تکتم حسینپور/ سرویس هنر،خبرگزاری رضوی
از همان زمانی که انسان شکارگر و هنرمند در اعماق غارها تصاویر جانورانی چون ماموت، گاو وحشی، گوزن، اسب، گراز و... را بر روی دیوارها نقاشی و حکاکی میکرد، تا به امروز، هنر همواره جایگاهی ویژه در ذهن و روح انسان داشته. نقاشیهای حک شده بر دیواره غارها، بازتابی از مشاهده کنجکاوانه و حافظه خارقالعاده انسان اولیهای است که دقتش در ثبت رویدادهای محیط زندگیاش از دوربینهای عکاسی و تصویربرداری امروزی چیزی کم نداشته. جایگاه هنر در عمیقترین لایههای روان انسان است و به نوعی در ناخودآگاه جمعی ما ثبت شده است. کیست که نداند بشر همانقدر که برای بقا به آب و هوا و غذا نیاز دارد، برای رشد و تعالی روحش به هنر نیازمند است. نیازی که نمیشود آن را نادیده گرفت یا سرکوبش کرد.
هر اثر هنری، تابعی از دوره تاریخی آن است
آنچه در بدو ورود به نگارخانه رادین و نمایشگاه «جانمایی» از آثار مهرداد صداقت، غافلگیرم میکند، مشاهده تصویر خودم بر زمینه تصاویر خبری است که توسط ویدیو پروجکشن روی دیوارهای روبروی هم به نمایش در آمده است. تصاویری از راهپیماییها و اعتراضهای مردمی در کشورهای مختلف دنیا شبیه به آنچه روزانه در شبکههای اجتماعی به وفور دیده میشود و اینجا طوری طراحی شده که مخاطب نیز ناخودآگاه خود را جزیی از این تصاویر میبیند و در واقع بخشی از این رسانه میشود. ایده خلاقانه مهرداد صداقت هنرمند مشهدی ساکن آمریکا من را به یاد جملهای میاندازد که در کتاب هنر در گذر زمان(هلن گاردنر) خواندهام. «سبک هر اثر هنری تابعی از دوره تاریخی آن اثر است. اثر هنری تا زمانی که دوام میآورد میتواند انسانهای همه دورانها را مخاطب قرار دهد و با انسانها سخن بگوید».
آن اثر هنری، من بودم
مهرداد صداقت متولد مشهد است. بعد از اینکه مدرک کارشناسیاش را در رشته گرافیک گرفته برای ادامه تحصیل به آمریکا رفته است: «همیشه به اتفاقات اطرافم حساس بودم و دغدغه داشتم. با بچههای پر انرژی و خوشفکر برنامههای هفته گرافیک برگزار میکردیم. از هنرمندان خارجی دعوت میکردیم تا از طریق اسکایپ، کنفرانسهای آموزشی برگزار کنند. همیشه دغدغه یادگیری هنر مدرن را داشتم. اما در اینجا به دلیل مشکل زبان و عدم دسترسی به منابع روز دنیا تصمیم گرفتم برای ادامه تحصیل به آمریکا بروم. دو سه ماه اول همه چیز عالی و پر زرق و برق بود. اما این ماه عسل که تمام شد خودم را در فضای عجیب و غریبی دیدم که با آنچه 30 سال به آن خو گرفته بودم تفاوت زیادی داشت. کمکم حس میکردم ارتباطم به دلیل بُعد زمانی و مکانی با فرهنگ سرزمینم کمرنگ شده است. هنرمند باید از دل جامعه خودش بیرون بیاید و آنجا متعلق به من نبود. از یک سو هنوز ریشه در سنتهایت داری و از یک طرف تلاش میکنی همرنگ جماعتی شوی که باید با آنها زندگی کنی هنرمندانی که در چنین فضایی هنری کار میکنند به این فضا اصطلاحا بینابینی میگویند. من تصمیم گرفتم به جای مبارزه کردن با این فضا در آن کار کنم و اثری ساختم که به عنوان اولین نمایشگاه انفرادی من برگزار شد. یک تایپوگرافی از یک شعر با خطوط نسخ که روی آن آینهکاری کردم و به صورت معلق در فضای گالری قرار دادم در حالی که آزادانه معلق بود و دو تا پروژکتور از دو دوربین زنده که از یکی تصاویری از حرم امام رضا(ع) و از دیگری تصاویری از خیابان منهتن نیویورک روی آن پروجکت میشد. در واقع آن اثر هنری من بودم در یک فضای بینابینی. کسی که ریشههایش در سنت است و میخواهد مدرنیته را تجربه کند. این اثر به بازتابهای خیلی خوبی داشت و به من کمک کرد بهتر بتوانم روی پروژههایم کار کنم. تابستان پارسال نمایشگاهی از آثار دانشجوهای آمریکا در همین گالری رادین نمایش گذاشتم، میخواستم بچههایی که در ایران با سیستمهای قدیمی کار میکنند خودشان را مقایسه کنند و ببینند کجا هستند و به قول معروف تکانی به خودشان بدهند. در حاشیه آن نمایشگاه، کارگاهی هم برای آموزش تکنیک های روز دنیا برگزار کردم».
پاتوقی امن برای جوانان پرسشگر
حمید طالبیان مدیر گالری رادین یکی از انسانهای خوشفکر و اندیشمندی است که با تیزبینی و نکتهسنجی خاص خودش این نیاز را در جامعه امروزی به خوبی تشخیص داده و سالهاست تلاش میکند به این نیاز به ویژه در میان جوانان این شهر پاسخ در خور و شایستهای بدهد و در این کار موفق هم هست. این را از فضای پر رفت و آمد کافه گالریاش که پیداست اغلب آنها مشتریهای ثابت او هستند میشود فهمید. جوانهایی که بین آنها هم نویسنده و طراح و موزیسین هست و هم دانشجویان پزشکی و هنرمندان تئاتر. "رادین"خانهای قدیمی است که با چیدمانی خلاقانه و زیبا به یک کافه گالری تبدیل شده است. دیوارهای فضای داخلی با تونالیتهای از رنگهای نارنجی و زرد رنگ آمیزی شده و یادآور اتاقهای گرم و آفتابگیر خانههای قدیمی ایرانی است. قفسههای کتاب و تابلوهای نقاشی مدرن تضاد جالبی با فضای سنتی اتاقها ایجاد کرده. در طراحی گالری رادین تلفیق سنت و مدرنیته به شکلی چشمنواز و کاملا متناسب است برای چیدمان پاتوقی هنری برای جوانهایی که در جامعهای در حال گذار از سنت به مدرنیته روزگار میگذرانند و دغدغههای خاص خودشان را دارند.
از کافه داش آقا تا گالری رادین
فضای گالری رادین با دیگر کافیشاپهای مشهد متفاوت است. یکی از نکاتی که توجهم را جلب کرد حضور مشتریهای ثابت و رفاقت و صمیمیت آنها با طالبیان است. گالری رادین حس و حال خاصی دارد که لازمه یک پاتوق فرهنگی- هنری است، نمونه امروزی کافههای معروفی چون کافه نادری تهران یا کافه داش آقا که سالها مهمترین پاتوق نویسندگان و شاعران و هنرمندان مشهدی دهه ۴۰ و اوج جریانهای روشنفکری مشهد آن دوران بوده است. سعید عرفانیان که در قسمت کافیشاپ مجموعه رادین کار میکند و سرش حسابی شلوغ است با حوصله به سوالاتم پاسخ میدهد. به نظر میرسد فضایی که در آن کار میکند را دوست دارد: «50-60 درصد نمایشگاهها را دیدم. رونمایی کتاب و آلبوم موسیقی هم داریم. آخرین کتابی که در جشن رونماییاش حضور داشتم مجموعه اشعار فریبا شادلو بود با عنوان "اگر تو بودی امروز شنبه بود" عرفانیان مثل همه کارکنان گالری رابطه دوستانه و صمیمانهای با طالبیان مدیر گالری دارد و پیگیریها و تلاشهای او را در فعال بودن گالری بسیار موثر میداند. به عقیده او در مشهد بایستی تعداد پاتوقهای اینچنینی برای هنرمندان بیشتر شود». علی اخلاقی دانشجوی پزشکی اهل ساری است و همراه دوست گیتاریست خود برای اولین بار به کافه گالری رادین آمده. میگوید در شهر ساری چنین فضاهایی وجود ندارد. از دوستش که مشتری ثابت کافه است میپرسم چه سازی میزند؟ و آیا موسیقی زیرزمینی کار میکند؟ پاسخ میدهد: «ما موسیقی روزمینی هم کار میکنیم. گیتار الکترونیک میزنم، پیانو و سازهای دیگر». از او درباره موسیقی در مشهد میپرسم: «در مشهد سخت است کار کنی اما به تازگی جو بهتری برای علاقهمندان موسیقی ایجاد شده و تا حدی فضا بازتر شده است. گاهی کارگاههای پژوهشی موسیقی میگذارند و میتوانیم به صورت محدود اجرا هم داشته باشیم».
هنر، برخلاف سیاست آدمها به یکدیگر نزدیک میکند
مهرداد صداقت که پیداست زندگی و تحصیل در آمریکا موجب نشده از ریشهها و فرهنگ خودش دور شود عقیده دارد هنر پدیدهای است فراتر از مرزها و محدودیتها و هنرمند هر جا که باشد با تکیه بر هنرش میتواند پیامش را به گوش دنیا برساند. او پس از فرمان مهاجرتی ترامپ و جلوگیری از ورود مردم هفت کشور مسلمان به آمریکا، نمایشگاهی گروهی از آثار هنرمندان ایرانی در آمریکا برگزارکرده که درباره نحوه برگزاری آن میگوید: «آثاری را از حدود ۷۶ طراح و استودیوی طراحی به آمریکا بردم و بدون نام و عنوان به نمایش گذاشتم که استقبال زیادی شد. اتفاقی تصویری که برای آمریکاییها عجیب و جالب بود. مثلا رسمالخط فارسی و جذابیتهای تصویری دیگر که تا به حال نظیرش را ندیده بودند و با آنها ارتباط برقرار کردند. وقتی از علت بی نام بودن آثار پرسیدند توضیح دادم در اعتراض به فرمان ترامپ که کلیت یک ملت را زیر سوال برده خواستم بگویم نه سیاست و نه هیچ خط و مرزی قادر نیست هنر را محدود کند. در کارت دعوت نمایشگاهم ذکر کردم میخواهیم به وسیله هنر آدمها را به هم نزدیک کنیم برعکس سیاست که هر روز آنها را از هم دور میکند».
نمایشگاه «جانمایی»
از او درباره ایده نمایشگاه «جانمایی» سوال میکنم که هماکنون در گالری رادین در حال اجراست. او ایده این کار را برگرفته از تجربههای فرهنگیاش از زندگی در آمریکا میداند: «تجربهام از زندگی در آمریکا به من نشان داد فرهنگ مردم آمریکا با آنچه رسانه و فیلمهای هالیوودی برایمان تعریف کردهاند متفاوت است. درست مثل تصویر مخدوشی که از ما برای آنها به نمایش گذاشته شده. مردم آمریکا هم مثل ما به ارزشهای اخلاقی و انسانی پایبند هستند، خانواده دوستاند و شباهتهای زیادی با ما دارند. حتی گاهی هنگام تدریس احساس میکنم دانشجوهایم ایرانی هستند. از طرفی آنها هم شناخت خوبی از ایران ندارند. همین امر برایم چالش برانگیز بود. من بر اساس نظریه مشکل و راه حل جلو میروم و سعی میکنم در حیطه کار و تخصص خودم ابتدا مشکل را ریشهیابی کنم و بعد، راه حلی برایش بیایم. در این مورد به نظر من مشکل اصلی رسانه است. سوءتفاهمی که وجود دارد از جایی میآید که اطلاعات میآید و رسانه است که این اطلاعات را میدهد. چرا این اتفاق میافتد؟ رسانه دست کیست؟ از هر دو طرف این اطلاعات را چه کسی جمعآوری میکند؟ ارائه میدهد و آرشیو میکند و نهایتا به تاریخ تبدیل میشود؟ این بود که شروع کردم به جستجو در آرشیو رسانهها و کتابخانههای مختلف. رخدادهای مهم سیاسی در روابط ایران و آمریکا را جستجوکردم و برای ارائه آنچه در ذهن داشتم ایده جام جم را برگزیدم. همان جام جهان نمای معروف که جمشید پادشاه ایرانی وقایع و اتفاقات مهم مانند حمله قریبالوقوع تورانیها به ایران را در آن مشاهده میکرد. کاری که کردم این بود که یک جام جهان نمای جدید طراحی کنم تا مانند جام جمشید ناشناختهها را نشان دهد. با این تفاوت که هرکس خودش تعیین کند چه وقایعی را در آن ببیند. برای اجرای ایدهام ابتدا ۱۵تصویر از مهمترین اتفاقهای رابطه ایران و امریکا در طول تاریخ را انتخاب کردم و اطلاعات تصاویر را روی بردی در نمایشگاه آوردم. مخاطب، ناخودآگاه وارد یک بازی میشود. هر کس میتواند۷کارت انتخاب کند و برای اینکه بهترین انتخابها را داشته باشد باید ابتدا اطلاعاتی که به او دادهام را بخواند. مثلا در امریکا بردهداری بوده و در ایران هم داشتیم اما اصلا به اندازهای که رسانههای آمریکایی به آن پرداختهاند در ایران به آن پرداخته نشده، یا دو روز بعد از تسخیر لانه جاسوسی با فرمان امام خمینی(ره)، زنان و سیاهپوستان آزاد شدند ولی هنوز خیلیها از این موضوع بی اطلاعند و این رویداد در برابر تسخیر سفارت آمریکا به حاشیه رانده شده است. وقتی کارتها را در دستگاه قرار میدهی و برای روشن شدن تصاویر دستت را زیر دستگاه تکان میدهی، اولین چیزی که مشاهده میکنی تصویر خودت است و بعد تصاویر خبری و اتفاقهای تاریخی تلخ و شیرین که با حرکت دادن دستت روشن میشوند و نوعی بر هم نهی معنادار در آنها ایجاد میشود. با اجرای این ایده خواستم بگویم هر کدام از ما مسئول انتخابهای خودمان هستیم. میخواهیم چه نقاطی روشن باشد؟ من سعی کردم فقط نشان بدهم و سوال ایجاد کنم و مخاطب خودش باید به دنبال حقیقت برود و این نقطه شروع دانایی و تفکر است. فوکو میگوید دانش از قدرت جدا نیست و علم تمرینی است برای قدرت و این قدرت در دست کسی است که اطلاعات در دست اوست یعنی رسانه. بد نیست همه ما از خودمان سوال کنیم چرا نتوانستهایم مانند آمریکاییها از قدرت رسانهایمان استفاده کنیم»؟
از آنها قویتر هستیم
گفتگویم با مهرداد صداقت آنقدر جذاب است که گذر زمان را احساس نکردهام. از پنجره بیرون را نگاه میکنم. هوا تاریک است. ساعت از ۸ شب گذشته و چیزی به تعطیلی گالری نمانده. اما هنوز پرسشهای زیادی در ذهنم باقی است که تنها به یکی از آنها اکتفا میکنم. «برای آینده چه تصمیمی دارید؟ به ایران برمیگردید یا در آمریکا ماندگار میشوید»؟ صداقت که پیداست دلش اینجاست اما پیشرفتش را در آنجا میبیند پاسخ میدهد: «آنجا به ایده هنرمند احترام میگذارند و از او حمایت مادی و معنوی میشود. در حالی که در ایران اینطور نیست. یادم است از یکی از اساتیدم سوال کردم: "چرا برای کار من این همه وقت میگذاری"؟ گفت: "به واسطه بزرگ شدن تو، من هم بزرگ میشوم". اما متاسفانه در اینجا گاهی برعکس این اتفاق میافتد! در آمریکا پیشنهاد تدریس هم داشتهام و فعلا به آن فکر میکنم. هنوز نمیدانم تصمیم نهاییام چه خواهد بود. اما اگر آنجا بمانم تنها یک دلیل دارد. من به عنوان یک دانشجو همیشه مشتاق بیشتر دانستن هستم. نمیتوانم در نقطهای متوقف شوم و معتقدم همه ما باید همزمان با دانش روز دنیا پیش برویم و به دلایل مختلفی در ایران به ویژه در رشتههای هنری این امکان وجود ندارد. درست است که غربیها به این دلیل که بی دغدغه و امن زندگی کردند جای رشد و پیشرفت بیشتری داشتهاند. اما فراموش نکنیم ما از لحاظ موقعیتسنجی و پیدا کردن فرصتها از آنها قویتر هستیم. به دلیل شرایط خاص زندگی، ذهنمان ورز داده شده و برای پیشرفت، هیچچیز کم نداریم جز اینکه جدی گرفته شویم. حمایت شویم و ابزار و امکانات تکنیکی مورد نیازمان را در اختیار داشته باشیم».
برای رادینهای این سرزمین
رادین به معنای جوانمرد و بخشنده است. دو خصلتی که بیش از همه در منش و گفتار حمید طالبیان نمود دارد. در روزگاری که آدمها اغلب کاسب و منفعتطلب شدهاند و ارزشگذاریها همه بر پایه دلار و اسکناس، او هنوز عاشق است و با عشق کار میکند. بیش از آنکه به پر کردن جیبش فکر کند به پالایش روح و روان آدمها میاندیشد. دغدغههای فرهنگی دارد و به گفته خودش به حال خوب رادین(پسر هفت سالهاش) و رادینهایی که قرار است آینده این سرزمین را بسازند فکر میکند. او سالهاست برای رشد هنر و هنرمند و افزایش نشاط عمومی در بین جوانان این شهر با تمام وجود تلاش میکند. چون باور دارد آرامش و پیشرفت هر جامعهای در گروی به رسمیت شناختن تمام اقشار آن جامعه و اهمیت دادن به همه نیازهای آنهاست. او به خوبی میداند با حمایت کردن از جوانان هنرمند و پر و بال دادن به آنها از همین پاتوقهای هنری کوچک، هنرمندانی بزرگ همچون مهرداد صداقت برمیخیزند و مایه سربلندی و افتخار این سرزمین خواهند شد.