فرهنگ و جامعه/ حتما درباره آن تقسیمبندی مشهوری که انواع جامعهشناسی را به جامعهشناسیهای حرفهای، مردممدار، سیاستگذار و انتقادی تقسیم کرده، شنیده یا خواندهاید. به نظر میرسد در مرحله نخست جامعهشناسی مشهد، نزدیک به جامعهشناسی سیاستگذار است، با آن که گفتمان علمیِ غالب بر فضاهای آموزشی ما در شهر مشهد، به نحوی است که دانشجویان را متمایل به جامعهشناسی حرفهای پرورش میدهد، اما عمدتا فضاهای پژوهشی در بهترین حالت، از آنها جامعهشناسِ سیاستگذار میسازد. جامعهشناسی سیاستگذار، جامعهشناسیای است که خود را پوپریوار، در خدمت اصلاح جزء به جزء محیط اجتماعی خود کرده است. بوروی خود از آن چنین تعریفی میدهد: «جامعهشناسی سیاستگذار در خدمت هدفی است که کارفرمایش تعیین میکند و در صدد است که یا با ارائه دادههای اجتماعی برای مشکلات سفارش شده راهحلهایی بیابد و یا به راهحلهای موجود مشروعیت علمی ببخشد». این شکل از جامعهشناسی - بویژه در مشهد- عمدتا از مواجهه با قدرت، مواجه رودررو با مردم و حضور در رسانه و حوزه عمومی اجتناب میکند، و عمدتا وقت خود را صرف کارِ علمی در محیطهای پژوهشی میکند. جایی که در آن بر تعهد علمی و ملاحظات روشی بیش از تاثیرگذاریِ اجتماعیِ نتایج پژوهشی تاکید میشود.
جامعهشناسی سیاستگذار با چنین ویژگیهایی در میان انواع جامعهشناسیهای مذکور، در یک بازه بلندمدت از کم قدرتترین، کم نفوذترین و کم تاثیرترین نوع آنها میباشد. یعنی جامعهشناسیای که نه از عمق، توانمندی نظری و غنای علمی جامعهشناسی حرفهای برخوردار است، نه از سرمایه اجتماعیِ جامعهشناسی مردممدار، و نه از صلابت و برندگی جامعهشناسیِ انتقادی، در نتیجه عمدتا در مواجهه با نهادها و سازمانهای اجتماعی در شهر مشهد، که کارفرمایانش محسوب میشوند، در موضع ضعف قرار میگیرد، و اغلب در خدمت تحقق اهداف و آرمانهای معقول یا نامعقول آنها است و از توان و برش لازم برای نقدِ سیاستها و راهبردهای کلان سازمانیشان برخوردار نیست.
ویژگی جامعهشناسی سیاستگذار به نحوی است که باید در ذیل و در همکاری با انواع دیگر جامعهشناسی زیست و فعالیت نماید و در صورت فقدان آن انواع دیگر، به تدریج به سطح سادهترین فعالیتهای پژوهشی که عمدتا از جنس نظرسنجی خواهند بود، تنزل مییابد و پژوهشگرانش را که زمانی - در دوره ارشد یا دکتری- جامعهشناسانی باسواد، با انگیزه، خلاق و با دانش غنی و عمیق جامعهشناختی بودند، به کارگرانی کم مزد در محیطهای پژوهشی تبدیل میکند، که این امر با اضمحلال رویای جامعهشناسِ انتقادی و حرفهای در دانشجویان مستعد همراه است.
چنین مسالهای در شهر مشهد که شامل انواعی از نهادهای قدرتمند فرهنگی و اجتماعی است که برای خود - حداقل ظاهرا- دارای انواعی از سیاستها، راهبردها و برنامههای فرهنگی کوتاه و بلندمدت هستند، به سرعت جامعهشناسی سیاستگذار را در وضعیت بغرنجی قرار میدهد که پژوهشگرانش از اعتماد به نفس و کفایت نظری و عملی لازم برای مواجهه با مسائل نهادی برخوردار نیستند، و لذا این نوع از جامعهشناسی، نه میتواند بینشی از واقعیت اجتماعی را برای خود و دیگران فراهم آورد، نه میتواند - در بلندمدت- انتظارات سازمانها را برآورد و نه میتواند در خدمت ارتقاء کیفیت زندگی اعضای جامعه قرار گیرد، لذا به تدریج محو و نابود میگردد، که به نظرم در وضع کنونی، تا اندازهای هم به آن دچار شده است.
بدین لحاظ، به نظر میرسد راه برون رفت از چنین وضعیتی، تلاش برای ارتقاء آن سه نوع دیگر جامعهشناسی در کنار جامعهشناسی سیاستگذار است. یعنی رسیدن به وضعیتی که در آن اجتماع علمی جامعهشناسی، در مواجه با نهادهای اجتماعی دستِ بالا را داشته، و بر آنها حکمروایی علمی و فکری اعمال نماید، و هم آن که بتواند با نقد صریح و علمی وضع موجود، حوزه عمومی را با خود همراه کند و جریانهای اجتماعی را ایجاد نماید و تاثیرگذاری لازم را بر ساختارهای قدرت در جامعه امروزی مشهد داشته باشد، و سرانجام آن که با نشان دادن توانمندیهای جامعهشناسی برای ارتقاء کیفیت زندگی مردم، بر بدنه اجتماع نفوذ نماید، و سرمایه اجتماعی لازم را برای خود فراهم آورد.
البته که رسیدن به چنین افقهایی، هنوز بسیار دور و نامحتمل مینماید، اما آنچه امروز حائز اهمیت است آن که رشته جامعهشناسی در مشهدِ امروز نیازمند قدرت و سرمایه اجتماعی است و نیازمند آن که با حضور رسانهای بیشتر، جسارت بیشتر برای مواجهه با قدرت و نقد اجتماعی وضع موجود، بیش از گذشته در تعامل با نهادهای اجتماعی و عامه مردم قاعده بازی را بدست گیرد
جامعهشناسی سیاستگذار با چنین ویژگیهایی در میان انواع جامعهشناسیهای مذکور، در یک بازه بلندمدت از کم قدرتترین، کم نفوذترین و کم تاثیرترین نوع آنها میباشد. یعنی جامعهشناسیای که نه از عمق، توانمندی نظری و غنای علمی جامعهشناسی حرفهای برخوردار است، نه از سرمایه اجتماعیِ جامعهشناسی مردممدار، و نه از صلابت و برندگی جامعهشناسیِ انتقادی، در نتیجه عمدتا در مواجهه با نهادها و سازمانهای اجتماعی در شهر مشهد، که کارفرمایانش محسوب میشوند، در موضع ضعف قرار میگیرد، و اغلب در خدمت تحقق اهداف و آرمانهای معقول یا نامعقول آنها است و از توان و برش لازم برای نقدِ سیاستها و راهبردهای کلان سازمانیشان برخوردار نیست.
ویژگی جامعهشناسی سیاستگذار به نحوی است که باید در ذیل و در همکاری با انواع دیگر جامعهشناسی زیست و فعالیت نماید و در صورت فقدان آن انواع دیگر، به تدریج به سطح سادهترین فعالیتهای پژوهشی که عمدتا از جنس نظرسنجی خواهند بود، تنزل مییابد و پژوهشگرانش را که زمانی - در دوره ارشد یا دکتری- جامعهشناسانی باسواد، با انگیزه، خلاق و با دانش غنی و عمیق جامعهشناختی بودند، به کارگرانی کم مزد در محیطهای پژوهشی تبدیل میکند، که این امر با اضمحلال رویای جامعهشناسِ انتقادی و حرفهای در دانشجویان مستعد همراه است.
چنین مسالهای در شهر مشهد که شامل انواعی از نهادهای قدرتمند فرهنگی و اجتماعی است که برای خود - حداقل ظاهرا- دارای انواعی از سیاستها، راهبردها و برنامههای فرهنگی کوتاه و بلندمدت هستند، به سرعت جامعهشناسی سیاستگذار را در وضعیت بغرنجی قرار میدهد که پژوهشگرانش از اعتماد به نفس و کفایت نظری و عملی لازم برای مواجهه با مسائل نهادی برخوردار نیستند، و لذا این نوع از جامعهشناسی، نه میتواند بینشی از واقعیت اجتماعی را برای خود و دیگران فراهم آورد، نه میتواند - در بلندمدت- انتظارات سازمانها را برآورد و نه میتواند در خدمت ارتقاء کیفیت زندگی اعضای جامعه قرار گیرد، لذا به تدریج محو و نابود میگردد، که به نظرم در وضع کنونی، تا اندازهای هم به آن دچار شده است.
بدین لحاظ، به نظر میرسد راه برون رفت از چنین وضعیتی، تلاش برای ارتقاء آن سه نوع دیگر جامعهشناسی در کنار جامعهشناسی سیاستگذار است. یعنی رسیدن به وضعیتی که در آن اجتماع علمی جامعهشناسی، در مواجه با نهادهای اجتماعی دستِ بالا را داشته، و بر آنها حکمروایی علمی و فکری اعمال نماید، و هم آن که بتواند با نقد صریح و علمی وضع موجود، حوزه عمومی را با خود همراه کند و جریانهای اجتماعی را ایجاد نماید و تاثیرگذاری لازم را بر ساختارهای قدرت در جامعه امروزی مشهد داشته باشد، و سرانجام آن که با نشان دادن توانمندیهای جامعهشناسی برای ارتقاء کیفیت زندگی مردم، بر بدنه اجتماع نفوذ نماید، و سرمایه اجتماعی لازم را برای خود فراهم آورد.
البته که رسیدن به چنین افقهایی، هنوز بسیار دور و نامحتمل مینماید، اما آنچه امروز حائز اهمیت است آن که رشته جامعهشناسی در مشهدِ امروز نیازمند قدرت و سرمایه اجتماعی است و نیازمند آن که با حضور رسانهای بیشتر، جسارت بیشتر برای مواجهه با قدرت و نقد اجتماعی وضع موجود، بیش از گذشته در تعامل با نهادهای اجتماعی و عامه مردم قاعده بازی را بدست گیرد