۰
تاریخ انتشار
چهارشنبه ۱۹ تير ۱۳۹۸ ساعت ۰۹:۳۷
استنادات قرآنی بیانات رهبر معظم انقلاب

برائت از مشرکین در حج؛ عملِ سیاسی منطبق بر دستور قرآن

برائت از مشرکین در حج؛ عملِ سیاسی منطبق بر دستور قرآن
به گزارش خبرگزاری رضوی، رهبر معظم انقلاب در بخشی از بیانات اخیر در دیدار مسئولان و کارگزاران حج با انتقاد از برخی افراد که می‌گویند «حج را سیاسی نکنید»، حج را فریضه‌ای سیاسی مبتنی بر تعالیم اسلامی خواندند و فرمودند: «دفاع از مظلوم خودش یک فریضه است، یک واجب است؛ این [واجب] اتّفاق می‌افتد. یا برائت از مشرکین؛ اگر چنانچه روی مسئله‌ برائت تکیه می‌کنیم و اصرار می‌ورزیم و آن را انجام می‌دهیم -که باید به بهترین وجهی ان‌شاءالله همه‌ساله انجام بگیرد- این به خاطر این است که یک فریضه‌ اسلامی است؛ أَنَّ اللَّهَ بَریءٌ مِنَ المُشرِکینَ وَ رَسولُه؛ مؤمنین هم «بُرَآءِ» از مشرکینند؛ إِنَّا بُرَآؤُا مِنکُم وَ مِمَّا تَعبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرنا بِکُم وَ بَدا بَینَنا وَ بَینَکُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغضاءُ أَبَداً حَتَّی تُؤمِنُوا بِاللَّهِ وَحدَهُ؛ همه‌‌ اینها مال دین است. بله، سیاست است، در عملِ حج کار سیاسی هست، امّا این کار سیاسی عیناً همان تکلیف دینی است، عیناً همان عبادت است».
رهبر معظم انقلاب در تبیین برائت از مشرکین به منزله یک عمل سیاسی منطبق بر آموزه‌های اسلامی به آیات ۳ سوره توبه و ۴ سوره ممتحنه استناد کردند. اما این آیات چه بیان می‌دارند و مفسران پیرامون آنها چه نوشته‌اند.
آیه ۳ سوره توبه: «وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ ۙ وَرَسُولُهُ ۚ فَإِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ ۖ وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ»
ترجمه: «و [اين آيات‌] اعلامى است از جانب خدا و پيامبرش به مردم در روز حجّ اكبر كه خدا و پيامبرش در برابر مشركان تعهّدى ندارند [با اين حال‌] اگر [از كفر] توبه كنيد آن براى شما بهتر است، و اگر روى بگردانيد پس بدانيد كه شما خدا را درمانده نخواهيد كرد؛ و كسانى را كه كفر ورزيدند از عذابى دردناك خبر ده.»
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان پیرامون این آیه بیان می‌دارد که «كلمه (اذان) به معناى اعلام است و اين آيه تكرار آيه قبلى كه فرمود: (برائه من الله و رسوله) نيست زيرا هر چند برگشت هر دو جمله به يك معنا يعنى بيزارى از مشركين است، ولى آيه اولى برائت و بيزارى از مشركين را تنها به خود مشركين اعلام مى‌كند. به دليل اينكه در ذيل آن مى فرمايد: (الى الذين عاهدتم من المشركين). به‌خلاف آيه دوم كه خطاب در آن متوجه مردم است نه خصوص مشركين تا همه بدانند كه خدا و رسول از مشركين بيزارند و همه براى انفاذ امر خدا يعنى كشتن مشركين بعد از انقضاء چهار ماه خود را مهيا سازند، چون در اين آيه كلمه الى الناس دارد و نيز به دليل تفريعى كه در سه آيه بعد كرده و فرموده : (فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم...).
اما اينكه منظور از (روز حج اكبر) چيست مفسرين در آن اختلاف كرده‌اند. بعضى گفته‌اند: منظور روز دهم ذى الحجه از سال نهم هجرت است؛ چون در آن روز بود كه مسلمانان و مشركان يك‌جا اجتماع كرده و هر دو طايفه به حج خانه خدا پرداختند و بعد از آن سال ديگر هيچ مشركى حج خانه خدا نكرد.
اين قول مورد تأييد رواياتى است كه از ائمه اهل بيت (ع) رسيده و با معناى اعلام برائت، مناسب‌تر و با عقل نيز سازگارتر از ساير اقوال است، چون آن روز بزرگترين روزى بود كه مسلمانان و مشركين، در منى جمع شدند؛ اين معنا از رواياتى از طرق عامه نيز استفاده مى‌شود، چيزى كه هست در آن روايات دارد كه منظور از حج اكبر روز دهم از هر سال است نه تنها از سال نهم هجرت و بنا بر آن همه ساله حج اكبر تكرار مى‌شود، و ليكن از طريق نقل ثابت نشده كه اسم روز دهم روز حج اكبر بوده باشد.
بعضى ديگر گفته‌اند: منظور از آن، روز عرفه (نهم ذى الحجه) است، چون وقوف در آن روز است و عمره كه وقوف در آن نيست حج اصغر است. ليكن اين قول صرف استحسان و اعمال سليقه است، و دليلى بر آن نيست، و هيچ راهى براى تشخيص صحتش ‍ نداريم.
بعضى ديگر گفته‌اند: منظور از آن، روز دوم از روز نحر (قربان) است، چون امام مسلمين در آن روز ايراد خطبه مى‌كند و بى‌اعتبارى اين قول روشن است.
قول ديگر اينكه منظور از آن، تمامى ايام حج است همچنانكه ايام جنگ جمل را روز جمل و حادثه جنگ صفين و جنگ بعاث را روز صفين و روز بعاث مى گويند، كه در حقيقت مقصودشان از روز، زمان است پس منظور از روز حج اكبر نيز زمان حج اكبر است و اين قول را نبايد در مقابل اقوال گذشته قولى جداگانه گرفت، چون با همه آنها مى‌سازد و همه آن روزها را روز حج اكبر مى‌داند و اما اينكه چطور حج را حج اكبر ناميده؟ ممكن است آنرا نيز به توجيه‌هایى كه در بعضى از اقوال قبلى مانند قول اول بود توجيه كرد.
به هر حال بررسى دقيق با اين قول نيز سازگار نيست، براى اينكه همه ايام حج نسبت به اعلام برائت كه در آيه مورد بحث است يكسان نيستند، و وضع روز دهم طوری است كه آيه شريفه را به سوى خود منصرف مى‌سازد و از شنيدن كلمه (روز حج اكبر) آن روز به ذهن مى‌رسد، چون تنها روزى كه عموم زوار حج را در خود فرا گرفته باشد و اعلام برائت به گوش همه برسد همان روز دهم است، و وجود چنين روزى در ميان روزهاى حج نمى گذارد كلمه (يوم الحج الاكبر) ساير ايام را نيز شامل شود، چون در ساير ايام زوار اجتماع آن روز را ندارند.
خداى تعالى در ذيل آيه مورد بحث بار ديگر خطاب را متوجه مشركين نموده و خاطرنشان مى‌سازد كه هرگز نمى توانند خدا را عاجز كنند. اين را تذكر مى‌دهد تا مشركين در روش خود روشن شوند همچنانكه به همين منظور در آيه قبلى فرمود: (و اعلموا انكم غير معجزى الله و ان الله مخزى الكافرين ) چيزى كه هست در آيه مورد بحث جمله (فان تبتم فهو خير لكم) را اضافه كرد تا آن نكته‌اى را كه در آيه قبلى به طور اشاره گنجانيده بود در اين آيه آن را صريح بيان كرده باشد.
در حقيقت جمله (شما عاجز‌كننده خدا نيستيد) كه در آيه قبلى بود به منزله موعظه و خيرخواهى و هشدار به اين بود كه مبادا خود را با ادامه شرك به هلاكت بيندازند و در جمله (فان تبتم) كه به‌طور ترديد بيان شده همان تهديد و نصيحت و موعظه را به‌طور روشن‌تر بيان كرده است.
سپس التفات ديگرى بكار برده و خطاب را متوجه پيغمبرش نموده و به وى دستور داد كه كفار را به عذابى دردناك نويد دهد. بيان التفات اولى يعنى التفاتى كه در جمله (فان تبتم فهو خير لكم...)، در ذيل جمله (فسيحوا فى الارض) و اعراض از ورود به دين توحيد گذشت و اما وجه التفات دوم يعنى التفاتى كه در جمله (و بشر الذين كفروا...)، بكار رفته اين است كه آيات مورد بحث پيغام‌هایى است كه رسول خدا (ص) بايد آنها را از ناحيه خدا به مشركين برساند و لازمه رسالت اين است كه شخص ‍ رسول را مخاطب قرار بدهند، و بدون آن صورت نمى‌بندد و عهد و پيمانى كه با مشركينى كه به پيمان خود وفادار بوده‌اند منعقد شده تا پايان مدت محترم است.»
آیت‌الله مکارم شیرازی نیز در تفسیر نمونه در این باره می‌گوید: «در اين آيات بار ديگر موضوع الغاى پيمان‌هاى مشركان با تأكيد بيشترى عنوان شده است و حتى تاريخ اعلام آن را تعيين مى‌كند و مى‌گويد: (اين اعلامى است از طرف خدا و پيامبرش به عموم مردم در روز حج اكبر كه خداوند و فرستاده او از مشركان بيزارند؛ و اذان من الله و رسالهه الى الناس يوم الحج الاكبر ان الله برى من المشركين و رسوله).
در حقيقت خداوند مى‌خواهد با اين اعلام عمومى در سرزمين مكه و آن هم در آن روز بزرگ راه‌هاى بهانه‌جویى دشمن را ببندد و زبان بدگويان و مفسده‌جويان را قطع كند، تا نگويند ما را غافلگير ساختند و ناجوانمردانه به ما حمله كردند.
قابل توجه اينكه تعبير (الى الناس) به جاى (الى المشركين) نشان مى‌دهد كه لازم بوده است به همه مردمى كه در آن روز در مكه حاضر مى‌شوند اين پيام ابلاغ شود تا غير مشركان نيز گواه بر اين موضوع باشند.
سپس روى سخن را به خود مشركان كرده و از طريق تشويق و تهديد براى هدايت آنها كوشش مى‌كند، نخست مى‌گويد: (اگر توبه كنيد و به سوى خدا باز گرديد و دست از آئين بت پرستى برداريد به نفع شما است؛ فان تبتم فهو خيرلكم) یعنى قبول آئين توحيد به نفع شما و جامعه شما و دنيا و آخرت خودتان است و اگر نيك بينديشيد همه نابساماني‌های‌تان در پرتو آن، سامان مى‌يابد، نه اينكه سودى براى خدا و پيامبر در بر داشته باشد.
بعد به مخالفان متعصب و لجوج هشدار مى‌دهد كه (اگر از اين فرمان كه ضامن سعادت خودتان است سرپيچى كنيد بدانيد هرگز نمى‌توانيد خداوند را ناتوان سازيد و از قلمرو قدرت او بيرون رويد؛ و ان توليتم فاعلموا انكم غير معجزى الله). در پايان اين آيه به كسانى كه با سرسختى مقاومت مى‌كنند اعلام خطر مى‌نمايد و مى‌گويد: (كافران بت‌پرست را به عذاب دردناك بشارت ده؛ و بشر الذين كفروا بعذاب اليم).»
به عبارتی بر مبنای این آیه و تفاسیر مورد اشاره آن، اساسا حج بودن اعلام علنی و رسمی بیزاری و برائت از مشرکان ناتمام است و خود خداوند و پیامبر(ص) اول بار چنین اعلام برائتی را کرده‌اند. پس بر پیروان پیامبر اکرم(ص) واجب است که با تأسی به ایشان حج را با چنین کیفیت و محتوایی برگزار کنند.
در واقع این آیه مخالفت علنی با نظراتی است که حج را در قالب یک فریضه عبادی و فردگرایانه تعریف می‌کنند و از حج تنها ثواب اخروی را متصور هستند. در حالی که طبق این آیه، حج باید محلی برای موضع‌گیری شفاف و بدون مسامحه در مقابل کفار و مستکبران باشد.
حجت‌الاسلام و المسلمین قرائتی در تفسیر نور نیز در این باره بیان می‌دارد که «آيه اوّل اين سوره، اعلام برائت به خود مشركان بود و اين آیه اعلام برائت از مشركان به عموم مردم است».
در ادامه تفسیر نور نکات ذیل را درخصوص این آیه برمی‌شمرد که عبارتند از:
۱ـ براى جلوگيرى از مظلوم‌نمايى دشمن و تبليغ عليه شما، مردم را در جريان بگذاريد.
۲ـ در تبليغ، از عنصر زمان و مكان غفلت نكنيد.
۳ـ از تشويق و تهديد، هر دو استفاده كنيد.
۴ـ هنگام قطع روابط، روزنه‌اى براى پيوند باقى گذاريد.
آیه ۴ سوره ممتحنه نیز با محوریت برائت از مشرکین است و خداوند در این آیه می‌فرماید: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ۖ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ»
ترجمه آیه: «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست: آنگاه كه به قوم خود گفتند: «ما از شما و از آنچه به جاى خدا مى‌پرستيد بيزاريم. به شما كفر مى‌ورزيم و ميان ما و شما دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده تا وقتى كه فقط به خدا ايمان آوريد.» جز [در] سخن ابراهيم [كه‌] به [نا]پدر[ى‌] خود [گفت:] «حتماً براى تو آمرزش خواهم خواست، با آنكه در برابر خدا اختيار چيزى را براى تو ندارم.» «اى پروردگار ما! بر تو اعتماد كرديم و به سوى تو بازگشتيم و فرجام به سوى توست.»
مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیه آورده است که «در ايـن جمله خطاب را متوجه مؤمنين كرده و جمله (اسوه حسنه فى ابراهيم ) معنايش اتباع و اقتداء نيكو به ابراهيم است. و جمله (و الذين معه ) به ظاهرش دلالت دارد بر اينكه غير از لوط و همسر ابراهيم كسانى ديگر نيز به وى ايمان آورده بودند.
(اذ قالوا لقومهم انا برءوا منكم و مما تعبدون من دون اللّه) - يعنى ما از شما و از بت‌هاى شما بيزاريم و اين بيان همان چيزى كه بايد در آن اسوه و اقتداء داشته باشند.
(كفرنا بكم و بدا بيننا و بينكم العداوه و البغضاء ابدا حتى تومنوا باللّه وحده ) - ايـن قـسـمـت از آيـه برائت را به آثارش معنا مى‌كند و آثار برائت همين است كه به عقيده آنان كفر بورزند و مادام كه مشركند با آنان دشمنى كنند تا روزى كه خداى واحد سبحان را بپرستند.
مـراد از كـفـر ورزيدن بـه آنان، كـفـر ورزيـدن بـه شـرك آنـان اسـت، بـه دليـل فـرمـوده: (حـتـى تـومـنـوا بـاللّه وحـده) - تـا زمانى كه به خداى واحد ايمان بـياوريد و معناى كفر به شرك آنان اين است كه با شرك آنان عملا مخالفت شود، همچنان كه عداوت مخالفت و ناسازگارى قلبى است.
خـود آنان برائت‌شان از مـشركين را بـه سه امر تـفـسير كرده‌اند: اول مخالفت عملى با شرك آنان، دوم عداوت قلبى باايشان و سوم استمرار اين وضع مادام كه بر شرك خود باقى اند. مگر اينكه دست از شرك برداشته، به خداى واحد ايمان آورند.
(الا قـول ابـراهـيـم لابـيـه لاسـتـغـفـرن لك و مـا امـلك لك من اللّه من شى) - اين جمله استثنایى است از كليتى كه جمله‌هاى قبل بر آن دلالت مى‌كرد و آن اين بود كه ابراهيم و مؤمنـيـنـى كه با وى بودند، از قوم مشرك خود به طور كلى و مطلق، تبرى جستند، و هر رابـطـه‌اى كـه ايـشـان را بـه آنـان پيوسته كند قطع نمودند، به جز يك رابطه، و آن گفتار ابراهيم به پدرش بود كه گفت: (لاستغفرن لك...).
اين جمله معنايش اظهار دوستى ابراهيم(ع) نسبت به پدر نيست، بلكه وعده‌اى است به وى داده، تـا شـايـد از شـرك تـوبـه كـنـد و بـه خـداى يـگـانـه ايـمـان آورد، بـه دليـل ايـنـكـه قـرآن كريم در جاى ديگر فرموده: (و ما كان استغفار ابراهيم لابيه الا عن مـوعـده وعـدهـا ايـاه فـلما تبين له انه عدو لله تبرء منه ) كه از آن استفاده مى‌شود وقتى ابـراهـيـم بـه پـدرش وعـده اسـتغفار داده كه برايش روشن نبوده كه وى دشمن خدا است و دشمنى با خدا در دلش رسوخ يافته و در شرك ثابت‌قدم است، بدين جهت اميدوار بوده كـه از شـرك بـه سـوى خـدا بـرگـردد و ايـمـان بـيـاورد و وقتى برايش معلوم شد كه عـداوتـش بـا خدا در دلش رسوخ يافته و در نتيجه از ايمانش مأيوس شد، از او بيزارى جست.
عـلاوه بـر ايـنـكـه از آيـه‌اى كـه داسـتـان احـتـجـاج ابـراهـيـم بـا پـدرش را نـقـل مـى‌كـنـد و مـى فـرمـايـد: (قـال سلام عليك ساستغفر لك ربى انه كان بى حفيا و اعـتـزلكم و ما تدعون من دون اللّه ) استفاده مى‌شود كه در همان مجلسى كه وعده استغفار بـه پـدرش مى‌دهد، بلافاصله مى‌گويد: من از شما و آنچه به جاى خدا مى‌خوانيد كناره‌گيرى مى‌كنم و اگر وعده استغفار از روى محبت و دوستى پدر بود، جا داشت بگويد (و من از قوم كناره گيرى مى‌كنم ) نه اينكه بفرمايد: (من از همه شما كناره گيرى مى‌كنم و پدر را هم داخل قوم كند) و از همه كناره‌گيرى كند كه همان تبرى است.
(و مـا امـلك لك مـن اللّه مـن شـى ء)؛ ايـن جـمـله تتمه گفتار ابراهيم (ع) و بيان حقيقت امر در مسئله طلب مغفرت است، و اينكه اگر از خدا جهت پدر طلب مغفرت كردم، نـه چون طلب هر طلبكار از بدهكار خويش بود، بلكه منشأ آن فقر عبوديت و ذلت آن در بـرابـر غـنـاى ربـوبـيـت و عـزت او است و اين خداى تعالى است كه يا به وجه كريمش اقبال نموده و بر بنده‌اش ترحم مى‌كند و يا اعراض ‍ نموده از رحمت دريغ مى‌دارد، چون احدى از خدا مالك و طلبكار چيزى نيست و او مـالك هـر چـيـز اسـت، هـمـچـنـان كـه خـودش فـرمـوده: (قل فمن يملك من اللّه شيئا).
كـوتـاه سخن اينكه: جمله (لا املك...)، يك نوع اعتراف به عجز در مقامى است كه ممكن اسـت كـسـى از شـنـيـدن (ساستغفر لك ربى) بويى از اثبات قدرت استشمام كند، لذا بـراى دفـع اين تو هم بلافاصله به عجز خود اعتراف كرد، نظير كلام شعيب كه بعد از گـفـتـن (ان اريـد الا الاصـلاح مـا استطعت - من جز اين نمى خواهم كه تا آنجا كه بتوانم اصلاح كنم ) بلافاصله گفت: و (ما توفيقى الا باللّه) تا اصالت و استقلالى را كه ممكن كسى از جمله اولش استفاده كند از خود نفى كرده باشد و بفهماند كه هيچ گونه قدرت و استطاعتى از خود ندارد.
(ربنا عليك توكلنا و اليك انبنا و اليك المصير) - اين جمله نيز تتمه كلامى است كه قرآن كريم از ابراهيم و مؤمنين به وى نقل كرده بود، و مسلمانان را به تأسى به وى وا مـى‌داشـت و جـمـله دعـائى اسـت از نـامـبـردگـان بـه درگـاه پروردگارشان، و مناجاتى دنـبال آن تبرى كه از قوم خود كردند، چون تبرى جستن آن‌هم به آن شدت، ممكن است آثار سوئى به بار آورد، و ايمان را از آدمى سلب كند، لذا دعا كردند كه پروردگارا به تو توكل مى‌كنيم، و به سوى تو توبه مى‌آوريم و بازگشت به سوى تو است.
جـمـله مذكور مقدمه‌اى است براى دعائى كه بعدا مى‌آيد، در حقيقت دعاى خود را با اين مقدمه افـتـتـاح كردند و در آن مقدمه موقعيتى را كه در بيزارى از اعداء دارند ذكر نموده، گفتند (پروردگارا توكل ما بر تو است، و به سوى تو برمى گرديم ) و منظورشان اين بـوده كـه ما در موقعيتى از زندگى قرار داريم كه ممكن است فكر كنيم زمام نفس ما در دست خـود ما است و خود ما هستيم كه امور خود را تدبير مى‌كنيم، ولى ما نسبت به نفس خود به تـو رو مى‌آوريم و آن را به تو رجوع مى‌دهيم و نسبت به امورمان كه بايد تدبيرش كـنـيـم، آن را هـم به خود تو وا مى گذاريم و خلاصه مشيت تو را جايگزين مشيت خود مى‌سازيم، تويى وكيل ما در امور، آن را به هر گونه كه خودت مى خواهى تدبير فرما.
آنـگـاه گـفـتـنـد: (و اليـك المـصـيـر) و مـنـظـورشـان ايـن بوده كه بازگشت هر چيز چه فعل و چه فاعل فعل به سوى تو است. و خلاصه اگر در انابه آوردن‌مان به سوى تو خـود را بـه تـو سـپـرديـم، و در تـوكـل‌مـان بـر تـو تدبير امورمان را به تو وا گذار نموديم، راهى را پيش گرفتيم كه مطابق با حقيقت امر است، چون حقيقت امر است بازگشت همه امور به تو است.»
نکته‌ای که در خصوص این آیه به مانند آیه ۳ سوره توبه قابل مشاهده است اهمیت تصریح و تأکید بر برائت از مشرکان و متمای ساختن حد و مرز خود با آنان است و اینجا نیز الگویی مانند حضرت ابراهیم(ع) برای مؤمنین در راستای بیزاری جستن دائمی از مشرکین و اعلام صریح آن معرفی شده و البته باز به مانند آیه ۳ سوره توبه، ایمان آوردن مشرکان به خدا تنها راه این برائت و بیراری برشمرده شده است.
درباره این آیه نیز حجت‌الاسلام و المسلمین قرائتی در تفسیر نور نماتی را ذکر کرده که به شرح ذیل است:
۱ـ در تربيت و تبليغ، ارائه نمونه‌ى عينى و عملى و الگو لازم است.
۲ـ هم انبيا الگو هستند و هم پيروان و تربيت شدگان آن بزرگواران.
۳ـ گذشت زمان، نقش الگوهاى دينى و معنوى را كم رنگ نمى‌كند. حضرت ابراهيم مى‌تواند براى امروز ما الگو باشد.
۴ـ بستگانِ منحرفِ الگوها، دليلى بر ترك آنها نيست.
۵ـ همگامى، همراهى و هماهنگى فكرى و عملى با رهبران الهى لازم است.
۶ـ صلابت و صراحت در اظهار برائت از مشركان، يك ارزش است.
۷ـ پرونده‌هاى قومى و روابط اجتماعى نبايد مانع اظهار حق شود.
۸ـ محور برائت، شرك و اسباب شرك و دورى از خداست.
۹ـ برائت بايد مكتبى و هدفدار باشد نه انتقامى.
۱۰ـ برائت تنها با لفظ نيست، «إِنَّا بُرَآؤُا» بلكه داراى مرحله لفظى، مرحله قلبى و مرحله عملى است.
۱۱ـ يمان، بايد از هرگونه شرك، خالص باشد.
۱۲ـ جبهه‌گيرى و قاطعيّت در برابر كفر و شرك، به توكّل، نيايش و توجّه به معاد نياز دارد.
۱۳ـ معناى توكّل گوشه‌گيرى و انفعال نيست، بلكه در كنار اعلام برائت صريح و موضع‌گيرى شديد نسبت به مشركان، توكّل معنا دارد.
۱۴ـ توكّل داروى رفع نگرانى‌هاست. چون اعلام برائت آن هم با قاطعيّت و صراحت ممكن است آثار سويى را در پى داشته باشد، توكّل لازم است.
۱۵ـ هر كجا سخنى مى‌گوييد و تصميمى از خود نشان مى‌دهيد، نفس خود را با ياد خدا مهار كنيد.
در مجموع باید گفت از این آیات مشخص می‌شود که مقوله‌ای مانند برائت از مشرکین برخلاف برخی القائات و تبلیغات دشمنان ساخته و پرداخته نظام جمهوری اسلامی نبوده و دستوری کاملاً قرآنی است که توسط امام خمینی(ره) احیا و رهبر معظم انقلاب بر آن تأکید و تصریح دارند و این در راستای حفظ حج بر مدار همان محتوای اصیلی است که قرآن و تعالیم پیامبر اکرم(ص) دستور داده‌اند و اتفاقاً این سیاست شیطانی و ضد قرآنی آل‌سعود است که در پوشش مقابله با سیاسی‌کاری در حج، معنازدایی از این فریضه را دنبال می‌کند تا جهان اسلام را از برکات و دستاوردهای عظیم آن، همچون تقویت وحدت اسلامی، دشمن‌شناسی و مقابله مشترک با دشمنان واقعی جهان اسلام محروم سازد.
مرجع : خبرگزاری ایکنا
https://www.razavi.news/vdcayyny.49nei15kk4.html
razavi.news/vdcayyny.49nei15kk4.html
کد مطلب ۴۳۴۶۴
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما