۰
تاریخ انتشار
يکشنبه ۳۱ تير ۱۳۹۷ ساعت ۱۱:۴۹
حکمرانی خوب در حکمت رضوی/4

مروری بر مناسبات حکمرانی، دین و عدالت از زاویه نواندیشی دینی

گفتگو با حجت الإسلام علی شفیعی مدیر گروه فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدنی
مروری بر مناسبات حکمرانی، دین و عدالت از زاویه نواندیشی دینی
خبرگزاری رضوی. سرویس زیارت. مقوله عدالت و عدالت اجتماعی سهم پر رنگ و برجسته ای در معارف دینی دارد و دهه ها است از عمده دلمشغولی های متفکران مسلمان به شمار می رود علاوه بر آنکه یک اهتمام جهانی نیز به آن معطوف است و دولت و ملتی نیست که عدالت را مسئولیت و آرمان خود نداند.
دهه کرامت رضوی فرصتی است تا این مسئله را که تأثیر سترگی در تحقق کرامت انسانی دارد بررسی کنیم. در این باره با حجت الإسلام علی شفیعی مدیر گروه فقه کاربردی پژوهشکده اسلام تمدنی به گفتگو نشستیم.

مبانی نظری عدالت چقدر در تحقق واقعی آن دخیل هستند؟
ما در تحقق عدالت به معنای عام و عدالت اجتماعی به معنای خاص، توفیق چندانی نداشته ایم.
در باب عدالت نظریه های مختلف و متفاوتی وجود دارد که هرکدام از این نظریه ها بر مبانی فلسفی، معرفتی و شناختی خاصی استوار هستند. در جهان معاصر بحث های جدی درباره ی عدالت به معنای عام وعدالت اجتماعی به معنای خاص مطرح شده است که در پیشینه ی بحث های ما در مبانی معرفتی و فلسفی به ان صورت نمیتوانیم پیدا کنیم. شاید یکی از علل و عواملی که برخی از جامعه و نخبگان ما در مورد محقق نشدن عدالت در جامعه داوری میکنند بجهت نگاه مدرن و معاصر نسبت به مفهوم عدالت است.
در حوزه ی نظریه ی عدالت چند نظریه ی مدرن داریم که به اختصاربه یکی از آنها می پردازیم:
برخی "آزادی" را مبنا و رأس عدالت قرار میدهند و معتقدند جامعه ای میتواند مدعی عدالت باشد که آزادی در آن به صورت تام و تمام اجازه بروز و ظهور عینی داشته باشد، لذا اگر در جامعه ای یکسان انگاری جنسی، نفع عمومی، خیر عمومی و برابری عمومی وجود داشته باشد اما آنگونه که باید و شاید "آزادی" در صدر ننشسته باشد، مدعی میشوند جامعه ی عادلانه ای نیست.
کارل پوپر میگوید: اگر من را بین عدالت و آزادی مخیر کنند، من آزادی را انتخاب میکنم چرا که در جامعه ای که آزادی باشد و عدالت نباشد میتوان فریاد بی عدالتی زد اما در جامعه ای که مدعی باشد عدالت موجود است و هرکجا در آن عدالت دچار خدشه شود ، ابراز میکنیم آزادی وجود ندارد.
برخی معاصران مثل جان رالز معتقدند که ما برای تعریف عدالت نیاز به تعریف مبنا و جایگاه نداریم که ریشه ی دغدغه ی اصلی آنها مقوله ی آزادیست.
اگر برای بیان عدالت، مبانی و منابعی تعریف کنیم درعین اینکه به ما چهارچوب و نقشه ی راه میدهند، خود تعریف نقشه راه نوعی محدودیت آفرین است.
یکی از کنترل کننده های همیشگی که مانع تحقق حداکثری عدالت اجتماعی شده است این است که عدالت را درون دینی تعریف کرده ایم که خود خطای فاحش دیگری است.
شهید مطهری در تعریف عدالت میگوید: عدالت در سلسه ی علل احکام است، آنچه که عدل بگوید دین است، نه آنچه که دین بگوید عدل است.
اگر عدالت را یک امر درون دینی قرار دهیم، هم در مفهوم هم در مصداق و هم در راهکارهای تطبیق عدالت باید در قالب دین و آموزه های دینی حرکت کنیم. این تحفظ دینی و عملی نگاه بین عدالت و دین ، دیدن دین به عنوان یک امر حاکم و یک امر مسلط بر عدالت دست ما را در توسعه ی مفهومی، مصداقی و عملیاتی عدالت می بندد و ما را وادار میکند که دست به عصا راه برویم.
حال اگر عدالت را فرا دینی قراردهیم، در هنگام معارضه و تزاحم برداشت ها و فهم ها از دین به معیار و ملاکی بالاتر از دین مراجعه میکنیم و آن "دغدغه های یکسان و مشترک انسانی" است که فرای هر دین و مذهب و ملیت است.
از جمله عوامل مهم در عدم تحقق عدالت اجتماعی به عنوان رهآورد انقلاب اسلامی این است که یا این موضوع مهم جزء دغدغه های ما نبوده است و یا اگر هم بوده ما در مبانی دچار مشکل بوده ایم. در واقع گاهی تلاش ما این است که همه چیز را از منظر و نگاه دین ببینیم و گمان میکنیم که این نگاه دین است. برخی امور هستند که جنسشان فربه تر از دین است مثل انسان؛ و دین نمیتواند انسان را تعریف کند بلکه میتواند انتظارش را از انسان بگوید.

با توجه به تعریف دین که برنامه ای جامع و کامل برای همه ی زمان ها و مکان ها و موضوعات است، آیا دین قابلیت پاسخگویی به این مفاهیم و نیازها خصوصا عدالت را ندارد؟
سخن در این نیست که دین برنامه ای محدود درعصر پیامبر(ص) داشت که برنامه ای جهان شمول است بلکه سخن در مرتبه ی دوم است، تعریف ما از آن برنامه چیست؟
دو تقریر برای این پاسخ وجود دارد:
الف) دین برای همه ی مفاهیم، قالب ها، پوشش ها و شیوه های اجرایی برای ابدیت برنامه دارد
ب) دین در حوزه ی مقاصد پیام های جهانی و ابدی دارد نه در قالب ها و شکل ها که منظور نظر بنده، این نگاه است.
 
بسط ریشه ای عدالت در جامعه از کجا باید آغاز شود؟
در وهله ی اول ما باید در صدد اصلاح مبانی برآییم ، یعنی نگاهمان را به عدالت اجتماعی اصلاح کنیم و در وهله ی دوم باید اتخاذ مبنا داشته باشیم یعنی منظر و نگاهمان را به عدالت اجتماعی مشخص کنیم که از چه درگاه و زاویه ای به این موضوع نگاه کنیم.
این اصلاح زوایه دید و نگرش نخست باید در تئوریسین ها و نخبگان ما که نقشه ی راه کشور را میکشند اتفاق بیافتد و در مرحله ی بعد در نگرش مدیران، مجریان و افرادی که بر مسند اجرای عدالت اجتماعی تکیه زده اند رقم بخورد.
خوب است که از تجربیات موفق شکلی و قالبی دیگر جوامع و ملت ها در مقوله ی عدالت اجتماعی استفاده شود.

از نظر جناب عالی فرهنگ دینی موجود ،چه ظرفیت یا کاستی برای تحقق عدالت در جامعه دارد؟
 در مبانی و منابع دینی ما، ظرفیت رفتن به سمت عدالت اجتماعی موجود است. به عنوان نمونه میتوان به عهدنامه ی امیرالمؤمنین با مالک اشتر اشاره کرد که ظرفیت خوبی برای حرکت به سمت عدالت اجتماعی است اما آن، کف عدالت اجتماعی است و برای جامعه ای بیان شده که در هزار و اندی سال پیش متناسب با همان فرهنگ و ظرفیت های جامعه است. ما در گزاره های دینی و روایی مان نه تنها مانعی برای پیشبرد این مفهوم نداریم بلکه منابعی مشوق و سوق دهنده برای این مقصد داریم و اگر کاستی وجود دارد بخاطر برداشت ها و فهم ما از دین است.

در منابع دینی چه سازوکاری برای مطالبه ی مردم از حاکمیت نسبت به رعایت عدالت اجتماعی دیده شده است؟
اگر منظور ما از حکومت نهاد دین است، بله؛ دین این ساز و کار را تحت عنوان امر به معروف و نهی از منکر گذاشته است. این عنوان بیشتر ناظر به جنبه ها و حوزه های اجتماعی است تا مقوله های فردی اما اگر مراد جمهوری اسلامی ست، بنظر اگر درحوزه ی تقنین این ظرفیت را ایجاد کرده است، در مقام عمل نتوانسته است آنگونه که باید و شاید موفق عمل کند. این عدم موفقیت عوامل مختلفی دارد که در این چهار دهه شرایط نرمالی نداشته است و میتوان سخت بودن شرایط جهانی و داخلی کشور را درجنگ، تحریم ها و ... یادآور شد و این مساله قطعا برخلاف میل حکومت هم هست.
یکی از راه های مطالبه برای این سنخ از امور ان جی او ها و نهاد های مردمی و احزاب هستند.
https://www.razavi.news/vdcaeyne.49n6w15kk4.html
razavi.news/vdcaeyne.49n6w15kk4.html
کد مطلب ۳۱۴۰۳
ارسال نظر
نام شما

آدرس ايميل شما