۰
تاریخ انتشار
يکشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۷ ساعت ۱۵:۰۲

مدرسه ای بدون برپا وبرجا /اقاجان!منم مثل شما تنهام!

مدرسه ای بدون برپا وبرجا /اقاجان!منم مثل شما تنهام!
سرویس استان های خبرگزاری رضوی؛ عباس مهدوی-روستا که پرجمعیت تر شد ،بچه ها هم تعدادشان بیشتر شد و مدرسه راهنمایی"سادات محله" چهاردانگه ساری هم پا گرفت.
زندگی در روستا جریان داشت و مردان ده،افتاب سرنزده ،برای کسب روزی حلال به معدن ذغال سنگ کیاسر می رفتند و یا برای شرکت نکاچوب کارمی کردند.
کار که بود اجاق خانه ها گرم و هیاهوی بچه ها هم بود.
تن های خسته کارگران معدن و جنگل، گرمابخش زندگی وشورو نشاط روستا بود.
بخت با "سادات محله" یار نبود و همانند بسیاری از روستاهای شمالی سایه شوم بیکاری به سراغ اهالی امد.
معدن ذغال سنگ کیاسر تعطیل شد و نکا چوب هم دیگر رونق گذشته را نداشت.
کارکه نبود ،سادات محله جای ماندن نبود.
وقتی مهاجرت شروع شد، بیش از همه نیمکت های چوبی و رنگ و رفته کلاس های مدرسه بودند که تنها می شدند و از لذت حضور همکلاسی محروم.
تابلو مدرسه راهنمایی برای همیشه پایین کشیده شد ومقطع ابتدایی هم رو به تعطیلی رفت.
**مرتضی؛همیشه حاضر
هنوز هم نبض دبستان شهید علوی روستای سادات محله می زند.
هرچند برپا ،برجا وصف صبحگاهی در کارنیست واسم کسی درلیست بدها و خوبها قرار نمی گیرد.
چون دبستان تنها یک دانش اموز کلاس چهارمی دارد و بس.
مرتضی یوسف ساداتی همیشه حاضر.
تنهایی در خانه؛تنهایی درزندگی؛تنهایی درسفر؛تنهایی درغربت و....را می توان تصور کرد اما
تنهایی ان هم درمدرسه را نه.
مدرسه ای که هیاهو ندارد و در ان خبری از شیطنت های کودکانه نیست.
اما مرتضی تنها نیست.اموزگاری دارد مهربان و دوست داشتنی که هرروز مسیری ۶۰ کیلومتری را از ساری طی می کند تا مرتضی همچنان بخواند و بداند و چراغ دبستان تا بچه ای هست روشن بماند.
سید جابر موسوی معلم جوانی است که با وجود مسافت زیاد و جاده نامناسب مسیر روستا را  با عشق پشت سر می گذارد تا مرتضی از اموختن محروم نشود.
 ** آقاجان من تنها بچه ی این جا هستم
برگه فرخوان سیزدهمین جشنواره بین المللی نامه ای به امام رضا (ع) به دست مرتضی هم رسید.
او با همراهی معلم مهربانش تصمیم می گیرد ،دلگویه هایش را با امام مهربانی درمیان بگذارد.
دل نوشته مرتضی سرشار از صداقت و سادگی است.
نامه ای که با غلط های املایی اش ،خواندنی تر و دلنشین تر شده و پراز احساس ناب یک نوجوان روستایی است.
مرتضی در نامه اش از حال و روز زندگی خود و تنهایی اش در مدرسه به امام غریب می نویسد.
«سلام اقاجان!
سلام آقاجان، چند روز قبل آقا معلم گفت:به شما نامه بنویسم پیش خودم گفتم چه دلیل داره،من که هرروز با شما حرف می زنم.
 آقا معلم نمی دونه من برای حرف زدن با شما نیاز به نامه نوشتن ندارم اما امروز تصمیم گرفتم برای شما بنویسم .خط من خوب نیست و غلط املایی زیاد دارم اما گفتم وقتی نامه نوشتن تموم شد نامه را می دم به آقا معلم تا غلط های منو بگیره.
 البته فکر نمی کنم شما مشکلی برای خواندن غلط های من داشته باشید(اما آدم هایی که نامه من را میخوانند مشکل دارند)چون مادرم میگه:ما آدم ها زیاد کار غلط انجام می دهیم اما شما را داریم که  وقتی که پشیمون شدیم صدا کنیم و بگیم آقاجان شفاعت کن.
آقاجان من شما را روزی شناختم که اشک هایمادرم را وقتی با شما حرف می زد را (البته یواشکی)دیدم بزرگ تر که شدم خوب فهمیدم یکی که با بغض میگه یا امام رضا یعنی چی .
آقا معلم گفت:بنویس برای امام رضای غریب ،می دونم، برای چی به شما میگن غریب. می دونم چون من هم خیلی تنهام.زنگ تفریح من تو مدرسه یعنی فقط شنیدن صدای پرنده و گاو و گوسفندهایی که اطراف مدرسه چرا می کنند.آقاجان من تنها بچه ی این جا هستم تنهای تنهای تنها.
توی این دنیا برای حرف زدن با مادرم و شما مشکلی ندارم اما با بقیه حتی پدرم راحت نیستم به قول آقا معلم شاید این از عوارض تنهایی باشه.
آقا جان ما گاو و گوسفند داریم من و مادرم به آنها رسیدگی می کنیم الان بابام داره منو صدا می کنه نمی دونم کدوم گوساله دوباره فرار کرده، باید برم آقای مهربون من،یه حرفهایی رو نه می شه نوشت و نه گفت اونها رو جداگانه می فرستم حتما زودتر به دست شما می رسه،دوست ندارم کسی اونها را بخونه، بی زحمت به خدا یه جوری بگید که قبول کنه آخر پدر من میگه تو این دوره زمونه هر کی پارتی داشته باشه کارش زودتر انجام میشه.
 راستی داشت یادم می رفت .این روزها گاهی کنار پدرم که اخبار می بینه می شینم با اینکه زیاد سر در نمیارم اما می فهمم که اوضاع اصلا خوب نیست به آقامون بگید که عجله کنه،منتظر دعوت شما می مونم فعلا خداحافظ».
 
https://www.razavi.news/vdcfyyd0.w6d1magiiw.html
razavi.news/vdcfyyd0.w6d1magiiw.html
کد مطلب ۲۹۱۳۱
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما