نوه آیتالله بروجردی، پرچمدار تقریب مذاهب عنوان کرد:
به جای وحدت، باید به دنبال تقریب مذاهب باشیم/ اختلاف بین مذاهب اهلسنت کمتر از اختلاف شیعه و سنی نیست
سرویس معرفت/ هفته پیشرو، به نام هفته وحدت نامگذاری شده است. در میان علمای شیعه میتوان پرچمدار وحدت شیعه و سنی را مرحوم آیتالله بروجردی دانست، کسی که با رویکرد تقریبی خود، شیخ شلتوت، مفتی وقت الازهر را وادار کرد تا فتوای تاریخی رسمیت یافتن مذهب تشیع را صادر کند. به همین مناسبت، با نوه دختری این مرجع بزرگ تقلید، حجتالاسلام سید محمدرضا احمدی بروجردی گفتگو کردیم. او که دارای دکترای مذاهب فقهی است، در این گفتگو، وحدت بین شیعه و سنی را منکر شد و آنچه شیعه به دنبال آن است را «تقریب مذاهب» عنوان کرد. مشروح این گفتگو به شرح زیر است.
آیا نظریه تقریب مذاهب به ایجاد رابطه خاصی بین علمای درجهیک شیعه و سنی منجر شده است؟ میتوانید افرادی را در این خصوص نام ببرید؟
در حقیقت در طول تاریخ، تلاش علمای شیعه بر تقریب مذاهب و ارتباط با دنیای اهل سنت بوده است. نتیجهی این تلاشها هم ارتباطی بود که مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی با علمای مصر، علیالخصوص در الازهر ایجاد کردند.
مرحوم آقای علامه قمی، نمایندهی مرحوم آیتالله بروجردی در مصر بودند که ارتباط تنگاتنگی با الازهر داشتند. پس باید بگوییم ارتباط بوده است و در حقیقت نظریهای که مرحوم آقای بروجردی داشتند بر این اساس بود که اهلبیت مرجعیت علمی داشتند و بهعنوان حاکی از سنت پیغمبر صلیالله علیه و آله میتوانستند انجام وظیفه کنند. چون امامتی که ما قبول داریم را اهل سنت قبول ندارند، بلکه امامان ما را به عنوان راوی از سنت رسول خدا در کنار سایر روات میانگارند.
لذا شما در روایات هم میبینید که خیلی اوقات اهلبیت علیهمالسلام میفرمودند: این روایت را من از پدرم، از پدرم و از پدرم و همینطور به رسولالله متصل میکردند.
مرحوم پدربزرگ ما آیه الله بروجردی، این ارتباط و تقریب بین مذاهب را با این نظریه شروع کردند که به نتیجه هم رسید و ماجرای فتوای شیخ شلتوت، جریان مفصلی دارد؛ اما اینکه بعدها چه اتفاقی افتاد که این ارتباط، کمرنگ شد، بحث مفصلی میطلبد.
مرحوم کاشف الغطاء و دیگرانی هم بودند که ارتباط با علمای اهل سنت را برقرار کردند. این ارتباط، یکطرفه هم نبوده که بگوییم شیعه فقط میخواسته به سمت اهل سنت برود، بلکه خود علمای اهل سنت هم مایل به ارتباط بودند. البته مصر در این زمینه نسبت به سایر کشورها پیشتاز بوده است.
چرا علمای فعلی شیعه، اثرگذاری افرادی مانند امام موسی صدر یا عبدالهادی فضلی را در میان اهلسنت ندارند؟
میشود اینگونه بیان کرد که استفاده از لفظ وحدت بین شیعه و سنی اشتباه است. ما وحدت نداریم. آنچه در ادبیات بین علمای شیعه و سنی، مطرح بوده، بحث تقریب مذاهب است.
اینکه بگوییم اهل سنت از عقایدشان دستبردارند و شیعه بشوند یا شیعیان را عقایدشان دستبردارند و سنی بشوند، حرف باطلی است. چون هیچکدام از دو طرف، دست از عقایدشان برنمیدارند؛ ولی میتوانند همگرایی و همگروی داشته باشند و در یک زمینههایی نزدیک به هم بشوند.
درواقع، اهل سنت حرف خودشان را میزنند، تشیع هم حرف خودش را میزند؛ اما آنچه در افرادی مثل امام موسی صدر ظهور و بروز پیدا کرد که نمونهاش در لبنان هست، تنها اثرگذاری در حوزه اعتقادات نبوده است؛ بلکه در حوزه عملی و سیاسی هم وجود داشته است. اگر بحث تقریب مذاهب، فقط در حوزه اعتقادات و سمینارها باشد، صرفا مقالات نوشته میشود؛ ولی وقتی بخواهید آن نظریهها را عملیاتی و اجرایی کنید، به مشکل برمیخورید؛ چون هرکدام از مذاهب عقیدهی خاص خودشان را دارند.
امروز هم همین است. امروز، آنچه بهعنوان تقریب مذاهب مطرح است بیشتر در مذاهب فقهی است، در صورتی که تقریب مذاهب در سهشاخهی فقه، اعتقادات و کلام، قابلطرح است. اهل سنت هممذهب فقهی دارند و هممذهب کلامی دارند.
مثلاً مذهب احناف (حنفیها) عقیده و مذهب کلامیشان «ماتریدی» است و امروزه، تقریباً ۵۲ درصد اهل سنت حنفی هستند و اینها عقایدشان، ماتریدی است؛ و بقیه اشعری مسلک هستند.
آنچه ما در تقریب مذاهب به دنبال آن هستیم، در چه حوزهای است؟ در حوزه فقه است؟ در حوزه کلام است؟ در حوزه سیاست است؟ در حوزه روابط اجتماعی است؟ من فتوای شیخ شلتوت را در اینستاگرام مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی گذاشتم. متن فتوا این است: «عمل کردن به مذهب جعفری (که تا آن زمان، اصلاً تشیّع و مذهب جعفری بهعنوان مذهب، موردقبول علمای سنی نبود و تشیع را یک فرقه میدانستند.) بهعنوان یک مذهب در کنار چهار مذهب دیگر، جایز است». این نکتهی بسیار مهمی است که در این فتوا وجود دارد؛ اما تأثیرگذاری، باید در حوزههای مختلف باشد. وقتی به فقه تقریبی نگاه میکنیم، میبینیم، مثلاً در عقود بانکداری بهعنوان یکی از راههای فرار از ربا، عقد استصناع را ذکر میکنند، درحالیکه این عقد استصناع را اولین بار ابوحنیفه مطرح کرده است.
در حوزههای فقهی هم اگرچه میخواهیم تقریب ایجاد بکنیم؛ ولی چون عملیاتی کردن آن مشکل است، تأثیر چندانی نخواهد داشت.
چرا مسئله وحدت و تقریب مذاهب باوجود تبلیغات فراوان هنوز بازدهی و اثر خاصی نداشته است؟
همانطور که گفتم، وحدت غیر از تقریب مذاهب است. شما فکر نکنید که شیخ شلتوت بهراحتی این فتوا را داد، بلکه بعد از صدور این فتوا، بسیاری از بزرگان اهل سنت، ایشان را توبیخ کردند و در مقابل ایشان ایستادند. تقریب طرفینی است. دو بال و دو طرف دارد. اینطور نیست که ما نزدیک بشویم و آنها نزدیک نشوند. آنها هم باید بخواهند که عقاید و مطالب شیعه را بشنوند و همگرایی پیدا بکنند.
مثلاً در مجمع فقهی جدّه که عربستان در جده هماهنگ کرده است تا مذاهب مختلف بیایند و در بحثهای فقهی نظر بدهند، جمهوری اسلامی هم نماینده دارد و مباحث شیعه نیز مطرح میشود؛ اما اینکه بخواهند دقیقاً مطرح کنند که تشیّع این مطلب را معتقد است، اینگونه نیست. لذا تبلیغات بحث تقریب مذاهب زیاد است؛ اما خود اهل سنت، به دلیل مسائل سیاسی، نمیگذارند که این تقریب و نزدیک شدن به هم اتفاق بیفتد.
موانع مهم تقریب مذاهب در میان شیعه و سنی چیست؟
بزرگترین مانع، خلفا، حکام و سلاطین بودند که نمیگذاشتند این اتفاق بیفتد. البته بحث سیاسی، یک داستان جدایی دارد که من ورود پیدا نمیکنم، ولی در حوزه دینی شما نگاه میکنید که شیعیان، در تقریب و نزدیک شدن، پیشقدم بودهاند. به این معنا که مطالب و نظریات بزرگان اهل سنت را مطالعه کنند.
مرحوم جد بزرگوار ما آیتاللهالعظمی بروجردی، فقه را که تدریس میکردند در کنارش آراء و انظار اهل سنت را هم مطالعه و بیان میکردند. ایشان یک بار به کتاب بدایة المجتهد ابن رشد اشارهکرده بودند و فرموده بودند: هر طلبه شیعهای باید این کتاب را داشته باشد.
در حقیقت بدایة المجتهد یک کتابی است که تمام انظار فقهای اهل سنت را در مذاهب مختلف، جمعآوری کرده و خیلی هم مختصر هست. گرچه امروزه کتابهای خیلی بهتری به سبک امروزی نگاشته شده است.
اما این میزان اهتمامی که ما به مطالعه کتب اهل سنت داریم را اهل سنت نسبت به مطالعه کتب شیعه ندارند، به خصوص در مباحث اعتقادی که چون مرتبط با بحث خلافت و امامت است، اصلا ورود نمیکنند. البته شاید بتوان گفت تقریب در حوزه اخلاق و عرفان رخداده است؛ یعنی خیلی از مطالبی که عرفای بزرگ اهل سنت داشتند را بزرگان شیعه نیز پذیرفتهاند، مانند مطالبی که غزالی در «احیاءالعلوم» دارد. این کتاب، کتاب اخلاقی است. با اینکه غزالی شاید نسبت به شیعه، نگاه مثبتی نداشته است؛ اما این کتاب اخلاقی بنیانی برای نگارش کتب اخلاقی در شیعه، مانند محجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء یا جامع السعادات نراقی شده است.
در پایان اگر نکتهای در نظر دارید بفرمایید.
بحث امامت و خلافت، یک بحث ریشهای و کلیدی است و به این راحتیها حل نمیشود. اما نکتهای که وجود دارد این است که اختلاف میان مذاهب فقهی اهل سنت، کمتر از اختلاف شیعه با آنها نیست. مثلاً حنابله و احناف اختلاف بسیار شدیدی با یکدیگر دارند. حتی در صحیح بخاری، سه یا چهار مورد هست که بخاری، تعبیرهای ناروایی از ابوحنیفه میکند. لذا این تقریب نه فقط بین شیعه و سنی هست، بین مذاهب اهل تسنن نیز باید مطرح شود. بنابراین من به جای تعبیر «تقریب بین شیعه و سنی»، از اصطلاح «تقریب بین مذاهب اسلامی» استفاده میکنم.
آیا نظریه تقریب مذاهب به ایجاد رابطه خاصی بین علمای درجهیک شیعه و سنی منجر شده است؟ میتوانید افرادی را در این خصوص نام ببرید؟
در حقیقت در طول تاریخ، تلاش علمای شیعه بر تقریب مذاهب و ارتباط با دنیای اهل سنت بوده است. نتیجهی این تلاشها هم ارتباطی بود که مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی با علمای مصر، علیالخصوص در الازهر ایجاد کردند.
مرحوم آقای علامه قمی، نمایندهی مرحوم آیتالله بروجردی در مصر بودند که ارتباط تنگاتنگی با الازهر داشتند. پس باید بگوییم ارتباط بوده است و در حقیقت نظریهای که مرحوم آقای بروجردی داشتند بر این اساس بود که اهلبیت مرجعیت علمی داشتند و بهعنوان حاکی از سنت پیغمبر صلیالله علیه و
لذا شما در روایات هم میبینید که خیلی اوقات اهلبیت علیهمالسلام میفرمودند: این روایت را من از پدرم، از پدرم و از پدرم و همینطور به رسولالله متصل میکردند.
مرحوم پدربزرگ ما آیه الله بروجردی، این ارتباط و تقریب بین مذاهب را با این نظریه شروع کردند که به نتیجه هم رسید و ماجرای فتوای شیخ شلتوت، جریان مفصلی دارد؛ اما اینکه بعدها چه اتفاقی افتاد که این ارتباط، کمرنگ شد، بحث مفصلی میطلبد.
مرحوم کاشف الغطاء و دیگرانی هم بودند که ارتباط با علمای اهل سنت را برقرار کردند. این ارتباط، یکطرفه هم نبوده که بگوییم شیعه فقط میخواسته به سمت اهل سنت برود، بلکه خود علمای اهل سنت هم مایل به ارتباط بودند. البته مصر در این زمینه نسبت به سایر کشورها پیشتاز بوده است.
چرا علمای فعلی شیعه، اثرگذاری افرادی مانند امام موسی صدر یا عبدالهادی فضلی را در میان اهلسنت ندارند؟
میشود اینگونه بیان کرد که استفاده از لفظ وحدت بین شیعه و سنی اشتباه است. ما وحدت نداریم. آنچه در ادبیات بین علمای شیعه و سنی، مطرح بوده، بحث تقریب مذاهب است.
اینکه بگوییم اهل سنت از عقایدشان دستبردارند و شیعه بشوند
درواقع، اهل سنت حرف خودشان را میزنند، تشیع هم حرف خودش را میزند؛ اما آنچه در افرادی مثل امام موسی صدر ظهور و بروز پیدا کرد که نمونهاش در لبنان هست، تنها اثرگذاری در حوزه اعتقادات نبوده است؛ بلکه در حوزه عملی و سیاسی هم وجود داشته است. اگر بحث تقریب مذاهب، فقط در حوزه اعتقادات و سمینارها باشد، صرفا مقالات نوشته میشود؛ ولی وقتی بخواهید آن نظریهها را عملیاتی و اجرایی کنید، به مشکل برمیخورید؛ چون هرکدام از مذاهب عقیدهی خاص خودشان را دارند.
امروز هم همین است. امروز، آنچه بهعنوان تقریب مذاهب مطرح است بیشتر در مذاهب فقهی است، در صورتی که تقریب مذاهب در سهشاخهی فقه، اعتقادات و کلام، قابلطرح است. اهل سنت هممذهب فقهی دارند و هممذهب کلامی دارند.
مثلاً مذهب احناف (حنفیها) عقیده و مذهب کلامیشان «ماتریدی» است و امروزه، تقریباً ۵۲ درصد اهل سنت حنفی هستند و اینها عقایدشان، ماتریدی است؛ و بقیه اشعری مسلک هستند.
آنچه ما در تقریب مذاهب به دنبال آن هستیم، در چه حوزهای است؟ در حوزه فقه است؟ در حوزه کلام است؟ در حوزه سیاست است؟
در حوزههای فقهی هم اگرچه میخواهیم تقریب ایجاد بکنیم؛ ولی چون عملیاتی کردن آن مشکل است، تأثیر چندانی نخواهد داشت.
چرا مسئله وحدت و تقریب مذاهب باوجود تبلیغات فراوان هنوز بازدهی و اثر خاصی نداشته است؟
همانطور که گفتم، وحدت غیر از تقریب مذاهب است. شما فکر نکنید که شیخ شلتوت بهراحتی این فتوا را داد، بلکه بعد از صدور این فتوا، بسیاری از بزرگان اهل سنت، ایشان را توبیخ کردند و در مقابل ایشان ایستادند. تقریب طرفینی است. دو بال و دو طرف دارد. اینطور نیست که ما نزدیک بشویم و آنها نزدیک نشوند. آنها هم باید بخواهند که عقاید و مطالب شیعه را بشنوند
مثلاً در مجمع فقهی جدّه که عربستان در جده هماهنگ کرده است تا مذاهب مختلف بیایند و در بحثهای فقهی نظر بدهند، جمهوری اسلامی هم نماینده دارد و مباحث شیعه نیز مطرح میشود؛ اما اینکه بخواهند دقیقاً مطرح کنند که تشیّع این مطلب را معتقد است، اینگونه نیست. لذا تبلیغات بحث تقریب مذاهب زیاد است؛ اما خود اهل سنت، به دلیل مسائل سیاسی، نمیگذارند که این تقریب و نزدیک شدن به هم اتفاق بیفتد.
موانع مهم تقریب مذاهب در میان شیعه و سنی چیست؟
بزرگترین مانع، خلفا، حکام و سلاطین بودند که نمیگذاشتند این اتفاق بیفتد. البته بحث سیاسی، یک داستان جدایی دارد که من ورود پیدا نمیکنم، ولی در حوزه دینی شما نگاه میکنید که شیعیان، در تقریب و نزدیک شدن، پیشقدم بودهاند. به این معنا که مطالب و نظریات بزرگان اهل سنت را مطالعه کنند.
مرحوم جد بزرگوار ما آیتاللهالعظمی بروجردی، فقه را که تدریس میکردند در کنارش آراء و انظار اهل سنت را هم مطالعه و بیان میکردند. ایشان یک بار به کتاب بدایة المجتهد ابن رشد اشارهکرده بودند و فرموده بودند: هر طلبه شیعهای باید این کتاب را داشته باشد.
در حقیقت بدایة المجتهد یک کتابی است که تمام انظار فقهای اهل سنت را در مذاهب مختلف، جمعآوری کرده و خیلی هم مختصر هست. گرچه امروزه کتابهای خیلی بهتری به سبک امروزی
اما این میزان اهتمامی که ما به مطالعه کتب اهل سنت داریم را اهل سنت نسبت به مطالعه کتب شیعه ندارند، به خصوص در مباحث اعتقادی که چون مرتبط با بحث خلافت و امامت است، اصلا ورود نمیکنند. البته شاید بتوان گفت تقریب در حوزه اخلاق و عرفان رخداده است؛ یعنی خیلی از مطالبی که عرفای بزرگ اهل سنت داشتند را بزرگان شیعه نیز پذیرفتهاند، مانند مطالبی که غزالی در «احیاءالعلوم» دارد. این کتاب، کتاب اخلاقی است. با اینکه غزالی شاید نسبت به شیعه، نگاه مثبتی نداشته است؛ اما این کتاب اخلاقی بنیانی برای نگارش کتب اخلاقی در شیعه، مانند محجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء یا جامع السعادات نراقی شده است.
در پایان اگر نکتهای در نظر دارید بفرمایید.
بحث امامت و خلافت، یک بحث ریشهای و کلیدی است و به این راحتیها حل نمیشود. اما نکتهای که وجود دارد این است که اختلاف میان مذاهب فقهی اهل سنت، کمتر از اختلاف شیعه با آنها نیست. مثلاً حنابله و احناف اختلاف بسیار شدیدی با یکدیگر دارند. حتی در صحیح بخاری، سه یا چهار مورد هست که بخاری، تعبیرهای ناروایی از ابوحنیفه میکند. لذا این تقریب نه فقط بین شیعه و سنی هست، بین مذاهب اهل تسنن نیز باید مطرح شود. بنابراین من به جای تعبیر «تقریب بین شیعه و سنی»، از اصطلاح «تقریب بین مذاهب اسلامی» استفاده میکنم.