به مناسبت میلاد مادر سادات(ع)؛
آیا سیادت، نوعی ارزش و برتری است؟
سید محمد حسین نبوی
سرویس فرهنگ/ بیستم جمادیالثانی، سالروز ولادت با سعادت حضرت صدیقه طاهره، زهرای مرضیه سلامالله علیها است. سادات یعنی کسانی که منتسب به ذوات مقدس اهلبیت سلامالله علیهم اجمعین هستند و رابطه نسبی با حضرات معصومین صلوات الله علیهم اجمعین دارند، به پیغمبر گرامی اسلام نیز منتسب میشوند؛ اما در رابطه با اینکه آیا سیادت فقط از طریق پدر به فرزندان منتقل میشود یا هم از طریق پدر و هم از طریق مادر، مسئلهای است که در این نوشتار به توضیح آن پرداخته شده است.
انتقال سیادت از مادر به فرزند
در رابطه با اینکه سیادت از طریق مادر نیز منتقل میشود و کسانی که مادر آنها، سیده است از حیث شرافت، هیچ فرقی با ساداتی که از جانب پدر به این شرافت نائل شدهاند، ندارند، اختلافی بین علما وجود ندارد. تنها مسئلهای که مطرح است در بحث خمس است؛ یعنی خمس به ساداتی تعلق میگیرد که از جانب پدر به چنین شرافتی نائل شده باشند. این مسئله نیز دلیل خاص و روایت خاصی دارد که مرحوم شیخ حر عاملی در وسایل الشیعه باب خمس، این روایت را مطرح کرده است. پس ساداتی که از طریق مادر به این شرافت نائل شدهاند، سید نسبی هستند ولی سید شرعی نیستند. البته در مسئله خمس نیز مرحوم سید مرتضی که از شاگردان مرحوم مفید رحمتالله علیه بوده است، قائل به جواز پرداخت خمس به ساداتی که از جانب مادر، به این مقام رسیدهاند، بوده است. ولی این مسئله تقریباً اجماعی است و لذا از باب تعبد، نمیتوان به سادات امّی، خمس داد.
در کتب روایی ما روایاتی وجود دارد که در پاسخ به این شبهه که امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام، فرزندان رسول خدا نیستند، صادر شده است. در ذیل به چند نمونه از این روایات اشاره میشود. البته قبل از ذکر روایات توجه به منشأ شبهه لازم است. در عرف جاهلی اعراب، فقط فرزندان پسر را فرزند خود میدانستند و فرزندان دختران خود را متعلق به خانواده شوهر آن دختر میدانستند و علت چنین فرهنگی هم شعری است که در زمان جاهلیت سروده شده و گفته است: «بنونا بنو ابناءنا» یعنی فقط فرزندان پسران ما، فرزندان ما هستند نه اینکه فرزند دختران ما نیز فرزند ما باشند. حال به ذکر روایات وارده در این باب میپردازیم:
حسنین علیهماالسلام، فرزندان رسول خدا صلیالله علیه و آله هستند
در روایتی که در کافی شریف آمده است، ابی الجارود میگوید امام باقر علیهالسلام به من فرمودند: اى ابا الجارود اينان(يعنى اهل سنت) درباره حسن و حسين علیهماالسلام به شما چه ميگويند؟ عرض كردم: آنها سخن ما را كه آن دو بزرگوار پسران پيغمبرند منكر هستند. فرمود: شما در برابر آنها چه دليلى مىآوريد؟ عرض كردم: ما به گفتار خداى عز و جل كه درباره عيسى بن مريم فرموده دليل مىآوريم آنجا كه میفرمايد: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيى وَ عِيسى»؛ یعنی: «و از نژاد او است(يعنى از نژاد نوح است) داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و چنين پاداش دهيم نيكوكاران را و زكريا و يحيى و عيسى» (سوره انعام آيه 84) كه در اينجا خداوند عيسى بن مريم را از نژاد نوح قرار داده (بااینکه نسب عيسى از طرف مادرش مريم به نوح رسد و پدرى نداشته، پس به اين آيه قرآنى دخترزاده را پسرانشان میخوانند.)
حضرت فرمود: آنها در پاسخ اين استدلال شما چه ميگويند؟ عرض كردم: ميگويند: ممكن است فرزند دختر را فرزند بهحساب آرند ولى فرزند صلبى نيست. فرمود: شما در برابر اين حرف آنها چه دليلى مىآوريد؟
عرض كردم: ما براى آنها دليل مىآوريم به گفتار خداى تعالى كه(در جريان مباهله) به پيغمبرش فرمود: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ»؛ یعنی: بگو-اى محمد- بیایید تا پسران خود و پسران شما را و زنان خود و زنان شما را و نفوس خويش و نفوس شما را بخوانيم»(سوره آلعمران آيه 61)(كه به گفته همه مفسران مقصود از پسران خود كه رسول خدا صلیالله علیه و آله به آنها فرمود حسن و حسين علیهماالسلام بودند) حضرت فرمود: آنها در برابر اين استدلال به شما چه میگویند؟
عرض كردم: آنها میگویند بسا باشد كه در كلام عرب، فرزندان مردى را به خود آن مرد نسبت دهند(و بگويند فرزندان فلانى) و شخص ديگرى آنها را به خودش نسبت دهد و بگويد: فرزندان من(بهطور مجاز)
ابو الجارود گويد: امام باقر علیهالسلام فرمود: اى ابا الجارود اكنون من از كتاب خداى جل و تعالى آيهاى به دست تو دهم كه دليل است بر اينكه حسن و حسين علیهماالسلام از صلب رسول خدا(ص) هستند و آن دليل را جز شخص كافر رد نكند. عرض كردم: قربانت آن آيه در كجاست؟
فرمود: آنجا كه خداى تعالى فرمايد: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ»؛ یعنی: «و حرام است بر شما مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان»
تا میرسد به گفتار خداى تعالى: «وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ» یعنی: «و زنان پسرانتان كه از صلب شما هستند.»(سوره نساء آيه 23) پس اى ابا الجارود از آنها بپرس آيا براى رسول خدا صلیالله علیه و آله حلال بود كه با زنهای حسن و حسين علیهما سلام، ازدواج كند؟
اگر در پاسخت بگويند: آرى كه(مسلماً) دروغ و هرزه گفتهاند و اگر بگويند: نه پس آن دو پسران صلبى رسول خدا(ص) باشند.(کافی جلد 8 صفحه 318).
احتجاج امام کاظم علیهالسلام با هارون
همچنین مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا حدیث مفصلی را آورده است که در آن هارونالرشید از امام موسی بن جعفر علیهما سلام، سؤال میکند: به چه سبب، براى خاصه و عامه تجويز كردهايد كه شما را نسبت به رسول خدا صلیالله علیه و آله بدهند و به شما ائمه، پسران رسول خدا بگويند و حالآنکه شما فرزندان على علیهالسلام هستيد و مرد را نسبت به پدرش میدهند و اصل نطفه از پدر است و فاطمه دختر رسول، ظرف آن نطفه است و پيغمبر جد شما، از جانب مادر شما است.
امام کاظم علیهالسلام فرمودند: ای هارون! اگر پيغمبر زنده بشود و دختر تو را خواستگاری كند آيا او را اجابت میکنی؟ گفت سبحانالله چرا اجابت نمیکنم؛ بلكه بر عرب و عجم و قريش به اين سبب، فخر میکنم. حضرت فرمودند: لكن آن بزرگوار دختر مرا خواستگاری نمیکند و من دختر خود را به ایشان، تزويج نمیکنم. هارون گفت چرا؟
حضرت فرمودند: به جهت اينكه من فرزند او هستم و تو فرزند او نيستى. هارون گفت: نيكو گفتى اى موسى. سپس هارون گفت: چگونه شما میگویید كه ما ذريه پيغمبر هستيم و حالآنکه پيغمبر بلا عقب بود و عقب از براى مرد است نه از براى زن و شما فرزند دختر پيغمبريد و از براى دختر پيغمبر عقب نبود. پس از براى پيغمبر عقب نبود.
حضرت فرمودند: ای هارون! بهحق قرابت و خويشى و به حق اين قبر و كسى كه در اين قبر است (مراد حضرت رسول صلیالله علیه و آله است) از اين سؤال بگذر.
گفت نمیگذرم مگر آنكه دليل اقامه كنى اى فرزند على و تو اى موسى! يعسوب و بزرگ مؤمنين هستى و امام زمان ايشان هستى و چنين به من رسيده است و من هر چيزى كه از تو سؤال میکنم از آن نخواهم گذشت مگر آنكه دليل آن را در كتاب خدا بياورى و شما اولاد على را چنين میدانند كه چيزى از قرآن، حتى حروف قرآن از الف و واو، نيست مگر آنكه تأويل آن نزد شما است و مستند كردهاند قول خدا را كه: «ما فَرَّطْنا فِي الْكِتابِ مِنْ شَيْءٍ» و شما از رأی و فتواى علماء و قياس و قواعد ايشان، مستغنى هستيد. حضرت فرمودند:
«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ» ای هارون! پدر عيسى كيست؟ هارون گفت: عيسى پدر نداشت. حضرت فرمودند: ما عيسى را از جانب مادرش مريم به فرزندان و ذراری انبیاء، ملحق میکنیم؛ و همچنين ما هم از جانب مادر ما فاطمه، به ذریه پیغمبر، ملحق میشویم. سپس حضرت فرمودند: آیا میخواهی زياده بر اين بگويم؟ هارون گفت: بگو. حضرت فرمودند: اين قول خداوند را «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» مفاد آيه آنكه: اى پيغمبر گرامى اگر كسى بعدازآنکه مبعوث شدهای با تو محاجه کند، بگو ما خود میآییم و فرزندان و زنان را مىآوريم شما همچنین كنيد پسازآن مباهله میکنیم و هر كس كه دروغ گفته است، برای او دورى از رحمت خداوند را مقرر میداریم. اى هارون پيغمبر در هنگام مباهله با نصارى كسى را بهغیراز على بن ابیطالب و فاطمه و حسن و حسين(ع)، همراه خود ننمود. پس تأويل ابناءنا حسن و حسين است و تأويل نساءنا فاطمه است و تأويل انفسنا على (ع) است. (عیون اخبار الرضا ج 1 ص 84).
روایات از این قبیل زیاد است و فعلاً به همین دو روایت بسنده میشود. البته داستان جالبی نیز در مورد علی بن یقطین وزیر هارونالرشید که مردی شیعه مذهب و پیرو ائمه علیهمالسلام بود، در این مورد نقلشده که به جهت رعایت اختصار از ذکر آن خودداری میکنم. علاوه بر روایات مذکور میتوان به نص قرآن نیز تمسک کرد. چون خداوند متعال در سوره کوثر به رسولش خطاب کرده که ما نسل تو را از طریق حضرت زهرا سلامالله علیها، ادامه میدهیم و با وجود این نص قرآنی، جای هیچ شک و شبههای باقی نمیماند.
پاسخ از یک شبهه
در اینجا ممکن است سؤالی پیش بیاید که با وجود اینکه سیادت یک امر تکوینی است، چگونه میتواند ملاک و معیار برتری و شرافت بر دیگران محسوب شود؟ آیا امور تکوینی میتوانند چنین برتری و شرافتی را ایجاد کنند؟
در جواب این شبهه باید گفت: هرگز امر تکوینی، ملاک برتری نیست. همانطور که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» علاوه بر اینکه اکرام به سادات، اکرام به رسولالله است؛ یعنی اگر انسان به کسی احترام کند، به پدر آن شخص نیز احترام کرده است. لذا شرافت سادات، امری اعتباری و به اعتبار حضرت رسول صلیالله علیه و آله است نه اینکه امری تکوینی باشد تا این اشکال پیش بیاید که امر تکوینی چگونه ملاک برتری افراد میشود. لذا در روایت وارد شده که سادات باید نسبت به دیگران، رعایت احکام شریعت بیشتر بکنند و همین امر نشان از اعتباری بودن این شرافت دارد.
انتقال سیادت از مادر به فرزند
در رابطه با اینکه سیادت از طریق مادر نیز منتقل میشود و کسانی که مادر آنها، سیده است از حیث شرافت، هیچ فرقی با ساداتی که از جانب پدر به این شرافت نائل شدهاند، ندارند، اختلافی بین علما وجود ندارد. تنها مسئلهای که مطرح است در بحث خمس است؛ یعنی خمس به ساداتی تعلق میگیرد که از جانب پدر به چنین شرافتی نائل شده باشند. این مسئله نیز دلیل خاص و روایت خاصی دارد که مرحوم شیخ حر عاملی در وسایل الشیعه باب خمس، این روایت را مطرح کرده است. پس ساداتی که از طریق مادر به این شرافت نائل شدهاند، سید نسبی هستند ولی سید شرعی نیستند. البته در مسئله خمس نیز مرحوم سید مرتضی که از شاگردان مرحوم مفید رحمتالله علیه بوده است، قائل به جواز پرداخت خمس به ساداتی که از جانب مادر، به این مقام رسیدهاند، بوده است. ولی این مسئله تقریباً اجماعی است و لذا از باب تعبد، نمیتوان به سادات امّی، خمس داد.
در کتب روایی ما روایاتی وجود دارد که در پاسخ به این شبهه که امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام، فرزندان رسول خدا نیستند، صادر شده است. در ذیل به چند نمونه از این روایات اشاره میشود. البته
حسنین علیهماالسلام، فرزندان رسول خدا صلیالله علیه و آله هستند
در روایتی که در کافی شریف آمده است، ابی الجارود میگوید امام باقر علیهالسلام به من فرمودند: اى ابا الجارود اينان(يعنى اهل سنت) درباره حسن و حسين علیهماالسلام به شما چه ميگويند؟ عرض كردم: آنها سخن ما را كه آن دو بزرگوار پسران پيغمبرند منكر هستند. فرمود: شما در برابر آنها چه دليلى مىآوريد؟ عرض كردم: ما به گفتار خداى عز و جل كه درباره عيسى بن مريم فرموده دليل مىآوريم آنجا كه میفرمايد: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيّا وَ يَحْيى وَ عِيسى»؛ یعنی: «و از نژاد او است(يعنى از نژاد نوح است) داود و سليمان و ايوب و يوسف و موسى و هارون و چنين پاداش دهيم نيكوكاران را و زكريا و يحيى و عيسى» (سوره انعام آيه 84) كه در اينجا خداوند عيسى بن مريم را از نژاد نوح قرار داده (بااینکه نسب عيسى از طرف مادرش مريم به نوح رسد و پدرى نداشته، پس به اين آيه قرآنى دخترزاده را پسرانشان میخوانند.)
حضرت فرمود: آنها در پاسخ اين استدلال شما چه ميگويند؟ عرض كردم: ميگويند: ممكن است فرزند دختر را فرزند بهحساب آرند
عرض كردم: ما براى آنها دليل مىآوريم به گفتار خداى تعالى كه(در جريان مباهله) به پيغمبرش فرمود: «فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ»؛ یعنی: بگو-اى محمد- بیایید تا پسران خود و پسران شما را و زنان خود و زنان شما را و نفوس خويش و نفوس شما را بخوانيم»(سوره آلعمران آيه 61)(كه به گفته همه مفسران مقصود از پسران خود كه رسول خدا صلیالله علیه و آله به آنها فرمود حسن و حسين علیهماالسلام بودند) حضرت فرمود: آنها در برابر اين استدلال به شما چه میگویند؟
عرض كردم: آنها میگویند بسا باشد كه در كلام عرب، فرزندان مردى را به خود آن مرد نسبت دهند(و بگويند فرزندان فلانى) و شخص ديگرى آنها را به خودش نسبت دهد و بگويد: فرزندان من(بهطور مجاز)
ابو الجارود گويد: امام باقر علیهالسلام فرمود: اى ابا الجارود اكنون من از كتاب خداى جل و تعالى آيهاى به دست تو دهم كه دليل است بر اينكه حسن و حسين علیهماالسلام از صلب رسول خدا(ص) هستند و آن دليل را جز شخص كافر رد نكند. عرض كردم: قربانت آن آيه در كجاست؟
فرمود: آنجا كه خداى تعالى فرمايد: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ وَ بَناتُكُمْ وَ أَخَواتُكُمْ»؛ یعنی: «و حرام است بر شما مادرانتان و دخترانتان و خواهرانتان»
تا میرسد به گفتار خداى تعالى: «وَ حَلائِلُ أَبْنائِكُمُ الَّذِينَ مِنْ أَصْلابِكُمْ» یعنی: «و زنان پسرانتان كه از صلب شما هستند.»(سوره نساء آيه 23) پس اى ابا الجارود از آنها بپرس آيا براى رسول خدا صلیالله علیه و آله حلال بود كه با زنهای
اگر در پاسخت بگويند: آرى كه(مسلماً) دروغ و هرزه گفتهاند و اگر بگويند: نه پس آن دو پسران صلبى رسول خدا(ص) باشند.(کافی جلد 8 صفحه 318).
احتجاج امام کاظم علیهالسلام با هارون
همچنین مرحوم شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا حدیث مفصلی را آورده است که در آن هارونالرشید از امام موسی بن جعفر علیهما سلام، سؤال میکند: به چه سبب، براى خاصه و عامه تجويز كردهايد كه شما را نسبت به رسول خدا صلیالله علیه و آله بدهند و به شما ائمه، پسران رسول خدا بگويند و حالآنکه شما فرزندان على علیهالسلام هستيد و مرد را نسبت به پدرش میدهند و اصل نطفه از پدر است و فاطمه دختر رسول، ظرف آن نطفه است و پيغمبر جد شما، از جانب مادر شما است.
امام کاظم علیهالسلام فرمودند: ای هارون! اگر پيغمبر زنده بشود و دختر تو را خواستگاری كند آيا او را اجابت میکنی؟ گفت سبحانالله چرا اجابت نمیکنم؛ بلكه بر عرب و عجم و قريش به اين سبب، فخر میکنم. حضرت فرمودند: لكن آن بزرگوار دختر مرا خواستگاری نمیکند و من دختر خود را به ایشان، تزويج نمیکنم. هارون گفت چرا؟
حضرت فرمودند: به جهت اينكه من فرزند او هستم و تو فرزند او نيستى. هارون گفت: نيكو گفتى اى موسى. سپس هارون گفت: چگونه شما میگویید كه ما ذريه پيغمبر هستيم و حالآنکه پيغمبر بلا عقب بود و عقب از براى مرد است نه از براى زن و شما فرزند دختر پيغمبريد و از براى دختر پيغمبر عقب نبود. پس از براى پيغمبر عقب نبود.
حضرت فرمودند: ای هارون! بهحق قرابت و خويشى و به حق اين قبر و كسى كه در اين قبر است (مراد حضرت رسول صلیالله علیه و آله است) از اين سؤال بگذر.
گفت نمیگذرم مگر آنكه دليل اقامه كنى اى فرزند على و تو اى موسى! يعسوب و
«اعوذ بالله من الشيطان الرجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسى وَ هارُونَ وَ كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيى وَ عِيسى وَ إِلْياسَ» ای هارون! پدر عيسى كيست؟ هارون گفت: عيسى پدر نداشت. حضرت فرمودند: ما عيسى را از جانب مادرش مريم به فرزندان و ذراری انبیاء، ملحق میکنیم؛ و همچنين ما هم از جانب مادر ما فاطمه، به ذریه پیغمبر، ملحق میشویم. سپس حضرت فرمودند: آیا میخواهی زياده بر اين بگويم؟ هارون گفت: بگو. حضرت فرمودند: اين قول خداوند را «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبِينَ» مفاد آيه آنكه: اى پيغمبر گرامى اگر كسى بعدازآنکه مبعوث شدهای با تو محاجه کند، بگو ما خود میآییم و فرزندان و زنان را مىآوريم شما همچنین كنيد پسازآن مباهله میکنیم و هر كس كه دروغ گفته است، برای او دورى از رحمت خداوند را مقرر میداریم. اى هارون پيغمبر در هنگام
روایات از این قبیل زیاد است و فعلاً به همین دو روایت بسنده میشود. البته داستان جالبی نیز در مورد علی بن یقطین وزیر هارونالرشید که مردی شیعه مذهب و پیرو ائمه علیهمالسلام بود، در این مورد نقلشده که به جهت رعایت اختصار از ذکر آن خودداری میکنم. علاوه بر روایات مذکور میتوان به نص قرآن نیز تمسک کرد. چون خداوند متعال در سوره کوثر به رسولش خطاب کرده که ما نسل تو را از طریق حضرت زهرا سلامالله علیها، ادامه میدهیم و با وجود این نص قرآنی، جای هیچ شک و شبههای باقی نمیماند.
پاسخ از یک شبهه
در اینجا ممکن است سؤالی پیش بیاید که با وجود اینکه سیادت یک امر تکوینی است، چگونه میتواند ملاک و معیار برتری و شرافت بر دیگران محسوب شود؟ آیا امور تکوینی میتوانند چنین برتری و شرافتی را ایجاد کنند؟
در جواب این شبهه باید گفت: هرگز امر تکوینی، ملاک برتری نیست. همانطور که خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «ان اکرمکم عندالله اتقاکم» علاوه بر اینکه اکرام به سادات، اکرام به رسولالله است؛ یعنی اگر انسان به کسی احترام کند، به پدر آن شخص نیز احترام کرده است. لذا شرافت سادات، امری اعتباری و به اعتبار حضرت رسول صلیالله علیه و آله است نه اینکه امری تکوینی باشد تا این اشکال پیش بیاید که امر تکوینی چگونه ملاک برتری افراد میشود. لذا در روایت وارد شده که سادات باید نسبت به دیگران، رعایت احکام شریعت بیشتر بکنند و همین امر نشان از اعتباری بودن این شرافت دارد.