به گزارش خبرگزاری رضوی، حاج محمود اکبرزاده، مداح خوشرو و با اخلاق مشـهدی است کـه در سـال ١٣١٢ در محلـه نوغـان مشهد متولد شد و سـالها در حرم امـام رضا(ع) مداحی کرده است.
حـاج محمود حدود هفـت دهه از عمـرش را وقف این کار کرد، این پیرغلام اهل بیت(ع) از سـال 1320 در سن هشـت سـالگی، زمانی که پـدر خود را از دست داد وارد عرصه مداحی شد.
وی نوحهخـوان هیأتهـا بـود و سبک و سیاق این کار را از کتاب «خزائـن الاشـعار» آموخت و با مجاهدتهایی که در دوره پیش از انقلاب با خواندن نوحههای معناگرا و انقلابی انجام داد، تا امروز مورد احترام همه و اسوه راه مداحی اهل بیت است.
به همین منظور بر آن شدیم تا گفتوگوی صمیمانهای با حاج محمود اکبرزاده ترتیب بدهیم و او را بهتر بشناسیم.
مداحی کنونی 3 تا 4 سال قبل از انقلاب شکل گرفت
کشور ما پیش از انقلاب تاکنون همواره از جهت فضای مداحی شاهد تغییرات چشمگیری بوده و این تغییرات هم در سبک و سیاق مدحها و هم در بطن مضامین آنها محسوس است، شما چه نظری در این زمینه دارید؟
بخشی از تقسیمبندیهایی که امروز راجع به مداحی شده، برمیگردد به پیش از انقلاب که آن زمان هم مداحانی بودند که بنا بهمناسب شعر میسرودند و هدفدار میخواندند.
همان زمان هم کسانی بودند که نمی دانستند هدف امام حسین(علیه السلام) از قیام چیست و همین طوری شعر میخواندند، کتابهایی وجود داشت مانند «خزائن الاشعار» مرحوم سید عباس جوهری، آنچه که در دسترس بود همینها بود و کسانی که میخواستند حرفهای کار کنند، خزائن الاشعار را میخواندند.
بعدها، دیوان فؤاد کرمانی روی کار آمد و اوضاع متفاوت شد، البته آن دوره مداحان مشهور و عنوانداری در جامعه نبودند، تا جایی که به یاد دارم در مشهد تنها دو مداح بود، یکی شیخ تقی توحیدی که معمم بود و دیگری مصباح که سید بود.
این دو مداح، زمانی که روحانی بالای منبر بود، جلوی منبر میایستادند و شعر میخواندند، در واقع مداحی به شکل امروزی وجود نداشت، البته این آقایان که نام بردم فوت کردهاند و ماجرا مربوط به 50 سال قبل است.
پس از این شکل مداحی، عدهای نوحهخوان بودند و از روی دفتر، نوحهخوانی میکردند، نام مداح هم نداشتند، عده بسیاری هم بودند، بنده نیز ابتدا نوحهخوانی می کردم، مداحی به سبک و سیاقی که اکنون هست تقریبا سه چهار سال قبل از انقلاب بهوجود آمد.
شاید در همین مشهد خودمان دو یا سه نفر بودند که شعر هدفدار میخواندند، یکی از این افراد، بنده بودم، آن زمان چنین مداحانی را دستگیر میکردند.
بهخاطر شعرخوانی دستگیر شدم
شما را هم دستگیر کردند؟
بله، برای من هم این اتفاق افتاد! طوری که شبهایی که برای نوحه و مداحی میرفتم، هر ماشینی جلوی منزل توقف میکرد، فکر میکردیم برای دستگیری من آمدهاند، چندبار بهخاطر اشعاری که میخواندم دستگیر شدم، ساواک مرا بازجویی کرد که «این چه شعری بوده خواندی؟ چرا این شعر را خوانده ای؟» سختگیریهای آن زمان موجب شد که افراد انگشت شماری در این وادی قدم بگذارند.
آن زمان این جور مسائل بهراحتی حالا نبود، شخصیتهایی مانند آیتالله میلانی در مشهد بودند، خدمت این بزرگواران میرسیدم و در روزهای وفات یا اعیاد معصومین(ع) مداحی میکردم، منزل آقای قمی هم زیاد میرفتم، پس از انقلاب بحمدلله اوضاع فرق کرد و همه چیز دگرگون شد.
شما به جرم مداحی اهل بیت(ع)، شکنجه هم شدید؟
خیر، شکنجه بدنی نشدم اما در دستگیریهای ساواک، به شدت به ما توهین میشد، آنجا آقایی بهنام غضنفری بود که بعدها هم اعدام شد، این شخص تا آنجا که میشد به ما ناسزا میگفت، یکی دو ساعت بازداشت بودیم و سپس تعهد میگرفتند و میگفتند که از این شعرها نخوان، من هم میگفتم که شعر بدی نخواندهام!
یکی از اشعاری که بهخاطر آن دستگیر شدید را برایمان بخوانید.
«گرچه از هر ماتمی، خیزد غمی/ فرق دارد ماتمی با ماتمی»
این شعر را بهمناسبت فوت همسر طاهراحمدزاده وقتی پیکر این بانو را به حرم مطهر آوردند، خواندم، آنجا حس کردم این تشییع جنازه با بقیه فرق دارد و همین برای ساواک مسئله شده بود، اما بالاخره آزاد شدم و بیرون آمدم.
آنجا آقایی بهنام «کارآموز» جزو همان ساواکیها بود و از من پرسید شما کتاب هم دارید؟ گفتم بله کتاب «حسین پیشوای انسانها»، پرسید: کجا چاپ کردهاید؟ گفتم: تهران، سال 43 این کتاب را منتشر کردم که شامل شعرهای امام حسینی و انقلابی بود، آن زمان کسی از این جور شعرها نداشت، پیش از آن که به چاپ کتابم در تهران اقدام کنم، چاپخانه «دقت» مشهد، چاپ آن را نپذیرفت، این شد که به چاپخانه «اسلامیه» در تهران رفتم، آنجا هم از ترس بدون نام چاپخانه، چاپش کردند، در چاپ دوم، دکتر شریعتی مقدمهای مفصل بر آن نوشته بود و من بعدها آن را در همین مشهد چاپ کردم، خلاصه اینکه ساواک از ما تعهد گرفت که چنین کارهایی نکنیم و اوضاع سختی بود.
اصل مداحی امروزی به زمان جنگ برمیگردد
البته اصل مداحی و شروع آن به شکل امروزی در حقیقت به زمان جنگ برمیگردد، با شروع جنگ سبک عوض شد و در وادی جنگ و مقاومت و اینها ظاهر شد، من هم جبهه رفتهام، البته مداحیهای حالا به انحراف کشیده شده و من مداحی الآن را، مداحی درست و مستدلی نمیدانم، بعضی از مداحیهای حالا ممکن است مورد پسند جوانان باشد اما مورد پسند ائمه نیست.
جلسات شما با رهبر معظم انقلاب در مشهد بود یا تهران؟
جلسات زیادی با رهبرمعظم انقلاب داشتیم، ما انتشارات پگاه را در کانون نشر عقاید با تایید ایشان در مشهد راهاندازی و کتاب منتشر میکردیم، یک کتاب عربی هم ترجمه خود رهبری و نوشته «سید قطب» بود بهنام «آینده در قلمرو اسلام» که البته این کتاب در چاپخانه به دست ساواک توقیف شد.
این کتاب دیگر چاپ نشد؟
آنجا که چاپش متوقف شد اما بعد از حدود 6 ماه یا یک سال که از این قضیه گذشت چاپخانه با من تماس گرفت که صد نسخه از این کتابها اینجا مانده و ساواک اینها را با خودش نبرده که من رفتم و این 100 نسخه را تحویل گرفتم و پول چاپخانه را دادم، سخنم این است که آن زمان مداحی با این سختیها همراه بود و بهشکل کنونی نبود، البته بعد از آن که جریان جبههها پیش آمد و مداحها پایشان به جبهه باز شد دیگر آنجا سبک و سیاق عوض شد که رفتند در وادی جنگ، جبهه، مقاومت، من هم سابقه جبهه دارم ولی با رهبر معظم انقلاب جبهه نبودهام، البته آشنایی ما با ایشان از خیلی سال پیش است و ایشان هنوز داماد هم نشده بودند که ما با ایشان مراوده داشتیم.
پس شما رفاقتی قدیمی و دیرینه با ایشان داشتهاید؟
بله، رفاقت دیرینه که تا حالا مانده.
هنوز هم با ایشان رفتوآمد دارید؟
بله، قبل از اینکه مداح باشم خدمت ایشان بودم و بهصورت خصوصی که برای کاری به تهران رفته بودم ایشان را ملاقات کردم و در مجلسی که در منزل ایشان بود و 50 ـ 60 نفری آنجا حضور داشتند که همه نوع افرادی از سرتیپ و عالم بودند، پشت ایشان نماز خواندیم و بعد از نماز ایشان با همه دست دادند و وقتی به من رسیدند، گفتند:«حاج آقا اکبرزاده» و پیشانی من را بوسیدند، حالم را پرسیدند و گفتند کی آمدی؟ گفتم تازه آمدم، من آنجا برای نامهای رفته بودم که شرحش طولانی است و آن فردی که جلوی در نامه را از من گرفته بود گفت شما بعد بروید پیش حاج آقا باز دو مرتبه که ایشان آمدند، پیشانی من را بوسیدند.
هر که را بیشتر تحویل بگیرند پول بیشتری هم میگیرد
ولی مداحی مثل هر کار دیگری درحال تغییر و تحول است و متأسفانه از سبکی که باید باشد در رفته و خارج شده، با اینکه میدانم بعضی اگر بشنوند خوششان نمیآید، من مصاحبهای با جایی داشتم که آن را تیتر کرده بودند که هرکس را که تحویل میگیرند پول بیشتری هم میگیرد، اما این واقعیت است و من جدا از این وضع راضی نیستم، هر چند که راضی بودن یا نبودن من اثری برجایی نمیگذارد، ولی مداحی همین سبکی شده که دارید میبینید که هر که را بیشتر تحویل بگیرند پول بیشتری هم میگیرد.
تا بهحال برای مداحی پولی نگرفتهام
آیا مداحیهای حالا پولی شده است؟
بله، متأسفانه داریم آقایی را که برای 10 شب، 20 میلیون پول بگیرد ولی من میتوانم ادعا کنم که الحمدلله تا بهحال پولی از این بابت دریافت نکردهام و احتیاجی هم نداشتهام، زندگیام تأمین است.
من از ابتدا کاسب بودهام و در دروازه قوچان مصالح فروشی داشتهام، هیچ وقت بهعنوان مداحی نرفتهام در حالی که زندگی من وقف مداحی است.
پس با این حساب شما میفرمایید که نباید مداحی شغل اصلی فرد باشد وگرنه به انحراف کشیده میشود؟
بله این هم واقعیتی است که وجود دارد ولی اصلش این است که مداحی نباید بهعنوان شغل باشد، اگر بهعنوان شغل قرار گرفت به جایی میرسد که نباید برود و ما متأسفانه گاهی شاهد همین قضایا و گرفتن دستمزدهای میلیونی هستیم، اما گاهی هم چنین نیست، بهطور مثال ما جلسهای 14 نفری داشتیم که شامل مداحهای قدیمی مشهد بود جواد مولوی، سید جعفر اولیایی و ثابت از جمله این افراد بودند و هیچ کدام از این افراد مداحیهایشان پولی نبود، همه مثل خودم بهخاطر پول مداحی نمیکردند.
جلسه داشتیم که شبهای دوشنبه برگزار میشد، آقایی بهنام آذر بود که شاعر بود، میآمد و ما شعر میخواندیم، هر جلسه مخصوص یکی از ائمه بود که همه باید برای آن شعر میخواندند، این جلسات هنوز هم ادامه دارد.
چند سال این جلسات برگزار میشود؟
این جلسات از خیلی سال پیش و حدودا برای قبل از انقلاب است.
بعد از انقلاب سبک مداحیها تغییر کرد
این جلسات از جوانی شما تا کنون به صورت ثابت برگزار میشده؟
بله، البته این جلسات به همان سبک و سیاق قدیم نیست و اکنون حالت عمومی پیدا کرده وهمه شرکت میکنند، یکبار هم رهبر معظم انقلاب از من پرسیدند که این جلسات شما کجا هست که من هم یکبار بیایم و شرکت کنم، آن زمان بزرگانی مثل شهید آستانه پرست شرکت میکردند، جواد مولوی بودند که اکنون تهران هستند و از آن جمع همه رفتند و فقط من ماندهام.
وقتی انقلاب شد مداحیها تغییر کرد و به همین سبک و سیاق حالا درآمد که البته بعضیها از این موقعیت استفاده کردند، برخی نیز همان روش خود را ادامه میدهند که تعداد آنها انگشتشمار است.
شاید بتوانم بگویم که در مشهد فقط سه نفر هستند که شغل و کاسبی دارند و از مداحی استفاده مادی ندارند، الحمدلله وضع مالی خوبی هم دارند و مجالس آنها پررونق است.
فکر نمیکنم دستمزد میلیونی مداحان پول درستی باشد
این پولی که مداحها میگیرند از نظر شما درست است یا خیر یعنی از نظر شرعی تمیز است؟
من نمیدانم، نمیتوانم بگویم که تمیز است یا نیست ولی مداحی که برای 10 شب 20 میلیون دستمزد میگیرد، فکر نمیکنم که این پول درستی باشد، یادم میآید که من اصفهان بودم شخصی آمد و از مداحی پیش من شکایت کرد که 3 میلیون و 500 هزارتومان به حسابش واریز کردهام و حالا هم نیامده، من ابتدا گمان کردم که این مبلغ برای 10 شب بوده ولی وقتی رسیدم مشهد با آن مداح تماس گرفتم بعد معلوم شد که این مبلغ برای یک شب مداحی بوده است، من مقصر را آن فرد هیأتی میدانم، آن کسی که این پول را میدهد برای چه عنوانی این پول را میدهد، که چه بشود؟ که این مداح قرار است چه طور بخواند؟
مقصر اصلی کسانی هستند که چنین پولهایی را میپردازند در صورتی که میشود این پول را به مصارف دیگری رساند چقدر ما افراد گرفتار و مستمند داریم که برای 500 هزار تومان این پول ماندهاند یا افرادی که برای قسط خانهشان ماندهاند و میشود این پول را آنها داد.
متأسفانه سینهزن فقط دنبال «حسین حسین» است و نمیداند شعر چیست
آیا اتفاقات و مسائلی که جامعه به آن مبتلا است از بدحجابی گرفته تا اختلاس را میتوان در مداحیها گنجاند یا اینکه مداحی صرفا مخصوص امام حسین(ع) عاشورا و شهادت است؟
نه، مداحی صرفا مخصوص این مسائل نیست، مرحوم عبدالعلی نگارنده شاعری بود که در مشهد زندگی میکرد و همیشه در خانه او شب شعری برپا بود و از جمله رهبر معظم انقلاب و محمدرضا حکیمی در آن شب شعر شرکت میکردند، نگارنده به گمانم قبل از انقلاب فوت کرده اما شعری دارد که حدود 60 سال پیش و در زمان شاه وقتی بیحجابی در حد اعلی خود بود آن را برای حضرت زهرا (سلام الله) سرودند و من دوباره بعدها در نشستی که با رهبری داشتیم این شعر را برای ایشان خواندم که:
کس نداند مقام زهرا را/ تا نداند مرام زهرا را
از اینجا شروع میشود و شرح حال حضرت زهرا(س) را میگویند تا میرسد به آخر شعر که میگویند:
آن نگه دارباش ای بانو/ درعمل احترام زهرا را
زهر بیعفتی که قاتل توست/ میکند تلخ کام زهرا را
یار آنان مشو که بشکستند/ درِ دارالسلام زهرا را
میکند ضربت تونیلی تر/ چهره ی نیل فام زهرا را
بعد ملک دوزخی اگر شنود/ از نگارنده نام زهرا را
ببینید این شاعر چه وقت این حرف را زده، وقتی که بیحجابی در حد وفور است، بنابراین این شاعر وظیفه خودش دیده که این شعر را بگوید.
این شاعر برای امام حسین(علیه السلام) هم شعر گفته و هر شعری هم که سروده، تازه است هرچه شعر سروده در زمان خودش تازه بوده است، بعد از ایشان آقای دکتر رسا گفته و دیگران هم ادامه دادهاند و متأسفانه اکنون شعرهای مزخرف هرچی بخواهیم وجود دارد البته شعر خوب هم هست اما متأسفانه سینهزن فقط دنبال «حسین حسین» است و نمیداند شعر چیست و مدح چیست، هیچی نمیداند خیلی جاها فقط میروند که انجام وظیفه کنند، البته نمیخواهم بگویم کارشان بیاجراست چرا که آنها هم برای امام حسین(علیهالسلام) کار میکنند ولی کار با معرفت اجر دیگری دارد.
گریه گر بیمعرفت از ضعف او/ گریه گر بامعرفت شد آبروست
همین اخیر هم دعبل تهران جزوهای منتشر کرده که عکس آقای حسام هم پشت آن چاپ شده، آقای حسام چایچیان همین تازگی فوت کردند از شعرایی که من میشناسم که خالص بودند و برای اهل بیت شعر میگفت او بودند، خدا رحمتش کند او هشت سال مشهد بود و من خدمتش میرسیدم 90 سال عمر کرد، از شاگردان علامه امینی بودند، من هم در آن جمع حضور داشتم، او چهار دفتر شعر دارد، هیچ پولی هم از این راه بهدست نیاورد تا استفاده دنیوی ببرد.
شما از شاگردان علامه امینی بودید؟
نه من خدمت ایشان میرسیدم ولی حسام بیشتر میآمد خدا هر دویشان را رحمت کند، حسام شرح حال خودش را تعریف کرد که میگفت من قبلها در وادی موسیقی بودم و در جوانی در منزل ما همه آلات موسیقی را داشتیم و خیلی هم وابسته به موسیقی بودم، تا اینکه یکبار که در ماشینی نشسته بودم که خواننده گفت «موسیقی افسونِ زنان است» و من تا این را شنیدم دیدم درست است، تا وقتی در مجلسی موسیقی نباشد کسی بلند نمیشود که برقصد باید موسیقی باشد، او تعریف میکرد که من رفتم در خانه و هر آنچه از لوازم موسیقی داشتم را بردم وسط حیاط و بنزین را هم ریختم رویشان و همه را آتش زدم، حتی کارش به جایی رسید که هر جا سوار تاکسی میشد و راننده موسیقی را روشن میکرد او فوری پیاده میشد.
آیا شاعران جوان مقصرند که شعرهای بیمایهای مینویسند؟
شاعر همچون همه این مداحها است، زمان قبل از انقلاب که فقط دو مداح در مشهد بود تعداد شعرا نیز همین اندازه بود و شاعر زیادی نداشتیم، اما امروز میتوانم بگویم که در 10 تا 15 سال اخیر تعداد شاعران 10 برابر قبل شده که البته بین این عده همه مدل شاعری وجود دارد، چه شاعر خوب که یک خط از شعرش عالم را میخرد و آزاد میکند و شاعری که بیخودی میسراید، مخصوصا این آهنگها و امثالهم که در جامعه شاهد آن هستیم، چارهای هم نیست و کاری از ما برنمیآید.
ما در دیداری که با رهبر معظم انقلاب داشتیم و همه مداحان هم حضور داشتند، دو، سه ساعتی طول کشید، مداحان و شاعران هم خواندند رهبر معظم هم سخن گفتند و تشویق کردند، فرمودند که مشهد بسیار ترقی کرده است، بله شاعر خوب هم داریم.
من به همه شهرها سفر کردم، بیشتر از همه به اصفهان رفته ام، بیشتر مداحان و شعرای اصفهان را میشناسم چرا که من آنجا پسرخالهای داشتم که شاطر نانوایی بود وقتی برای دیدار او به اصفهان میرفتم با مداحان هم آشنا میشدم.
بهطورمثال شب شعر عاشورا که در شیراز برگزار میشود، مؤسس آن که مرحوم حاجی فرهنگ بود خودش اهل همان شیرازبود که این شب شعر را راهاندازی کرد و بعد از فوت او هم پسرانشان در حد اعلی این کار پدرشان را ادامه دادند، در این شب شعر50 تا 60 مرد و زن شاعر شرکت میکنند که بازدهی عجیبی هم دارد، من هر سال در این برنامه شرکت میکنم و در این مدت فقط سه سال شرکت نداشتم اما بقیه را هرسال شرکت داشتم و سایر شهرها همچون کرمان هم همین طور است.
پس شما همه جا بودهاید؟
الحمدلله تاهرجا که توان داشتهام رفتهام.
بازدهی برگزاری این شب شعرها چگونه بوده است؟
تاجایی که من شاهد بودهام بازدهی خیلی خوبی داشته است و همه آثار بهصورت مکتوب درآمده و چاپ شده است.
از ارتباط خود با رهبر انقلاب بیشتر بگویید؟
ما از قدیم خدمت ایشان بودیم چه آن زمان انقلاب که در مشهد بودند و چه بعد که رئیس جمهور شدند و رفتند تهران، بعد از آن هم خدمت ایشان رسیدیم، یادم میآید یک مرتبه جلسهای داشتیم و به تهران رفتیم، عدهای از شعرای مشهد از جمله شفق و مؤید حضور داشتند ایشان بعد از جلسه گفتند شما بروید بالا من هم میآیم، ما رفتیم بالا ایشان هم آمدند و با هم سخن گفتیم.
هیأتهایی که آهنگهای بدی دارند بعضی میگویند اینها هیأتهای جوانپسند هستند و با این روش سعی در جذب جوانان دارند، آیا شما این دلیل را قبول دارید؟
نه من اصلا این را قبول ندارم، اینها تابع محیط هستند و به خواننده بستگی دارد، افرادی همچون کریمی که خداحفظش کند مستمعی مخصوص به خودش را دارد شاید دو هزار جوان باشد که پای این مدل خواندن سینه میزنند.
سعید حدادیان یک جور است، طاهریها یک جور و اینها هرکدام یک جورند، برای خودشان دستهای دارند، مثلا محمد طاهری برای خودش هیأت جدا دارد حالا پسرش هم که به خودش رفته و پسرخیلی خوبی است، طاهریها همهشان خوانندهاند و هر چهار نفر آنها میخوانند، محمدرضا، محسن، مرتضی و حسین همه خوب میخوانند و ایرادی به هیچ کدامشان نیست، محسن طاهری یا محمدرضا طاهری اینها از بچگی جلوی منبر کافی مصیبت میخواندند، من هر چهار نفر آنها را تایید میکنم.
فرزندان خودتان هم وارد این وادی شدهاند، کار آنها را چگونه میدانید؟
پسرهای من هم هر سه چهار نفرشان میخوانند، پسرم احمد که فوت کرده، اما اینها که هستند از رضا، کاظم، جعفر و جواد همه میخوانند و هیچکدامشان خواننده پولی نیستند و همه برای خودشان هیأت دارند.
نکاتی که فرمودید به فرزندانتان هم منتقل کردید؟
بله، اینها خودشان تصمیم گیرندهاند ولی این مسائل را خودشان به چشم دیدهاند، کاظم اکنون دبیر کانون مداحان است و من رئیس آنجا هستم، او خودش جلسات متعددی دارد و خیلی خوب میخواند، خیلی خوب هم شعر میگوید.
برای قیامت هم حرفی داشته باشید
اگر توصیهای به مداحان دارید بفرمایید؟
به مداحها میگویم سعی کنید حرفی برای بعد از قیامت داشته باشید، یک وقت است که فکر میکنی هر چه در این دنیا انجام دادهای دستگیرت میشود، اما بعد میبینی به خیال خودت انجام دادهای و همه نابود شده است.
از شعرهایی که سرودهاید و مداحیهایی که کردهاید راضی هستید و فکر میکنید حق مطلب ادا شده است؟
بله، چرا که من استادی به آن شکل نداشتهام و آذر(آزاد) استادم بودم و فقط نوحه میساخت، من یادم میآید که کتاب شعر ایشان را چاپ کردم.
آن وقتها من به این کار علاقه داشتم و خدا هم حافظه قویی برای حفظ اشعار به من عنایت کرده بود.
شخصی بود بهنام هاشمی که شاعر هم بودند که ایشان خدا رحمتشان کند مرد وارستهای بودند، یادم میآید وقتی در مغازه بودم آذر به من گفت بیا اکبرزاده من یک شعربرای تزویج حضرت زهرا(سلامالله) سرودهام، تو نگاه کن ببین چگونه است من این شعر را نگاه کردم دیدم 16 تا محمد بود بعد گفتم خیلی خوب بود و رفتم داخل مغازه دیدم من همهاش را حفظ شدم غیر از یک خط، برگشتم و گفتم من یک اشکالی در این شعر پیدا کردم، گفت بیا نگاه کن و من نگاه کردم و آن یک خط را هم حفظ کردم و دفتر را دادم و گفتم نه من اشتباه کردم، همان شب ما منزل خسرو شاعر معروف مشهد که مراسم دامادی او بود دعوت شدیم، همه شعر خواندند و نوبت خواندن من شد، بلند شدم که بخوانم و همین شعر را که آذر ظهر گفته بود و 16 محمد داشت را خواندم.
آذر گفت چکار کردی وقتی تو شروع کردی من با خودم گفتم حتما در خواندن میمانی و پرسید تو چطور این همه را حفظ کردی، آن زمان حافظهها خیلی خوب بود، من یادم است چهاردهمین قرن بعثت بود و در تهران مسجد قبا بزرگداشت گرفته بودند و از شعرا دعوت کرده بودند.
من یادم میآید که یکی از شعرای مشهد که اکنون هم نیست، شعری گفته بود که 220 بیت بود من یادم میآید یزد بودم و شب نشستم توی ماشین تا آمدم به تهران وقدری هم در راه خوابیده بودم، ولی وقتی رسیدم تهران دیدم من این 220 بیت را حفظ کردهام وقتی تا وارد آنجا شدم و چشم آقای شریعتی به من افتاد فوری گفت آن کسی که میتواند شعر بخواند آمد البته آن روز نوبت من نشد و آقای موسوی گرمارودی خواند ولی حرف سر این است که من 220 بیت را حفظ کردم، اکنون هم بخواهم مرور کنم یادم است اما حالا یک خط هم نمیتوانم حفظ کنم و اگر هم حفظ کنم، پنج دقیقه بعد فراموش میشود اینکه من به جوانها میگویم حفظ کنید، بهخاطرهمینها است البته الان همه خواندنها از روی موبایل و خیلی راحت شده است.
چند بیت شعر هم برای ما بخوانید.
از زمانی که به درگاه تو راهم دادند/ آبرومند شدم عزت و جاهم دادند
به مقامی که نبردند سلاطین جایی/ من مسکین بهخدا رفتم و راهم دادند