گفتگو با استاد دلسوز موسیقی مقامی حسینعلی مردانشاهی
موسیقی مقامی در کماست!
مریم ظریف/سرویس هنر، خبرگزاری رضوی
معلم است و رسالتش را به خوبی میداند و دنبال میکند. در میان صحبتهایش بیشتر از آنکه یأس و ناامیدی باشد، دورنمایی شفاف دیده میشود. با ایمان و ارادهی محکم، چندین سال است که گامهای مؤثری برای هنر و موسیقی مقامی تربتجام برداشته است. عقیده دارد نه تنها اساتید موسیقی مقامی در شهرش، بلکه معمولیترین افراد این خطه، اهل دل هستند. میگوید: «در نگاه پیرمرد بیسواد روستایی، دانشی میبینید که مریدش میشوید. در میان مردمم، خونگرمی و مهماننوازی موج میزند و محبت عمیقی که در رفتار و گفتارشان وجود دارد، حاکی از دیگرخواهی است. تمرکز بر حوزههای هنری این سرزمین خوب است اما نباید از سرمایههای اصلی که مردم عادی و اهل دل هستند غافل شد. بافت و تاریخ کهن و یا گوشهای بودن منطقه باعث شده است در رفتار افراد، مخصوصاَ نسل گذشته، تواضع و خشوع خاصی دیده شود».
جمعی صمیمی
قبل از اینکه فضای مجازی به این حد از عمومیت برسد، سایت فردای جام، فعالیتش را شروع کرد. حسینعلی مردانشاهی با ایجاد این فضای هنری، علاوه بر تازهترین اخبار هنری تربتجام، رویدادهای هنری گروهی که قریب به 15 سال است در کنارش هستند را نیز در آن میگنجاند. او شرحش بر این فعالیت این است: «گروه فردای جام متشکل از یک گروه اصلی و چندین زیر شاخه شامل: فردای جام 2، بانوان فردای جام و مدارس فردای جام است که برای اجراهای گروهی چند نفر نیز به گروه اصلی اضافه میشوند. گروه اصلی متشکل شده از آقایان: مرتضی رضایی نوازنده سازهای کوبهای، دف، دهل و دایره، محمود پناله نوازنده کمانچه و قیچک، منصور رضایی نوازنده بند و تار ، دو تار و رقص محلی، عبدالبصیر احمدی آواز و سعید غفاری آواز ،دوتار و رقص محلی. خوشبختانه این گروه نیز مانند موسیقیاش اصالتش را حفظ کرده و از اول همین تعداد بودیم. ارتباط خانوادگی داریم و پیوندی ناگسستنی بین گروه است. ما حسهای خوب را بین هم منتقل میکنیم. نوازنده و خواننده با نگاه، با هم ارتباط برقرار کرده و اجرایی زیبا شکل میگیرد. از دلایل اینکه برخی آثار و هنرها دستخوش تغییر و گاهی نابودی شدهاند، عدم اتحاد و همدل بودن گروهها و افرادی است که نتوانستند کنار هم دوام بیاورند. گروه فردای جام ما با دل و جان کنار یکدیگرند و اگر قرار باشد دچار مسئله و حاشیهای شود بهتر است نباشد».
افسوس دل
هر چند مردانشاهی تمام تلاشش را میکند تا با کمک نسل جوان مانع از انزوای موسیقی مقامی شود و امیدوارانه در محضر اساتید حاضر میشود و کلامشان را توشه مسیرش میکند تا باری را که به دوش گرفته به سلامت به مقصد برساند، اما مگر میشود دغدغه نداشت؟ میگوید: «متأسفانه بزرگان هنر تربتجام از میانمان رفتند و نه تنها آنطور که باید و شاید از آنها استفاده نکردیم بلکه خدمتی هم به آنها ننمودیم. من حس خوبی نسبت به این موضوع ندارم». از استاد میپرسم فرزندان این بزرگان چرا میراث پدر را حفظ نکردند. میگوید: «پیشبرد برخی امور نیاز به افراد خاص دارد. فرزندان اساتید مانند پدران، از جنس حجب و حیا بودند. آنها در کنار پدر رشد کردند. بیشتر پیرو بودند تا پیگیر. در این موارد نیاز است که عدهای از بیرون امور حفظ میراث هنری را به عهده بگیرند. در زمان مرحوم استاد درپور و شریفزاده، نهادی برای انجام این پیگیریها نبود. به نظر من وقتی پیشکسوت یک هنر از این دنیا میرود، بخشی از تاریخ منطقه را با خود میبرد. ضربههای این اتفاق مهم، با وجود غنی بودن هنر موسیقی مقامی، با گذشت زمان احساس خواهد شد».
تطبیق تجربه و علم
هنرش سنتی است اما نگاه و چشماندازش به موسیقی مقامی، کاملاَ به روز است. وقتی از او میپرسم چگونه میتوان موسیقی سنتی و تجربی مقامی را در بخش آکادمیک گنجاند؟ میگوید: «باید بخش سنتی را با همان حال و هوا حفظ کرد. در موسیقی شرق، علاوه بر تکنیک، حس و مکاشفه و درونگرایی را هم داریم که بعید میدانم بتوان این فاکتورهای مهم را در فضای آکادمیک ارائه کرد. ثبت و نگهداری این موسیقی باید مدون و مشخص و حساب شده انجام شود. این کار، توانایی خاصی میطلبد که در کنار آن تحلیل هم باید باشد. اگر این دو با هم باشند اتفاق خوبی رخ خواهد داد، در غیر اینصورت به نظر من آموزش ندادن بهتر از آموزش نادرست است و همان بهتر که دست نخورده باقی بماند. همیشه به هنرجوهای این موسیقی گفتهام ابتدا آن را تجربی بیاموزند و به آن مسلط شوند سپس به صورت تطبیقی روش علمی آن را هم بیاموزند. با این حال، چالش بزرگی که با متعصبان در عرصه موسیقی مقامی داریم همین است که نمیشود همه هنرها پیشرفت کند و مطابق میل مخاطب باشد ولی در موسیقی سنتی مقامی، تغییری حاصل نشود. به عنوان مثال در چند دهه اخیر، دیگر در سیمهای دوتار از ابریشم استفاده نمیشود و یا در پردهها پلاستیک محکم به جای روده به کار برده میشود».
احترام به مخاطب
«خلاقیت باید آگاهانه باشد». حسینعلی مردانشاهی با گفتن این جمله، ادامه میدهد: «زمانی که من برای دل خودم مینوازم، آزادم و هیچ محدودیتی ندارم. اما وقتی قرار است مخاطب جوان را به سمت موسیقی مقامی بکشانم باید با ذائقه او همراه شوم. خودم را همرنگ مخاطب نمیکنم بلکه به سلیقه او احترام میگذارم. اگر خلاقیت در خدمت موسیقی محلی باشد، خوب است. اما اگر تبدیل به تحریف و تغییر نادرست شود خطری جدی آن را تهدید میکند. یکی از اصولی که گروه فردای جام رعایت میکند، این است که مقامها در دل هم جا دارند و ترکیب آواز و ساز و ترانههای شاد با رقص مورد استقبال عموم قرار میگیرد. در گذشته اجرای چهاربیتی حدود یک ساعت زمان میبرد ولی استاندارد علائق مردم و جوانان امروز حداکثر 5 دقیقه است. اصرار بر روش قدیمی و سنتی، پاسخگوی نیاز نسل امروز نیست».
تفاوت در اجرای موسیقی
مردانشاهی از اجراهایی که در کشورهای مختلف داشته و از سفر و اجرای اخیرش در ترکیه میگوید و در چند جمله، به مقایسهای اجمالی درباره اجرای موسیقی در ایران میپردازد: «ما در فرم اجرا نیز مشکل داریم. موسیقی، یا میان برنامه قرار میگیرد و یا انتهای برنامه. پذیرایی در میان اجرای موسیقی، با باز شدن پوست کیک و سر و صدای دریافت بستههای خوراکی انجام میشود. پیامهایی در اواسط اجرای موسیقی، برای تمام کردن اجرا و کمبود وقت دریافت میگردد. موسیقی، جنبه تفننی و تنوع در برنامهها را دارد. برنامهای ویژه که از اول تا آخر موسیقی باشد در ایران نیست. در ترکیه، کاملاَ اختصاصی در برنامهای دعوت شدیم که فقط اجرا موسیقیهای محلی متفاوت وجود داشت. دلهرهای نبود که شاید مخاطب، جایگاهش را ترک کند. چون آمده بود که بشنود. استقبال بی نظیر بود و تا انتهای برنامه کسی سالن را ترک نکرد. در ایران کمتر برنامهای اختصاص کامل به موسیقی دارد. از همه اسفناکتر اجراهایی است که در سالنهای ورزشی انجام میشود.
به حال خومان رها شدهایم
توجه نهادها و مردم علاقهمند به موسیقی را از مردانشاهی جویا میشوم. استاد، با اینکه هدف، مسیر و گامهایش را میشناسد، میگوید :«گاهی بیان درد هنر بیشتر مضر است تا قابل رفع و باعث کاهش ارزش هنر میشود. خوشبختانه در اجرای موسیقی مقامی، برخلاف سایر اجراها در خراسان و مخصوصاَ شهر مشهد، محدودیتی وجود ندارد. بافت موسیقی مقامی اصالتی دارد که کسی نمیتواند روی آن خط قرمز بکشد. اما با این وجود، تشویق و حمایتی هم صورت نگرفته است و به حال خودمان رها شدهایم. با این حال اگر عشق و علاقه و سماجت علاقهمندان و پیشکسوتان در حوزه موسیقی مقامی نبود، این هنر زودتر از اینها، از بین میرفت. در اکثر کشورها، نهادهای ویژهای برای حمایت از موسیقی فولکوریک وجود دارد که ما این مهم را نداریم. تا کنون پروژه جامع و قابل قبولی برای موسیقی مقامی انجام نشده و اگر اندک پژوهشی از طرف محققان دانشگاه بوده و یا مستندی هم ساخته شده، مقطعی و برای رفع نیاز انجام دادهاند.
آواز، ساز، رقص
موسیقی سنتی تربتجام با سه رکن آواز، ساز و رقص قابل تشخیص و شناسایی است. استاد مردانشاهی میگوید: «در هر سه رکن، معانی عرفانی وجود دارد. موسیقی خراسان با آواز شناخته میشود و ساز آن را تکمیل میکند. در گذشته بیشتر آواز میخواندند و در چند دهه اخیر، ساز عمومیت پیدا کرده است. ساز با گذر زمان مسیر خودش را میرود ولی آنچه در معرض خطر و فراموشی قرار دارد آواز و رقص است. برچسب رقص باعث گردیده این هنر تقریباَ رها شده و کمتر به آن پرداخته شده است. حرکات رقص، نماد دعایی دارد و نشانه چرخش کرات و مناجات کائنات است. چه بسا آگاهی دادن به این معانی، مانع از تحریف این هنر خواهد شد. حالت آموزشی آن زمانی بود که در عروسیها یک نفر جلوتر از بقیه حرکات را انجام میداد و بقیه به دنبالش میرقصیدند. حتی سرنا و دهل نیز جزو سازهایی است که در مجالس عروسی و شادی استفاده میشد. ولی اخیراَ با آوردن ارگ و جاز در مجالس، دیگر کسی سراغ ساز سنتی نمیرود. در گذشته شما در مراسم شادی، فستیوالی از انواع هنرها را میتوانستید ببینید».
پشتیبانی نهادی
میگویم: «اساتید رسالتشان را میدانند و تمام توان خود را برای انتقال دانش و هنر به هنرجو انجام میدهند. اما آیا نهادی که پشتیبانی کامل از هنر و هنرمند سنتی انجام دهد وجود دارد»؟ مردانشاهی در جواب سوالم، دو سوال مطرح میکند: «چرا عرصه فعالیت اساتید را در شهر تربتجام فراهم نمیکنند تا این که آنها را به شهرهای بزرگ بکشانند؟ چرا باید بودجه هنری شهری مانند تربتجام از سایر شهرهایی همطراز کمتر باشد؟ دیدن محیط و درک هنر لطف جداگانهای دارد که باید این لطف شامل حال همه شود و تدابیری اندیشیده شود که علاقهمندان به هنرهای سنتی راحتتر دسترسی داشته باشند. ضمن این که زیبایی هنر هنرمند سنتی این است که در محیط و منطقه و موطن خودش دیده و شنیده شود. نه اینکه صرف استفاده چند دقیقهای او را به شهرهای دیگر بکشاند. میتوانند در کنار سفرهای زیارتی و سیاحتی در مشهد، برنامهای برای شناسایی شهر تربتجام بگذارند و مردم از نزدیک با این خطه هنرخیز آشنا شوند. تا کنون هیچ نگاه جدی به تربتجام نشده است.» در مقابل جملههای استاد میگویم: «آیا مردم تربتجام مانند مردم ترک و لر و کرد برای به نمایش گذاشتن هنر خود حرکتی انجام دادهاند»؟ مردانشاهی پاسخ میدهد: «این ضعف، از ما هنرمندان است. جنوب خراسان مردمی درونگرا هستند. فرهنگ مطالبهگری ندارند. تا از آنان خواسته نشود خود را معرفی نمیکنند و به نمایش نمیگذارند. از تفاوت شخصیتهای هنرمندان شمال و جنوب خراسان این است که در خراسان شمالی با اولین برخورد میتوان آواز هنرمند را از او خواست و شنید اما در جنوب اینطور نیست و تا زمینه و شناختی از فرد علاقهمند برای هنرمند مهیا نشود، نمیتوان مستقیم سر اصل مطلب رفت و از او طلب آواز نمود. البته با محلیها راحتترند و یا اینکه منتظرند تا از آنان خواسته شود. حتی گاهی لازم است او را در موقعیت قرار داد. مثلا مادر برای خواندن لالایی، شیئی را روی پایش بگذارد، تکان بدهد تا حس و حال خوانش ترانه لالایی به او القاء شود و بخواند. هنرمند باید با هنرش با مردم صحبت کند. در بخش ارائه هنر ضعیف هستیم. بقاء در تولید است که باید انجام شود. در مقابل، مردم ما را درک میکنند اما اقدام جدی صورت نمیگیرد. فقط از وجود هنرمند لذت میبرند. دین هنرمند، حفظ هنر منطقه است که انجام میشود. اما مردم هم دِینی به هنرمندان دارند که باید از آنان حمایت جدی کنند که نمیکنند. موسیقی مقامی به اندازهای غنی است که همچنان خودش را حفظ میکند. اما کمی هم باید نگران بود. ساز در حال کلی تثبیت شده است اما آواز کمتر. حکایت موسیقی مقام، حکایت شعر مولاناست که: "هر کسی کو دور ماند از اصل خویش... باز جوید روزگار وصل خویش". هر سبک و روشی در موسیقی مورد بررسی و انتخاب باشد، در نهایت به سوی موسیقی محلی روی خواهد آورد. موسیقی مقامی ترکیبی از تئاتر و ساز و رقص و حکایت است. اینها چیزهایی است که انسان امروز به آن نیاز دارد حتی اگر در عمل ابراز بی نیازی نماید. ویژگیهای این حوزه آنقدر بارز است که در آینده آن را پرعظمتتر میبینم».
در فضای مجازی
حسینعلی مردانشاهی در مورد فعالیتهای مجازی میگوید: «فضای مجازی و فعالیت هنرمندان برای آگاهی دادن به مردم باید بدون نقص و کامل با منبع موثق باشد. سایت فردای جام با فعالیت چندین ساله، دغدغههای دسترسی به منابع موسیقی مقامی را برطرف نموده است. این فضا، خاصترین سایت در موسیقی سنتی است که دائماَ در حال بهروزرسانی است. در کنار آن کانال فردای جام در تلگرام و صفحه اینستاگرام با همین نام نیز برای علاقهمندان در نظر گرفته شده است. به لطف خداوند، چند سالی است که دستاوردم از همنشینی با اساتید، گردآوری مجموعههایی در سایت فردای جام است که با رویکرد حفظ آثار این عزیزان شکل گرفته است».
روایتگری آواز
جملات استاد مردانشاهی سرشار از نکته و مطلب است که مرا وامیدارد پرسش دیگری را مطرح کنم: «ترانههایی که به صورت آواز خوانده میشود حکایتی در ضمیر خود دارد. آیا تدبیری برای مکتوب شدن آن به زبان ساده برای کودکان و نوجوانان صورت گرفته است»؟ استاد با تأمل میگوید: «برخی از دوستان در جمعآوری اشعار فولکوریک منطقه و حکایتهای قدیمی فعالیت داشتهاند. اما در ترانههایی که ما اجرا میکنیم کاری صورت نگرفته است. در این زمینه، داستان فراوان است که حتی چند گروه میتوانند کار کنند. زمانی گفتند نگویید ترانههای جام، بگویید مقامهای جام. در پاسخ به این جمله باید گفت مقام به معنی خاستگاه و جایگاه عرفانی است. موسیقی این منطقه صرفا فقط در عرفان خلاصه نشده است با این که تربتجام را با موسیقی عرفانیاش میشناسند. در کنار عرفان، ترانه و رقص و آوازهایی دارد که کمتر به آن پرداخته شده است. حتی موسیقی زنان و پادایرگیهای ما هم دنیای جذابی دارد. اولین گروهنوازان در منطقه، زنان بودند. به این موضوع توجهی نشده است که در اجراهای چند سال اخیر به آن توجه میکنیم. مانند اجرای قطعه حنابندان که با موسیقی و آواز، حکایت آن را عنوان میکنیم».
آسیبهای روایتگری آواز
مردانشاهی اینگونه به اهمیت روایتگری آواز و آسیبهای آن میپردازد: «روایتگری در منطقه از بین رفته است. توضیحی برای مقاماتی که خوانده و زده میشود وجود ندارد. آسیب آن در جشنوارهای شدن موسیقی است. بخش بزرگی از این آسیبها مسیر موسیقی را از مسیر طبیعیاش دور کرده است. محدوده زمانی برای اجرای موسیقی، آن را ناقص میکند. مطلع و مخلص کلام موسیقی از بین میرود. چند سالی است که در اجرا به حکایتها بیشتر میپردازیم. مثلا در اجرای قطعه حنابندان به دو بخش توجه میشود. اول رقص و پایکوبی مردان که میگویند: «حنا حنا میبندیم... به دست و پا میبندیم... اگر حنا نباشد... آب طلا میبندیم». بعد، داستان به سراغ حال و هوای مادر عروس میآید که قرار است با دختر وداع کند: «دختر ناز مادر... امشو میهمان مادر... فردا تو را میبرند... آتیش به جان مادر». این قطعه هویت دارد. طوری که وقتی در اصفهان آن را اجرا کردیم، قطعه اول شادی و شعف خاصی را در چهرهها آورد و در قطعه بعد، روی گونههای برخی از دختران حاضر در سالن اشک سرازیر بود. با این کار، مخاطب صرفا فقط یک موسیقی را نمیشنود بلکه در حال پیگیری یک داستان است و تا مدتها در ذهنش باقی میماند. در بخش موسیقی زنان، توجه چندانی به حکایتها نمیشود. زنان دور هم مینشستند. دایره را روی پا گذاشته و ترانه میخواندند. موضوعات بیشتر در مراسم شادی و یا فراق فرزند و دلتنگی بوده است. ما توانستیم در چند اجرا از موسیقی زنان نیز استفاده کنیم. در گروه فردای جام هم آموزشهایی برای دختران و زنان داریم. در جشنواره چهاردهم از گروه بانوان برای اجرا بهرهمند شدیم».
کوچهها و بچهها
بذری که در زمین کاشته میشود با رسیدگی به سبز و بالند میگردد. از استاد، جویای حال کودکان دیروز و امروز و هنر موسیقی مقامی میشوم. پاسخ این است: «من در کودکی لحظه به لحظه، آواز و ساز و رقص در کوچه پس کوچههای تربتجام را میدیدم اما اکنون اینطور نیست. تنها هنری که آموزش داده میشود، نمود مییابد. سال گذشته 120 دختر و پسر نوجوان با هم اجرا داشتند که این ایده را اردیبهشت امسال در مدارس مطرح کردیم به طوری که اکثر دانشآموزان مدارس شروع به تمرین قطعه پیشنهادی شدند و این تمرین به کوچهها هم کشیده شد. طوری که دو کودک را دیدم که در گوشهای از میدان شهر تربتجام با دوتار در حال تمرین بودند. آواز خواندن در روستاها بیشتر به چشم میخورد. اما باید فعالیت در زمینه هنری به صورت سیستماتیک تعریف شود تا افراد اقدام کنند. فعالیتهای فرهنگی هنری، سرود و آواز محلی در قالب بخشنامه ابلاغ میشود و به خوبی شکل اجرایی میگیرد».
معلم است و رسالتش را به خوبی میداند و دنبال میکند. در میان صحبتهایش بیشتر از آنکه یأس و ناامیدی باشد، دورنمایی شفاف دیده میشود. با ایمان و ارادهی محکم، چندین سال است که گامهای مؤثری برای هنر و موسیقی مقامی تربتجام برداشته است. عقیده دارد نه تنها اساتید موسیقی مقامی در شهرش، بلکه معمولیترین افراد این خطه، اهل دل هستند. میگوید: «در نگاه پیرمرد بیسواد روستایی، دانشی میبینید که مریدش میشوید. در میان مردمم، خونگرمی و مهماننوازی موج میزند و محبت عمیقی که در رفتار و گفتارشان وجود دارد، حاکی از دیگرخواهی است. تمرکز بر حوزههای هنری این سرزمین خوب است اما نباید از سرمایههای اصلی که مردم عادی و اهل دل هستند غافل شد. بافت و تاریخ کهن و یا گوشهای بودن منطقه باعث شده است در رفتار افراد، مخصوصاَ نسل گذشته، تواضع و خشوع خاصی دیده شود».
جمعی صمیمی
قبل از اینکه فضای مجازی به این حد از عمومیت برسد، سایت فردای جام، فعالیتش را شروع کرد. حسینعلی مردانشاهی با ایجاد این فضای هنری، علاوه بر تازهترین اخبار هنری تربتجام، رویدادهای هنری گروهی که قریب به 15 سال است در کنارش هستند را نیز در آن میگنجاند. او شرحش بر این فعالیت این است: «گروه فردای جام متشکل از یک گروه اصلی و چندین زیر شاخه شامل: فردای جام 2، بانوان فردای جام و مدارس فردای جام است که برای اجراهای گروهی چند نفر نیز به گروه اصلی اضافه میشوند. گروه اصلی متشکل شده از آقایان: مرتضی رضایی نوازنده سازهای کوبهای، دف، دهل و دایره، محمود پناله نوازنده کمانچه و قیچک، منصور رضایی نوازنده بند و تار ، دو تار و رقص محلی، عبدالبصیر احمدی آواز و سعید غفاری آواز ،دوتار و رقص محلی. خوشبختانه این گروه نیز مانند موسیقیاش اصالتش را حفظ کرده و از اول همین تعداد بودیم. ارتباط خانوادگی داریم و پیوندی ناگسستنی بین گروه است. ما حسهای خوب را بین هم منتقل میکنیم. نوازنده و خواننده با نگاه، با هم ارتباط برقرار کرده و اجرایی زیبا شکل میگیرد. از دلایل اینکه برخی آثار و هنرها دستخوش تغییر و گاهی نابودی شدهاند، عدم اتحاد و همدل بودن گروهها و افرادی است که نتوانستند کنار هم دوام بیاورند. گروه فردای جام ما با دل و جان کنار یکدیگرند و اگر قرار باشد دچار مسئله و حاشیهای شود بهتر است نباشد».
افسوس دل
هر چند مردانشاهی تمام تلاشش را میکند تا با کمک نسل جوان مانع از انزوای موسیقی مقامی شود و امیدوارانه در محضر اساتید حاضر میشود و کلامشان را توشه مسیرش میکند تا باری را که به دوش گرفته به سلامت به مقصد برساند، اما مگر میشود دغدغه نداشت؟ میگوید: «متأسفانه بزرگان هنر تربتجام از میانمان رفتند و نه تنها آنطور که باید و شاید از آنها استفاده نکردیم بلکه خدمتی هم به آنها ننمودیم. من حس خوبی نسبت به این موضوع ندارم». از استاد میپرسم فرزندان این بزرگان چرا میراث پدر را حفظ نکردند. میگوید: «پیشبرد برخی امور نیاز به افراد خاص دارد. فرزندان اساتید مانند پدران، از جنس حجب و حیا بودند. آنها در کنار پدر رشد کردند. بیشتر پیرو بودند تا پیگیر. در این موارد نیاز است که عدهای از بیرون امور حفظ میراث هنری را به عهده بگیرند. در زمان مرحوم استاد درپور و شریفزاده، نهادی برای انجام این پیگیریها نبود. به نظر من وقتی پیشکسوت یک هنر از این دنیا میرود، بخشی از تاریخ منطقه را با خود میبرد. ضربههای این اتفاق مهم، با وجود غنی بودن هنر موسیقی مقامی، با گذشت زمان احساس خواهد شد».
تطبیق تجربه و علم
هنرش سنتی است اما نگاه و چشماندازش به موسیقی مقامی، کاملاَ به روز است. وقتی از او میپرسم چگونه میتوان موسیقی سنتی و تجربی مقامی را در بخش آکادمیک گنجاند؟ میگوید: «باید بخش سنتی را با همان حال و هوا حفظ کرد. در موسیقی شرق، علاوه بر تکنیک، حس و مکاشفه و درونگرایی را هم داریم که بعید میدانم بتوان این فاکتورهای مهم را در فضای آکادمیک ارائه کرد. ثبت و نگهداری این موسیقی باید مدون و مشخص و حساب شده انجام شود. این کار، توانایی خاصی میطلبد که در کنار آن تحلیل هم باید باشد. اگر این دو با هم باشند
احترام به مخاطب
«خلاقیت باید آگاهانه باشد». حسینعلی مردانشاهی با گفتن این جمله، ادامه میدهد: «زمانی که من برای دل خودم مینوازم، آزادم و هیچ محدودیتی ندارم. اما وقتی قرار است مخاطب جوان را به سمت موسیقی مقامی بکشانم باید با ذائقه او همراه شوم. خودم را همرنگ مخاطب نمیکنم بلکه به سلیقه او احترام میگذارم. اگر خلاقیت در خدمت موسیقی محلی باشد، خوب است. اما اگر تبدیل به تحریف و تغییر نادرست شود خطری جدی آن را تهدید میکند. یکی از اصولی که گروه فردای جام رعایت میکند، این است که مقامها در دل هم جا دارند و ترکیب آواز و ساز و ترانههای شاد با رقص مورد استقبال عموم قرار میگیرد. در گذشته اجرای چهاربیتی حدود یک ساعت زمان میبرد ولی استاندارد علائق مردم و جوانان امروز حداکثر 5 دقیقه است. اصرار بر روش قدیمی و سنتی، پاسخگوی نیاز نسل امروز نیست».
تفاوت در اجرای موسیقی
مردانشاهی از اجراهایی که در کشورهای مختلف داشته و از سفر و اجرای اخیرش در ترکیه میگوید و در چند جمله، به مقایسهای اجمالی درباره اجرای موسیقی در ایران میپردازد: «ما در فرم اجرا نیز مشکل داریم. موسیقی، یا میان برنامه قرار میگیرد و یا انتهای برنامه. پذیرایی در میان اجرای موسیقی، با باز شدن پوست کیک و سر و صدای دریافت بستههای خوراکی انجام میشود. پیامهایی در اواسط اجرای موسیقی، برای تمام کردن اجرا و کمبود وقت دریافت میگردد. موسیقی، جنبه تفننی و تنوع در برنامهها را دارد. برنامهای ویژه که از اول تا آخر موسیقی باشد در ایران نیست. در ترکیه، کاملاَ اختصاصی در برنامهای دعوت شدیم که فقط اجرا موسیقیهای محلی متفاوت وجود داشت. دلهرهای نبود که شاید مخاطب، جایگاهش را ترک کند. چون آمده بود که بشنود. استقبال بی نظیر بود و تا انتهای برنامه کسی سالن را ترک نکرد. در ایران کمتر برنامهای اختصاص کامل به موسیقی دارد. از همه اسفناکتر اجراهایی است که در سالنهای ورزشی انجام میشود.
به حال خومان رها شدهایم
توجه نهادها و مردم علاقهمند به موسیقی را از مردانشاهی جویا میشوم. استاد، با اینکه هدف، مسیر و گامهایش را میشناسد، میگوید :«گاهی بیان درد هنر بیشتر مضر است تا قابل رفع و باعث کاهش ارزش هنر میشود. خوشبختانه در اجرای موسیقی مقامی، برخلاف سایر اجراها در خراسان و مخصوصاَ شهر مشهد، محدودیتی وجود ندارد. بافت موسیقی مقامی اصالتی دارد که کسی نمیتواند روی آن خط قرمز بکشد. اما با این وجود، تشویق و حمایتی هم صورت نگرفته است و به حال خودمان رها شدهایم. با این حال اگر عشق و علاقه و سماجت علاقهمندان و پیشکسوتان در حوزه موسیقی مقامی نبود، این هنر زودتر از اینها، از بین میرفت. در اکثر کشورها، نهادهای ویژهای برای حمایت از موسیقی فولکوریک وجود دارد که ما این مهم را نداریم. تا کنون پروژه جامع و قابل قبولی برای موسیقی مقامی انجام نشده و اگر اندک پژوهشی از طرف محققان دانشگاه بوده و یا مستندی هم ساخته شده، مقطعی و برای رفع نیاز انجام دادهاند.
آواز، ساز، رقص
موسیقی سنتی تربتجام با سه رکن آواز، ساز و رقص قابل تشخیص و شناسایی است. استاد مردانشاهی میگوید: «در هر سه رکن، معانی عرفانی وجود دارد. موسیقی خراسان با آواز شناخته میشود و ساز آن را تکمیل میکند. در گذشته بیشتر آواز میخواندند و در چند دهه اخیر، ساز عمومیت پیدا کرده است. ساز با گذر زمان مسیر خودش را میرود ولی آنچه در معرض خطر و فراموشی قرار دارد آواز و رقص است. برچسب رقص باعث گردیده این هنر تقریباَ
پشتیبانی نهادی
میگویم: «اساتید رسالتشان را میدانند و تمام توان خود را برای انتقال دانش و هنر به هنرجو انجام میدهند. اما آیا نهادی که پشتیبانی کامل از هنر و هنرمند سنتی انجام دهد وجود دارد»؟ مردانشاهی در جواب سوالم، دو سوال مطرح میکند: «چرا عرصه فعالیت اساتید را در شهر تربتجام فراهم نمیکنند تا این که آنها را به شهرهای بزرگ بکشانند؟ چرا باید بودجه هنری شهری مانند تربتجام از سایر شهرهایی همطراز کمتر باشد؟ دیدن محیط و درک هنر لطف جداگانهای دارد که باید این لطف شامل حال همه شود و تدابیری اندیشیده شود که علاقهمندان به هنرهای سنتی راحتتر دسترسی داشته باشند. ضمن این که زیبایی هنر هنرمند سنتی این است که در محیط و منطقه و موطن خودش دیده و شنیده شود. نه اینکه صرف استفاده چند دقیقهای او را به شهرهای دیگر بکشاند. میتوانند در کنار سفرهای زیارتی و سیاحتی در مشهد، برنامهای برای شناسایی شهر تربتجام بگذارند و مردم از نزدیک با این خطه هنرخیز آشنا شوند. تا کنون هیچ نگاه جدی به تربتجام نشده است.» در مقابل جملههای استاد میگویم: «آیا مردم تربتجام مانند مردم ترک و لر و کرد برای به نمایش گذاشتن هنر خود حرکتی انجام دادهاند»؟ مردانشاهی پاسخ میدهد: «این ضعف، از ما هنرمندان است. جنوب خراسان مردمی درونگرا هستند. فرهنگ مطالبهگری ندارند. تا از آنان خواسته نشود خود را معرفی نمیکنند و به نمایش نمیگذارند. از تفاوت شخصیتهای هنرمندان شمال و جنوب خراسان این است که در خراسان شمالی با اولین برخورد میتوان آواز هنرمند را از او خواست و شنید اما در جنوب اینطور نیست و تا زمینه و شناختی از فرد علاقهمند برای هنرمند مهیا نشود، نمیتوان مستقیم سر اصل مطلب رفت و از او طلب آواز نمود. البته با محلیها راحتترند و یا اینکه منتظرند تا از آنان خواسته شود. حتی گاهی لازم است او را در موقعیت قرار داد. مثلا مادر برای خواندن لالایی، شیئی را روی پایش بگذارد، تکان بدهد تا حس و حال خوانش ترانه لالایی به او القاء شود و بخواند. هنرمند باید با هنرش با مردم صحبت کند. در بخش ارائه هنر ضعیف هستیم. بقاء در تولید است که باید انجام شود. در مقابل، مردم ما را درک میکنند اما اقدام جدی صورت نمیگیرد. فقط از وجود هنرمند لذت میبرند. دین هنرمند، حفظ هنر منطقه است که انجام میشود. اما مردم هم دِینی به هنرمندان دارند که باید از آنان حمایت جدی کنند که نمیکنند. موسیقی مقامی به اندازهای غنی است که همچنان خودش را حفظ میکند. اما کمی هم باید نگران بود. ساز در حال کلی تثبیت شده است اما آواز کمتر. حکایت موسیقی مقام، حکایت شعر مولاناست که: "هر کسی کو دور ماند از اصل خویش... باز جوید روزگار وصل خویش". هر سبک و روشی در موسیقی مورد بررسی و انتخاب باشد، در نهایت به سوی موسیقی محلی روی خواهد آورد. موسیقی مقامی ترکیبی از تئاتر و ساز و رقص و حکایت است. اینها چیزهایی است که انسان امروز به آن نیاز دارد حتی اگر در عمل ابراز بی نیازی نماید. ویژگیهای این حوزه آنقدر بارز است که در آینده آن را پرعظمتتر میبینم».
در فضای مجازی
حسینعلی مردانشاهی در مورد فعالیتهای مجازی میگوید: «فضای مجازی و فعالیت هنرمندان برای آگاهی دادن به مردم باید بدون نقص و کامل با منبع موثق باشد. سایت فردای جام با فعالیت چندین ساله، دغدغههای دسترسی به منابع موسیقی مقامی را برطرف نموده است. این فضا، خاصترین سایت در موسیقی سنتی است که دائماَ در حال بهروزرسانی است. در کنار آن کانال فردای جام در تلگرام و صفحه اینستاگرام با همین نام نیز برای
روایتگری آواز
جملات استاد مردانشاهی سرشار از نکته و مطلب است که مرا وامیدارد پرسش دیگری را مطرح کنم: «ترانههایی که به صورت آواز خوانده میشود حکایتی در ضمیر خود دارد. آیا تدبیری برای مکتوب شدن آن به زبان ساده برای کودکان و نوجوانان صورت گرفته است»؟ استاد با تأمل میگوید: «برخی از دوستان در جمعآوری اشعار فولکوریک منطقه و حکایتهای قدیمی فعالیت داشتهاند. اما در ترانههایی که ما اجرا میکنیم کاری صورت نگرفته است. در این زمینه، داستان فراوان است که حتی چند گروه میتوانند کار کنند. زمانی گفتند نگویید ترانههای جام، بگویید مقامهای جام. در پاسخ به این جمله باید گفت مقام به معنی خاستگاه و جایگاه عرفانی است. موسیقی این منطقه صرفا فقط در عرفان خلاصه نشده است با این که تربتجام را با موسیقی عرفانیاش میشناسند. در کنار عرفان، ترانه و رقص و آوازهایی دارد که کمتر به آن پرداخته شده است. حتی موسیقی زنان و پادایرگیهای ما هم دنیای جذابی دارد. اولین گروهنوازان در منطقه، زنان بودند. به این موضوع توجهی نشده است که در اجراهای چند سال اخیر به آن توجه میکنیم. مانند اجرای قطعه حنابندان که با موسیقی و آواز، حکایت آن را عنوان میکنیم».
آسیبهای روایتگری آواز
مردانشاهی اینگونه به اهمیت روایتگری آواز و آسیبهای آن میپردازد: «روایتگری در منطقه از بین رفته است. توضیحی برای مقاماتی که خوانده و زده میشود وجود ندارد. آسیب آن در جشنوارهای شدن موسیقی است. بخش بزرگی از این آسیبها مسیر موسیقی را از مسیر طبیعیاش دور کرده است. محدوده زمانی برای اجرای موسیقی، آن را ناقص میکند. مطلع و مخلص کلام موسیقی از بین میرود. چند سالی است که در اجرا به حکایتها بیشتر میپردازیم. مثلا در اجرای قطعه حنابندان به دو بخش توجه میشود. اول رقص و پایکوبی مردان که میگویند: «حنا حنا میبندیم... به دست و پا میبندیم... اگر حنا نباشد... آب طلا میبندیم». بعد، داستان به سراغ حال و هوای مادر عروس میآید که قرار است با دختر وداع کند: «دختر ناز مادر... امشو میهمان مادر... فردا تو را میبرند... آتیش به جان مادر». این قطعه هویت دارد. طوری که وقتی در اصفهان آن را اجرا کردیم، قطعه اول شادی و شعف خاصی را در چهرهها آورد و در قطعه بعد، روی گونههای برخی از دختران حاضر در سالن اشک سرازیر بود. با این کار، مخاطب صرفا فقط یک موسیقی را نمیشنود بلکه در حال پیگیری یک داستان است و تا مدتها در ذهنش باقی میماند. در بخش موسیقی زنان، توجه چندانی به حکایتها نمیشود. زنان دور هم مینشستند. دایره را روی پا گذاشته و ترانه میخواندند. موضوعات بیشتر در مراسم شادی و یا فراق فرزند و دلتنگی بوده است. ما توانستیم در چند اجرا از موسیقی زنان نیز استفاده کنیم. در گروه فردای جام هم آموزشهایی برای دختران و زنان داریم. در جشنواره چهاردهم از گروه بانوان برای اجرا بهرهمند شدیم».
کوچهها و بچهها
بذری که در زمین کاشته میشود با رسیدگی به سبز و بالند میگردد. از استاد، جویای حال کودکان دیروز و امروز و هنر موسیقی مقامی میشوم. پاسخ این است: «من در کودکی لحظه به لحظه، آواز و ساز و رقص در کوچه پس کوچههای تربتجام را میدیدم اما اکنون اینطور نیست. تنها هنری که آموزش داده میشود، نمود مییابد. سال گذشته 120 دختر و پسر نوجوان با هم اجرا داشتند که این ایده را اردیبهشت امسال در مدارس مطرح کردیم به طوری که اکثر دانشآموزان مدارس شروع به تمرین قطعه پیشنهادی شدند و این تمرین به کوچهها هم کشیده شد. طوری که دو کودک را دیدم که در گوشهای از میدان شهر تربتجام با دوتار در حال تمرین بودند. آواز خواندن در روستاها بیشتر به چشم میخورد. اما باید فعالیت در زمینه هنری به صورت سیستماتیک تعریف شود تا افراد اقدام کنند. فعالیتهای فرهنگی هنری، سرود و آواز محلی در قالب بخشنامه ابلاغ میشود و به خوبی شکل اجرایی میگیرد».