه شبیه هم نیستیم و هرکدام ساز دیگری می‌زنیم. بیایید این بار، مایی بسازیم که محصول سرجمع شدنِ ماهای متکثر است و بفهمیم همه چیز قرار نیست شبیه ما شود تا ممکن شود. این دعوت، دعوت به خروج از خانه است و این فضاها فضاهایی‌ست غنیمت. ولی رویه دیگرش خود ادبیات است و اعتمادی که ادبیات برمی‌انگیزد. در جامعه‌ای که ما به انسان انتزاعی مجردی بی‌اعتمادیم که دین یا فلسفه یا علوم انسانی از آن صحبت می‌کند، ادبیات به انسان انضمامی می‌پردازد؛ به انسان همین‌جا و هم اکنون و به ما نشان می‌دهد که راه‌های بودن یا انسان بودن متعدد و متکثر است. ادبیاتی که به‌مثابۀ «من» ناظر بر«من» انتزاعی است، این «من» انضمامی ادبیات است که کنترل می‌کند، نقد می‌کند و متکثر می‌کند راه‌های شدن و راه‌های انسان  بودن را و ادبیات به ما یاد می‌دهد که ما خودمان را به‌مثابۀ دیگری نگاه کنیم و دیگری را به جای خودمان بگیریم. این خود را به جای دیگری گرفتن یا دیگری را با خود یکی گرفتن، منِ در حال رفت و آمد را خلق می‌کند. منِ ادبیات، منِ در حال معاشرت با دیگری و به خود به‌مثابۀ بیگانه نگاه کردن و این تمرین دموکراسی و تمرین تساهل از دل ادبیات بیرون می‌آید. در جامعه‌ای که به کلمه بی‌اعتماد شده‌ایم، ادبیات دعوت می‌کند که دومرتبه کنار همدیگر بنشینیم و به یکدیگر و به همدیگر بیندیشیم. به یمن چنین فضاهایی ما می‌توانیم با اسم‌ها آشنا شویم. ادبیات ایرانی آیینه‌ای‌ست برای من و من با خواندن داستان و رمان ایرانی می‌توانم تصویری از خودم به دست بیاورم. اصلا معلوم نیست ادبیات ایرانی در شأن من
ایرانی یا منعکس کنندۀ من ایرانی باشد که اگر هم باشد، تصویری کج و کوله از من می‌دهد. بحث امروزه بحث تخیل فسردۀ ایرانی‌ست که در حوزۀ ادبیات و در حوزۀ سیاست و در حوزۀ اجتماع خودش را نشان می‌دهد. انسان ایرانی انسانی‌ست که افسون زدایی شده است. یک «حالا که چی؟». انسانی‌ست که استعداد تعجب کردن و شوکه شدن و حیرت کردن را ظاهرا از دست داده و به یک «حالا که چی» و «همینه که هست» دچار شده است و درنتیجه، چنین تخیل پرملال یا ملال‌زده‌ای آیا می‌تواند خالق ادبیاتی باشد که بتواند نقش آیینه را بازی کند؟ البته من جزو کسانی هستم که معتقدم حتی اگر ادبیات ایرانی تصاویری کج و کوله از ما بدهد، حداقل بضاعت ما را روشن می‌کند؛ بنابراین، برای این خودآگاهی نسبت به بضاعت خود، خواندن ادبیات ضروری‌ست، شاید که در ذیل آن، ما از خودمان حداقل خجالت بکشیم و جور دیگری و به امید ابداع،  جور دیگری تذکر و ادامه بدهیم.»
پس از سخنان گرانبار خانم دکتر سوسن شریعتی، مدیریت مجموعه، جناب آقای غفاریان به مدعوین خیرمقدم گفتند و گزارشی درمورد مجموعه ارائه دادند:
 « این مجموعه به همت عزیزان نشر چشمه مهیا شد. سه ماه سعی کردیم بحث افتتاحیه را به تعویق بندازیم و دلیل آن، آماده‌سازی و مهیا کردن فضاهای مختلف و محصولات و کالاها و کتب ارزشمندی بود که در حال حاضر در صنعت نشر موجود است. این مجموعه از بخش‌های مختلفی تشکیل شده که بخش اعظم آن کتاب و اکثرا کتابهای نشر چشمه است. ولی ما سعی کردیم کتابهای ارزشمندی که در صنعت نشر وجود دارد و توسط  ناشران مختلف چاپ شده را هم در اینجا برای علاقمندان مهیا کنیم. همچنین سعی کرده‌ایم کتابهایی با تخصص‌ها و حوزه‌ها و ژانرهای مختلف در اینجا و در حد توان و بضاعتمان مهیا کنیم و در کنار آن با برگزاری برنامه‌های مختلف به بهانۀ کتاب، عزیزان علاقمند را با مجموعه‌های فرهنگی و فضاهایی که در حوزۀ کتاب شکل گرفته، آشنا کنیم و آشتی بدهیم؛ حوزه‌های شعر، ادبیات، داستان و کودکان و نوجوان که توضیحاتش را دوستان ارائه می‌دهند. امیدوارم از برنامۀ امروز لذت ببرید.»
پس از سخنان مختصر و مفید جناب آقای غفاریان، مدیر نشر چشمۀ دلشدگان، برای تنوع و تلطیف فضا، گروهی از هنرمندان، آوای نوایی را با نوازندگی دوتار اجرا کردند. پس ازآن، آقای کیاییان، مدیر انتشارات نشر چشمۀ تهران، دعوت به سخنرانی شدند:
«سلام و خیر مقدم میگم. خیلی خوشحالم که در جمع شما هستم. درواقع، من خودم هم اینجا مهمانم. نشر چشمه از سال1363 شروع به فعالیت کرد. کتاب، شغل پدری من بود. من و برادرانم شغل پدر را ادامه دادیم و امیدوارم که این کار تداوم داشته باشد. می‌خواهم یک قدم به عقب بروم. درواقع نه فقط نشر چشمه، بلکه هنوز که هنوز است، بازگشایی و تأسیس یک کتابفروشی برای من یک اتفاق است و به طرز کودکانه‌ای از دیدن و رفتن به یک کتابفروشی ذوق و شوق دارم. تعبیر شاعرانه‌ای هست که می‌گوید:«میلاد یک کودک، شکفتن گلی را ماند». برای من درواقع، امروز تولد و میلاد یک کتابفروشی‌ست
و انگار که به بوییدن گلی آمده‌ام؛ گلی کمیاب. یک جورهایی جهان ما همین است؛ ماجرای طوطی و ظرف شکرش. این برای من بزرگترین اتفاق جهان است و از خیلی از تحولات، از خیلی از اتفاقات، از خیلی از کشورگشایی‌ها و مرگ و میرها برای من مهمتر، بودن یا نبودن یک کتابفروشی‌ست. مدتی بود که در فکر توسعۀ نشر چشمه بودیم. درواقع، چشمۀ دلشدگان اولین نمایندگی‌ست که ما داریم. خانوادۀ آقای غفاریان و دوستان و همکارانشان با این‌که سابقۀ کتابفروشی داشتند و شاید خیلی بیشتر از ما در این زمینه تجربه داشتند، این صبوری و انعطاف را داشتند که خیلی از داستان‌ها و ماجراها را از طرف ما بپذیرند. امروز این کتابفروشی راه افتاده و من اینجا مهمانم، ولی از مردم مشهد می‌خواهم این را به عنوان یک اتفاق و واقعه‌ای که می‌تواند سطح فرهنگی شهر را بالاتر ببرد، نگاه کنند. امیدوارم شما هم قدر کتابفروشی‌های شهرتان را بدانید. ممکن است همیشه این فرصتها و دور هم جمع شدن‌ها نباشد. فقط می‌خواستم تشکر کنم از دوستانی که در اینجا حضور یافتند و خیلی‌هایشان نیز از تهران آمدند. از آقای محمدی و آقای کوثری که لطف کردند و دعوت ما را پذیرفتند و تشریف آوردند، واقعا ممنونم.
آقای عبدالله کوثری، از دیگر شاعران و نویسندگان مطرح کشورمان نیز که از مدعوین این همایش بودند، با حضور خود رونقی دیگر به این محفل ادبی بخشیدند:
قبل از هر چیز تبریک میگم به کسانی که همت کردند و امروز این کتابفروشی جدید را افتتاح کردند. دو سه سال پیش بود؛ وقتی که پردیس کتاب افتتاح شد، من چند خطی نوشتم که در مجله چاپ شد. نوشتم در شهر ما چراغی روشن شد. بی هیچ اغراقی باید بگویم که چراغ دیگری روشن شد. من به شخصه فکر می‌کنم نیمی از زندگی‌ام در مسیر کتابفروشی‌ها یا در خود کتابفروشی‌ها گذشته است. تهران که بودم، در سن 14 سالگی ام کتابفروشی‌ها در مسیر استانبول و شاه‌آباد بود. از دهۀ 40 نیز کتابفروشی‌ها کنار دانشگاه و نزدیک دبیرستان البرز بود و من هفته‌ای حداقل یک بار به کتابفروشی می‌رفتم. هنوز هم همین که به تهران می‌روم، اولین جایی‌که می‌روم و باید بروم، نزدیک دانشگاه است؛ چون همه ناشرها اغلب آن‌جا هستند که دیدار خوبی هم هست. من کسانی را در آن‌جا می‌بینم که 15 ساله بودم و آن‌ها 25 ساله بودند و حالا من 70 ساله شده‌ام و آن‌ها دیگر پیر شده‌اند.
بعضی از کتاب‌ها را از بساطی‌ها می‌خریدم؛ مثلا غرب‌زدگی از کتابهایی بود که من از کنار خیابان 25 ریال خریدم و یا پاشنه آهنین که من آن‌ها را از بساطی‌ها می‌گرفتم و این بساطی‌ها هنوز هم هستند؛ منتها حالا دیگر بساط ندارند و کتابفروشی دارند. به هرحال، زندگی کسی که عاشق کتاب است با کتاب آغاز می‌شود و به نوعی با کتاب هم ختم می‌شود و این آغاز و انجام بدی نیست و خوشا به حال کسانی که این زمینه را فراهم می‌کنند. واقعیت این است یکی از بلاهای جامعۀ ما در این دوران جدید که کتاب با این سهولت در دسترس است و با این سهولت چاپ می‌شود، بی‌کتابی است و خیلی زننده
است که اکثریت جامعۀ جوان ما با این همه دانشگاه و تحصیلات، تیراژ کتابها پایین است. عده‌ای می‌گویند کتاب به سلیقۀ خوانندگان در نمی‌آید، ولی من فکر می‌کنم بازار کتاب ایران در حد خودش همه نوع کتابی دارد؛ از رمان گرفته تا تاریخ و جغرافی. مسئله ما این است که ما اصولا کتاب نمی‌خوانیم و این واقعۀ جامعۀ ماست. طبقۀ متوسط اروپا یکی از ویژگی‌هایش فرهنگی بودن بوده است. یعنی بورژوازی اروپا سازندۀ فرهنگ غرب بوده است. آن‌وقت شما طبقۀ متوسط ما را ببینید؛ ما اصلا فرهنگ گریزیم. در این شرایط خیلی شجاعت و ازخودگذشتگی می‌خواهد که این مقدار زیربنا را  در جای خوب مشهد وقف کتابفروشی کنند؛ چراکه هرکاری که بکنند، بیشتر از این در می‌آورند. کتابفروشی در این مملکت به آن رونقی که باید، نخواهد رسید. دلیلش هم سانسور نیست. ما خودمان مشکل داریم. مشهد شهر بزرگی‌ست و بیش از این برای کتابفروشی و مراکز فرهنگی ظرفیت دارد. بخشی از این مراکز فرهنگی مربوط به بخش خصوصی نیست که ای کاش باشد و بخش خصوصی ما این شجاعت و علاقه را داشته باشد که مراکز بزرگتری را افتتاح کند؛ ولی وقتی نیست، شهرداریها باید چنین کنند. شهر مشهد یکی از قدیمی‌ترین دانشگاه‌های ما را دارد. این شهر، شهر بی نشاطی‌ست. من در مقام شخصی که از تهران آمده، می‌گویم نشاطی که در شهرهای دیگر است در اینجا نیست. یک مقداریش مسلما مربوط به خود مردم مشهد است. مشهد هم ثروت و هم جوانان زیادی دارد. تبریک می‌گویم به دوستانی که همت کردند و این کتابفروشی را باز کردند. من امیدوارم کتابفروشی‌های بیشتری باز شود تا دسترسی به کتاب هم در مناطق مختلف بیشتر شود. برایتان آرزوی موفقیت دارم.»
سینا دادخواه، نویسندۀ کتابهای یوسف آباد، خیابان سی وسوم و زیبا در این جمع حضور یافتند و سخنرانی مختصری ایراد کردند: «بسیار دشوار است در محضر بزرگان صحبت کردن. کتاب خواندن، وطن را دوباره وطن می‌کند. مشهد را تهران، تهران را شیراز و همه جای ایران می‌تواند با کتاب و درک حضور دیگری نزدیکتر و ملموس‌تر شود.»
همچنین محمد حسین محمدی، استاد دانشگاه کاتب افغانستان و نویسندۀ ادبیات معاصر افغانستان نویسندۀ کتابهایی چون: سرخه مزار، تاریخ تحریری داستان نویسی افغانستان با حاضران سخن گفتند:
بسیار خوش هستیم که در این جمع حضور داریم. بعد از سال‌ها دوری از محیط زبان فارسی که وطن ما هست باز هم به وطن بازگشتیم. به هرحال در افتتاح یک کتاب فروشی هستیم؛ کتابفروشی نشر چشمۀ دلشدگان در مشهد. من مشهد را شهر خودم می‌دانم؛ اگر چه در مزارشریف به دنیا آمده‌ام. از نخستین کارهایی که دوست دارم انجام بدهم، رفتن به یکی از کتابفروشی‌هاست تا کتاب را لمس کنم و کاغذ را به‌ دست بگیرم و ببویم. امیدوارم بوی کاغذ و کتاب را همیشه احساس کنیم.»
 بعد از سخنان آقای محمدی، آقای ابراهیم رها و دوتن دیگر از نویسندگان معاصر کشورمان با سخنانشان به گرمی این محفل افزودند. عکاسی و پذیرایی از مهمانان در کافی شاپ این مجموعه، اختتام این مجلس بود.
 
https://www.razavi.news/vdcd9x0s.yt0jk6a22y.html
razavi.news/vdcd9x0s.yt0jk6a22y.html
کد مطلب ۳۸۲۵۶
برچسب ها
نشر
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما