۰
تاریخ انتشار
چهارشنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۷ ساعت ۱۶:۵۱
برای میلاد مولود کعبه/

ساقی جام ولا

ساقی جام ولا
خبرگزاری رضوی؛ رجب، ماه پرفضیلتی است که آمدن شعبان و رمضان را به بندگان شایسته خدا، مژده و نوید می دهد. رجب، ماه خوشبوی علی(ع) است. ماه مبارکی است که مولود کعبه در سیزدهمین روز این ماه خجسته و در خانه امن الهی، از دامان پاک بنت اسد، چشم به دنیا گشوده و عدالت و مهربانی را برای فرشیان به ارمغان آورده است. علی(ع)، مکی ترین آیه ای است از سوی حضرت سبحان به جهان و جهانیان نازل شده است. او آمده است تا نه تنها یتیمان کوفه، بلکه همه یتیمان را سرپناه باشد و غبار از پهره بینوایان و دردمندان بر گیرد. علی(ع)، آیینه جلال خدایی و روح دمیده در هستی است که بر بلندای ستیغ سخاوت به شکوه تمام ایستاده است و دفتر سرخ شهادت را با نام مبارکش، زینت بخشذه است. او کمال دین است و اتمام نعمت و منهج فصاحت و بلاغت.
علی(ع)، میهمان چهار روزه خدا در کعبه، همنشین شانه های محمد(ص) و همسرای قصیده زیبای کوثر است. او، شب نشین گفت و گوی خلوت و چاه و همتای کتاب الهی است که روح زنده زندگی اش را از ابتدای میلاد سبزش در خانه خدا تا انتهای شهادت سرخش در محراب عبادت، جز حقیقتی آشکار نبوده است.
او عاشقانه آمد تا زره بی پشتش، مشت نامردمان میدان نبرد را بگشاید و لکنت زبان خطیبان را فصاحتی از ساغر سحر بیانش، بچشاند و عقل را شراب وحی بنوشاند و احساس را پناهی باشد و عشق را تکیه گاهی.
مولود کعبه، مولی الموحدین، علی ابن ابطالب(ع)، شایسته جانشین خورشید و گل همیشه بهار و خوشبوی گلستان توحید است. مهر علی(ع)، بهار را می رویاند و به خورشید فروغ می بخشد و از دل ها، چشمه محبت می جوشاند.
علی(ع)، آغاز خط سبز امامت، امتداد رسالت، اقیانوس بی کران عرفان، ساقی جام ولا و روح سبز باران است.
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را
که به ماسوا فکندی همه سایه هما را
دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو ای گدای مسکین در خانه علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را
بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من
چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا
بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب
که علم کند به عالم شهدای کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان
چو علی که میتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را
بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری به من آر توتیا را
به امید آن که شاید برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان
که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم
که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را
«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی
به پیام آشنائی بنوازد آشنا را»
ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا


 
https://www.razavi.news/vdccmpq0.2bqxm8laa2.html
razavi.news/vdccmpq0.2bqxm8laa2.html
کد مطلب ۴۰۵۷۷
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما