به مناسبت شهادت امام رضا(ع)
منتخبی از اشعار رضوی شاعران جوان
در زمان امام رضا (ع) دعبل خزاعی؛ از مشهورترین شیعیان عرب است که با سرودن قصیده «مدارس آیات» و دیگر سرودههای خود٬ اوج اخلاص و ارادت خود را نسبت به رسول خدا و خاندان پاک ایشان ابراز نموده است.
در تاریخ ادب پارسی نیز شاعران بسیاری را میتوان یافت که به مدح پیامبر خدا و ائمه اطهار پرداختهاند. شعر رضوی (شعر در مدح و مرثیه امام رضا (ع) ) به عنوان گونه مهمی از شعر مذهبی ریشه در آثار ارزشمند شاعران بزرگی چون سنایی غزنوی، ابن یمین، جامی، وحشی بافقی، وصال شیرازی و ... دارد.
بیشک امروز شاعران جوان ادامهدهندگان این راه بیانتها هستند و به برکت نام امام رضا(ع) سالانه جشنوارههای متعددی با محوریت شعر رضوی برگزار میگردد.
اشعار پیش رو به مناسبت شهادت امام رضا(ع) از میان آثار برگزیده چندی از شاعران جوان انتخاب شده است:
عباس شاه زیدی:
آب و جارو میکنم با اشک این درگاه را
ای که درگاهت هوایی کرده مهر و ماه را
چشمهایی را که حیرانند پشت «لا اله»
در خراسان تو میبینند « الا الله» را
این تجلیگاه سلطان ازل٬ این کوه نور
برده است از یادها الماس نادرشاه را
با زبان بیزبانی بشنو از نقارهها
« وال من والاه» را و « عاد من عاداه را»
ای خراسانیترین خورشید روشن کن مرا
ما که میدانی نمیدانیم راه و چاه را
من زیارتنامه خواندم٬ شعرهایم مانده است
وقت داری تا بخوانم چند دفتر آه را؟
بیتهایم خانه بر دوشند مانند خودم
راستش دعبل شدن سخت است این درگاه را
راز پهلوی تو ماندن را نمیدانم ولی
میشود پرسید از شیج بهایی راه را
میکشی از هر طرف هر بیپناهی را به توس
بچهآهو کردهای انگار خلق الله را
شعر من با دوستت دارم به پایان میرسد
کاش میدادی جواب این جمله کوتاه را
بشری صاحبی:
با تکان پرچمت تسخیر کردی باد را
دلنشین کردی هوای نیمه مرداد را
شب به شب خورشید پشت ماه رؤیت میشود
دوست دارم آسمان صحن گوهرشاد را
حال شیرین زیارت، نامه خواندن در حرم
میکشاند سمت مشهد، عاقبت فرهاد را
با نگاه مهربانت ضامن آهو شدی
بعد از آن کردی اسیر خود دل صیاد را
چلچراغ آسمان روشن٬ ایوان طلا
جلد خود کردهست صدها کفتر آزاد را
گاه تشییع کسی را دیدهای در صحنها
گاهگاهی هم شنیدی خندۀ نوزاد را
حوض سقاخانهات دارالشفای عالم است
کرده بینا یک نگاهت، کور مادرزاد را
یا رضا گفتند و رد کردند مردان خدا
با دعا، اروندرود و تنگه مرصاد را
پادشاه کشور عشقی و من از این به بعد
میگذارم روی مشهد نام عشق آباد را
باز میخواهم که مهمان تو باشم مهربان
باز میخواهم ببوسم پنجره فولاد را
سیده فرزانه کوهبنانینژاد:
السلام ای یگانه حضرت عشق٬ دل من التیام میخواهد
مرهمی از نگاه آبیتان٬ یک علیک السلام میخواهد
جام و انگور٬ سالها سر را به گریبان خود فرو بردند
دلم اما ز عشقتان هر دم٬ جام را پشت جام میخواهد
هفت اقلیم عشق در دستم٬ تا هواخواه کویتان هستم
عشق من اندک است میدانم٬ دل جنونی مدام میخواهد
زهر نوشاندهام به مامونی٬ که به سر فکر دوری ما داشت
مددی ده که جان نامردان٬ جرعهای ناتمام میخواهد
آریا معصومی:
گنبدت خورشید
و زائران
ابرهایی که میبارند
عجایب جهان
هشتگانه شود
وقتی که مردم
خورشید و باران را
در کنار هم ببینند
بر بلندترین نقطه زاگرس
رو به گنبدت میایستم
چند سنگ روی هم میگذارم
ما میگوییم کِل کِله
تو بگو کبوتر
چه فرقی میکند
وقتی هر دو
دعا بر لب دارند
رضا ابوذری:
خسته بودم شکسته و غمگین
که بساط سفر مهیا شد
پرکشیدم به پایبوسیتان
چمدان بستم و دلم وا شد!
وقت پرواز، وقت آمدنم
مادرم بغض کرده بود آقا
روی دوشم گذاشت با گریه
کوله باری از التماس دعا!
مادرم گفت اشکهایم را
ببر و دست آن امام بده
تا که چشمت به گنبدش افتاد
پسرم! جای من سلام بده
آمدم لحظه لحظه بیتاب و
اشکها، حرف مادرم در یاد...
و کسی گفت عشق نزدیک است
تا که چشمم به گنبدت افتاد:
السلامُ... نگاه ابری شد
السلام علیک... باریدم
السلام علیک یا باران
صحن را گریه گریه میدیدم
*
تا میافتم به پایت ای خورشید
دست در دست آسمان دارم
با تو حسی عجیب در دلهاست
با تو از آسمان نشان دارم
به حریمت پناه آوردم
از مسیر شکسته بالیها
بین دریای صحن آینهات
شدهام غرق در زلالیها
لحظه لحظه کنار تو بودن
حس دل کندن از زمین دارد
کی کبوتر شبیه من بال و
شوق پرواز اینچنین دارد؟
*
لحظههای سفر چه زود گذشت
لحظه.های وصال این دریا
گریه، بابالرضا، دوباره وداع...
این سفر هم تمام شد آقا؟
باید انگار زودتر بروم
به حرم گرچه تازه خو کردم
لذت وصل در جداییهاست!
میروم تا دوباره برگردم!