فرهنگ و جامعه/ کار غسالها سخت است؛ اگر زن باشی و روحیهات لطیف باشد سختتر. اگر برای مردها دیدن بعضی صحنهها قابل تحمل است، لطافت زنها آنها را برنمیتابد...
برای آنها فقیر و ثروتمند، پیر و جوان تفاوتی ندارد. همه را روی یک سنگ شیب دار میگذارند و به یک روش و شبیه هم میشویند و غسل میدهند. آنهایی را که در اثر سوختگی، تصادفهای شدید (با جراحتهای بسیار شدید) یا مردههایی را که چند روز جایی ماندهاند و ترس از هم پاشیدن بدنشان در شستن میرود، تیمم میدهند.
یک غسال می گوید: به عقیده ما مردههایی که چشم به دنیا دارند، سنگینترند و اصلا از روی سنگ تکان نمیخورند، ولی مردههایی که اعمال خوبی دارند خودشان در شستن خودشان کمک میکنند و مدام به سمت حوضچه آب سر میخورند. طوری که به بعضی مردهها میگفتم: چرا اینقدر برای رفتن به خانه آخرت عجله داری!
محبوبه شورابی ساکن سبزوار است، وی از سال 1379 شروع به کار کرده و جز کارمندان رسمی آرامستان سبزوار است. به گفته وی قبل هیچ یک از اعضا خانواده اش در این حرفه فعالیت نمی کردند که او بخواهد ادامه دهنده راه او باشد و او با عشق و علاقه این شغل مقدس را انتخاب کرد.
روز اول غسالی چگونه گذشت؟
روز اولی که شروع به کار کردم 5 مرده تصادفی سوخته را شست و شو دادم، همکارانم با تعجب به من نگاه می کردند و می گفتند نمی ترسی؟ گفتم نه، چرا باید بترسم؟ آن ها به شوخی به من گفتند تو انگار از مادرت مرده شور به دنیا آمدی !
بلاخره وقتی خدا بخواهد کسی را در مسیری قرار دهد که کاری برای مومنی انجام دهی دل و جرات آن را هم می دهد و وقتی تنگ دستی را تجربه کنی مجبوری هر جور شده سختی کار را بپذیری ..
از او می خواهم یک خاطره برایمان تعریف کند...
یک روز متوفی خانم را شست و شو دادم که کسی را نداشت و 40 روز در سردخانه بود و درهمان لحظه یک پیرمرد بسیار ثروتمند هم برای شست و شو آورده بودند که بستگان زیادی داشت، وقتی کار شست و شو سالمند خانم تمام شد و هم زمان هم پیرمرد ثروتمند، در ابتدا سالمند خانم خارج شد و همه بستگان آن پیرمرد اول برای او نماز خواندند و تشییع باشکوهی داشت. ظهر در همان غسال خانه خوابیدم و خواب آن سالمند خانم را دیدم که دسته گلی در دست داشت و به من هدیه کرد و گفت: «ممنون که برایم این همه مهمان جمع کردی» و خداشاهده وقتی بیدار شدم غسال خانه بوی عطر و گلاب می داد.
من بیشتر به مرده ها اعتقاد دارم تا زنده ها چراکه معتقدم مرده همه جیز را می فهمد ومن واقعیت ازمرده ها نمیترسم از زنده ها میترسم!
وی درباره مواجه مردم با فرزندانش این گونه بیان کرد: متاسفانه مردم به دلیل عدم آگاهی خیلی با زبانشان فرزندان مرا اذیت می کنند، پسرانم شغل مرا قبول کردند اما از زخم زبان های مردم در امان نیستند. حتی به من شغل های بهتری پیشنهاد دادند اما من قبول نکردم چرا که به کارم علاقه دارم و به نحو احسن انجام می دهم.
توصیه ای به افرادی که دوست دارند وارد این حرفه شوند ..
من 18 سال شغلم غسالی است و تا دوسال دیگر که بازنشسته شوم این کار را ادامه می دهم به همه افرادی که شک دارند وارد این جرفه شوند و یا دو دل هستند می گویم از هیچ چیز نترسید و این واقعیت را بپذیرید، مرده ها برای ما دعا می کنند، گاهی وقت ها مرده ای را می شورم که لبخند به صورت دارد و بسیار نورانی است از او می خواهم برای خانوادم و خودم دعا کند.
نه ماه بارداری و مرده شوری ...
زمانی که محمد جوادم را حامله بودم نه ماه تمام بدون مرخصی کار کردم و مرده شستم، حتی روز زایمانم 5 تا مرده شستم بعد به بیمارستان رفتم و من تا 40 روز انگار بیهوش بودم و همه سروصداهای مردم تو گوشم بود و همین محمد جوادم بسیار زرنگ و با خدا است..
من از خانم شورابی پرسیدم اینکه در میان مردم مرسوم است که میگویند زن بارداری که مرده ببیند چشمهای بچهاش شور میشود، حقیقت دارد؟ او گفت: به نظر من ربطی ندارد. من دو تا از بچههایم را در حالی بزرگ کردهام که غسال بودم. حتی تا سن ٣سالگی هم آنها را به کمرم میبستم و با خودم میبردم غسالخانه...
محمد جوادم به این شغل علاقه دارد و شاید راه من را ادامه دهد، من دوست دارم یکی از فرزندانم در این مسیر قرار گیرد و ادامه دهنده راه من باشد.
عروس خوشگلی که با گریه شستم!
چند روز پیش یک جنازه پیرزن 120 ساله را شست و شو دادم و بلافاصله پس از آن عروسی که با لباس عروس و تاج گل آورده بودند برای شست و شو، من برای آن دختر جوان بسیار گریه کردم چراکه او آماده ی مراسم عروسی خود شده بود..
امروزه جوان مرگی بیشتر شده و در روز جوان های بیشتری را برای شست و شو می آورند تا پیر زن و پیرمرد.