۰
تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۳۱
گفتگو با نوجوان زائر امام رضا (علیه السلام)؛

نمی‌خواهم از کنار ضریحش تکان بخورم!

نمی‌خواهم از کنار ضریحش تکان بخورم!
 
نماز عصر که تمام شد، کیفم را برداشتم تا هرچه سریع‌تر از این‌همه هیاهو فرار کنم. باعجله به سمت خروجی‌ها می‌رفتم که ناگهان آرامش دختری نوجوان که مشغول خواندن زیارت امین‌الله بود، مرا جذب خودش کرد. به‌آرامی طوری که خلوتش را برهم نزنم، کنارش نشستم و زیر لب چند فراز از دعا را همراهی‌اش کردم. متوجه‌ام شد. بعد از تمام شدن زيارتِ امین‌الله‌اش، نگاهم کرد، با لبخند پاسخ نگاهش را دادم. بعد از سلام و معرفی خودم و کسب اجازه از مادرش، گپ‌وگفت دوستانه‌مان را شروع کردیم.
خودش را مریم درویش معرفی می‌کند. 12 ساله است و از نوشهر برای بار هشتم با اتوبوس به مشهد آمده. هنوز هم اولین زیارتش را به‌خوبی به یاد دارد. پدرش قبل از ورودشان به حرم مطهر رضوی، برایش چادر مشکی زیبایی خریده و بعد از زیارت هم عروسکی برایش گرفته است؛ که هنوز آن‌ها را به یادگار از اولین سفرش به مشهد و اولین زیارت آقا نگه‌داشته است.
از حال و هوایش وقتی به مشهد می‌آید و بعد هم از مشهد می‌رود، می‌پرسم. لبخندی می‌زند و می‌پرسد: «تو خودت مشهدی هستی؟» وقتی جواب می‌دهم بله، می‌گوید: «پس هیچ‌وقت حال و هوای ما زائران را درک نخواهی کرد! هرسال به روزهای آخر اقامتمان در مشهد که می‌رسیم، دلم می‌گیرد و از آقا می‌خواهم خودش دعوت‌نامه‌ی سال دیگرم را امضا کند! خوشحالیِ بودن در کنارش یک‌طرف و ناراحتی رفتن تا چند روز آینده در طرفی دیگر. برای بهتر بیان کردن حالم همین یک جمله را بگویم که هیچ‌چیز حتی خودش هم نمی‌تواند ناراحتیِ رفتن و دوری از او را التیام ببخشد!»
وقتی می‌پرسم چرا زیارت امام رضا (ع) و سفر به مشهد رو انتخاب کردید، با چشمانی که خیسی اشک را به‌وضوح می‌توانم در آن‌ها ببینم و با لبخندی دل‌نشین می‌گوید: «شما بگو کجا بریم بهتر از اینجا!؟»
عشق، ارادت و احترام خاصی که مریم برای امام رئوفمان قائل است را به‌خوبی از لحن گرم و حالات روحی زیبایش حس می‌کنم. از احساسش بعد از هر بار زیارت می‌پرسم که باز هم با همان لبخندهای دل‌نشین و مهربانش می‌گوید: «سبکی و آرامش را هرکسی بعد از زیارت آقا حس می‌کند. اما من برای احساساتم نمی‌توانم اسم بگذارم! فقط می‌دانم که با تمام وجودم نمی‌خواهم از کنار ضریحش تکان بخورم!»
با خنده و بعد از کمی مکث درباره‌ی اولین خواسته‌اش از آقا این‌گونه توضیح می‌دهد: «شاید خنده‌تان بگیرد ولی من یک عالم عروسک و شکلات از آقا خواستم! که بلافاصله بعد از بیرون آمدن از حرمش دعایم مستجاب شد! شاید برای همین است که باگذشت این‌همه سال، اولین زیارت و اولین خواسته‌ام را به یاد دارم!»
درباره‌ی یک خاطره‌ از مشهد و زیارت‌هایش، اول کمی فکر می‌کند و سپس می‌گوید: «این‌که می‌گویم شاید خاطره نباشد. ولی ما از مشهد و حرم با آبمیوه‌های بعد از هر زیارت یاد می‌کنیم و متأسفانه دو سه سال پیش هم به خاطر خوردن آبمیوه مسموم، همه‌مان راهی بیمارستان شدیم!»
از مریم خانم می‌خواهم حالا که در محضر آقاست، یک حاجت از ایشان بخواهد، بدون تأمل می‌گوید: «شفای همه‌ی بیماران، مخصوصاً کودکان و همچنین سلامتی پدر و مادرم.»
گفت و گو از :فریبا دهقان
https://www.razavi.news/vdccm0q1.2bqe18laa2.html
razavi.news/vdccm0q1.2bqe18laa2.html
کد مطلب ۳۶۴۳۷
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما