در گفتگوی یک شاعر آئینی با خبرگزاری فرهنگ رضوی مطرح شد:
جریانشناسی شعر آئینی قبل و بعد از انقلاب اسلامی/ در شعر رضوی از کلیشهها عبور کنیم
*آقای عصمتی؛ شما از جمله شاعرانی هستید که تجربه زیست در فضای روستا را داشته است، کمی درباره تجربیات دوران کودکی و نوجوانیتان بفرمایید.
من در روستای شوریجه و روستای کارگری آقدربند بزرگ شدم. روستای آقدربند در واقع معدن زغال سنگ است که پدرم و خیلی از روستاییان اطراف آن، آنجا مشغول به کار بودند. از اول ابتدایی تا پنجم را در روستای آقدربند درس خواندم و از این روستا خاطرات بسیاری دارم. در دوران دانشجویی نیز همچنان خانوادهام در روستا بودند و من نیز به آنجا رفتوآمد داشتم و فقط ایام تحصیلم را به مشهد مهاجرت میکردم. روستای شوریجه را بسیار دوست دارم و در حال حاضر نیز در طول سال حتما چندبار به آنجا سر میزنم.
من تا پنجم ابتدایی کاملا بینا بودم اما در نیمههای سال به دلیل یک بیماری که برایم پیش آمد تحصیل را رها کردم. سه چهار سالی در خانه بودم و توسط پزشکان مختلف درگیر معالجه، تا آنکه فهمیدم بیماریام علاجپذیر نیست و پزشکان گفتند شما باید این نابینایی را بپذیرید. کمکم این زمزمه ایجاد شد که من باید بروم درس بخوانم. هر چند که پذیرش نابینایی برای من خیلی سخت بود و هنوز در تخیلات خود گمان میکردم به بینایی برمیگردم. با این حال ناچار پذیرفتم. اما به دلیل سکونت من در روستا و اینکه آن زمان هنوز در مشهد مدرسه شبانهروزی برای نابینایان نبود، به مدرسه شهید محبی تهران معرفیام کردند.
نجا از پنجم ابتدایی مجدد شروع به تحصیل کردم. تا دوم دبیرستان هم آنجا بودم، تا آنکه در سال سوم و چهارم دبیرستان مدرسه شبانهروزی مشهد نیز افتتاح شد و من و یک سری از بچههای خراسانی را به مشهد برگشت دادند. سوم و چهارم دبیرستان را مشهد بودم. در مقطع لیسانس، در دانشگاه دولتی بیرجند، رشته ادبیات قبول شدم. بعد به عنوان معلم در مدرسه نابینایان مشغول به تدریس شدم. در ادامه، هیجانات تحصیل مرا رها نکرد و مجدد در مقطع فوق لیسانس نیز در دانشگاه بیرجند رشته ادبیات را ادامه دادم و فارغالتحصیل شدم. جالب آنکه پایاننامهام را نیز به دلیل آنکه به شدت عاشق ادبیات معاصر بودم، به آثار آقای محمدکاظم کاظمی اختصاص دادم.
* به غیر از مجموعه «بیچشمداشت»، مجموعه دیگری نیز از شما منتشر شده است؟
بله، در دوران دانشجویی مجموعهای تحت عنوان «قدمی مانده به تو» منتشر کردم که شامل 60 کار کلاسیک و دو، سه سپید میشد. این مجموعه توسط انتشارات توسعه تهران منتشر شد. اما مجموعه اولم محصول یکسری تجربیات دانشجویی بنده بود و بیشتر بُعد عاطفی آن پررنگ بود تا مسائل تکنیکی و فنی شعر. با این حال به عنوان اولین تجربه، مجموعه خوبی بود. از من سه کتاب شعر کودک نیز با نامهای «شیر یعنی زندگی»، «ضامن آهو»، و «قصه نان» نیز منتشر شده است. یک کار دیگر هم برای بچههای نابینا انجام دادم؛ به نام «شهرک الفبای بریل» که در آن خط بریل به صورت شعر کودکانه آموزش داده شده که در قالب چهار سیدی صوتی، تصویری توسط سازمان آموزش و پرورش استثنایی منتشر شده است. در طی چند سال گذشته کمی توجهم بیشتر به سمت شعر کودک معطوف شد، با این حال هنوز در این زمینه به صورت گسترده فعالیت نکردهام.
* با توجه به آنکه شما خراسانیتبار هستید و سالها در این شهر با شاعران خراسانی و حتی شاعران مهاجر افغان که اکثرا در این شهر ساکن هستند، همزیستی داشتهاید، بفرمایید شعر خراسان امروز در چه حال و هوایی به حیات خود ادامه میدهد؟
خراسان از دیرباز مهد شعر و حماسه بوده است. گذشته ما گذشته بسیار غنی و ریشهداری است. شاعران بزرگی چون مولانا، سنایی و ناصر خسرو همه از خراسان برخاستهاند. شعر معاصر را میتوان در حکم برگهای آن درخت ریشهدار و تناور دانست که همواره تحت تاثیر پیشینه و فرهنگ این شهر قرار داشته و فضای حماسی و استواری کلام در شعر شاعران آن رخنه کرده است.
با اینکه امروز ارتباطات گسترده فضاهای مجازی و مطبوعاتی در شعر سراسر کشور تاثیرگذار بوده، اما همواره خراسان فضای خاص خود را حفظ کرده است. از شاعران برجسته معاصر میتوان به شاعران بزرگی چون ملکالشعرای بهار و اخوان ثالث اشاره کرد. از نسلهای بعد نیز باید از استاد کمال و استاد محمد قهرمان- که بعد از انقلاب در زمینه سبک هندی صائب پژوه بسیار برجسته ایست- نام برد. همچنین از معاصرترهایی که در شعر بعد از انقلاب تاثیرگذار بودهاند، میتوانم استاد مصطفی محدثی خراسانی را نام ببرم. همچنین استاد محمدکاظم کاظمی؛ که هم از نظر صورت و هم از وجه سیرت، در جریان شعری خراسان موثر بودهاند.
کتابهای آموزشی که ایشان نوشتهاند (مانند کتاب روزنه) را خیلیها که شاید مستقیما شاگرد ایشان نبودهاند، در سراسر کشور استفاده میکنند و با خواندن این کتاب از ایشان بسیار تاثیر گرفتهاند. از جوانترها آقای دکتر منوری را نام میبرم. همچنین جواد کلیدری و جواد گنجعلی که هر دو، هم در غزل و هم شعر سپید تاثیرگذار بودهاند و علاوه بر خراسان در سطح کشور نیز از شاعران مطرحاند. همچنین استاد امیری اسفندقه که هم در شکل نیمایی فعالاند و هم قصیدههای فاخری میگویند و قصیده را به نوعی با زبان پویاتر بیان کردهاند و صاحبسبک هستند که این از افتخارات خراسان است. همچنین از شاعران دهه شصت، آقای سید ابوطالب مظفری؛ از شاعران برجسته مهاجر افغان؛ و آقای محمودرضا اکرامی و ... نام میبرم که همه این شاعران به نوعی با هم فعالیت شعریشان را شروع کردند و موج وسیعی در شعر خراسان و شعر انقلاب به وجود آوردند که همچنان اثرات آن را در شعر معاصر میبینیم.
*با توجه به توصیفاتی که فرمودید، روند سرودههای آیینی و رضوی معاصر را در کشور، و حتی در میان شاعران پارسیزبان چگونه ارزیابی میفرمایید.
بگذارید به پیشینه شعریمان گریزی داشته باشم. ما در گذشته به شکل امروز شعر آیینی نداشتیم. البته کسانی مثل ناصرخسرو و سنایی جزو نخستین شاعرانی بودند که در این زمینه به صورت پررنگتر و جدیتر کار کردند. در ادامه نیز ما در شعر مولانا و فردوسی ذهنیت شعر آیینی را میبینیم. اما منظور من از شعر آیینی، مشخصا شعر شیعی است. اگرنه شعر حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی هم -از جهات پیام و زاویه اخلاقی- به نوعی میتواند آیینی باشد. اما از لحاظ شیعی، سنایی و ناصرخسرو بیشتر در این زمینه فعالیت داشتهاند.
س از این شاعران، شاید در طول تاریخ توجه چندانی به این نوع شعر نشده است. چراکه پادشاهان بیشتر مشتاق مدح و ستایش خود بودهاند. تا آنکه در دوره صفویه با توجه به اینکه مذهب شیعه در ایران رسمیت پیدا کرد، شاعران بیشتر به مضامین آیینی پرداختند؛ که محتشم کاشانی یکی از برجستهترینهای این دوره است و در زمینه شعر شیعی، تاثیرات ترکیببند خوب او بر شاعران شیعی دوران صفوی باقی است. پس از آن ما مجددا در دوره قاجار در این زمینه دچار رکود میشویم.
پیش از انقلاب نیز، شعر آیینی با مفاهیم آزاد و غیر آیینی بیشتر تضعیف میشود. ولی چون انقلاب ایران، اسلامی و فرهنگی بود با رخ دادن انقلاب اسلامی به نوعی دو اتفاق بزرگ در شعر ما رخ داد. اول آنکه شعر کلاسیک و غزل و مثنوی دوباره زنده شد. این درحالی بود که پیش از انقلاب، شاعران بیشتر به شعر نیمایی و سپید توجه داشتند. نکتی دوم آنکه مجددا مفاهیم ارزشی در شعر آیینی برجسته شد. پس از انقلاب، ما جریانات شعر عاشورایی، شعر علوی، شعر رضوی و شعر انتظار را داریم و اتفاقات خیلی خوبی برای شعر میافتد.
البته از سوی دیگر جریان شعر آیینی پیرامون برخی از ائمه برجسته میشود و سایر معصومین همچنان غریب میمانند و متاسفانه جشنوارههایی نداریم تا شاعران جوان در این زمینهها نیز فعالیت کنند. اما با صرف نظر از این مسئله باید بگویم در طول تاریخ، هم از نظر کیفی و هم از نظر کمی این مقدار شعر بیسابقه بوده و شعرهای ماندگار این دوره، بسیار بیشتر از دورههای قبل تاریخ ادبیات هستند.
* اشارهای به جریانهای مستقل شعر آیینی پس از انقلاب داشتید و اینکه در کنار این جریانات، انعکاس زندگی و سیره برخی از ائمهی اطهار (ع) کمتر به چشم میخورد. خودتان فکر میکنید علت اصلی این مسئله چیست؟ آیا میتوان سیاستگذاریهای جشنوارهها را مبنی بر تمرکز پیرامون موضوعات آیینی خاص، در این غفلت موثر دانست؟ در کنار این مسئله میخواستم کمی به آسیبشناسی جشنوارههای شعر استانی و کشوری بپردازید.
درباره آسیبشناسی شعر جشنوارهها باید بگویم ما دو مقوله داریم. یکی تاثیرات مثبت جشنوارههاست که قطعا یکی از این موارد، بالا رفتن کیفیت اشعار است. در واقع تعداد زیادی شاعر در هر فراخوان شرکت میکنند که تحت تاثیر رقابت سعی دارند با کیفیت شعر بسرایند. نکته مثبت دیگر این جشنوارهها جهتدار شدن اشعار است. امروز میبینیم رسانههای بیگانه دارند در مورد دین و مسائل مذهبی و اخلاقی کار میکنند و موضوعات خاصی را مد نظر دارند تا سیاهنمایی کنند. در مقابل، ما نیز حقمان است که روی نقاط قوتمان به صورت جهتدار فعالیت کنیم و تحت تاثیر جریاناتی که در گذشته به اسم هنر برای هنر و با این شعار، کلاه گشادی بر سر ملتهای توحیدی میگذاشتند، قرار نگیریم.
آنهایی که خودشان به عقاید خود احترام میگذاشتند و در شعرشان آن عقاید را منعکس میکردند اما به دیگرانی که اعتقاداتی داشتند میگفتند نه، شما فقط شعر آزاد بگویید. در واقع این برجسته کردن اعتقادات است. نکته مثبت دیگر این جشنوارهها آن است که شاعران در تاریخ خاصی گرد هم میآیند و این تبادل تجربیات و افکار، بسیار موثر است. من بارها در جشنوارهها مقام آوردهام و بارها هم گفتهام تجربهای که از هر جشنواره به دست آوردم، به مراتب بالاتر از آن تندیس و مقامی بوده که کسب کردم. چون بالاخره با شاعران مختلف ارتباط برقرار میشود و حاشیهها و خاطراتی که در این محافل به دست میآید، تجربیاتی را رقم میزند که وقتی به شهر خود بازمیگردی، اینها میتواند پشتوانه بزرگی برای آیندهات باشد.
ولی آسیب جشنواره میتواند این باشد که شعر شاعر کانالیزه میشود و بعدها که میخواهد یک مجموعه شعر منتشر کند، میبیند کارهایش اکثرا در یک موضوع خاص است. مگر ما چقدر میتوانیم در یک مجموعه، به عنوان مثال شعر رضوی داشته باشیم؟ مگر آنکه یک مجموعه خاص رضوی منتشر کنیم. اگر ما جشنوارههایی با موضوعات مختلف و متعدد داشتیم، این نقص میتوانست به نوعی جبران شود امابه دلیل تعدد جشنوارههای مشابه، شعر شاعر در نهایت به سمت موضوعی شدن میرود و شاعر کمتر وقت پیدا میکند به خود و تجربیات شخصی خود بپردازد. آنوقت هنگام چاپ مجموعه میبیند مثلا شاید 70 درصد اشعارش شعرهای جشنوارهایست و این یک آسیب است. همه مجموعه شعرهای شاعران جوان نیز به نوعی شبیه به یکدیگر میشود. چرا که همه موضوعات مشترکی را کار کردهاند.
* بحث تنوع موضوع که فرمودید کاملا صحیح است، اما در عین حال شاید مجموعهای مستقل که پیرامون سیره هر یک از چهارده معصوم (ع) سروده شده باشد، در میان سرودههای گذشته و معاصر کمتر به چشم بخورد. آقای محمدسعید میرزایی و قربان ولیئی و چند شاعر دیگر در سالهای اخیر اقدام به انتشار مجموعههای مستقل خود با موضوع امام رضا(ع) کردهاند. خود شما تا به حال به این مسئله فکر کردهاید؟
بله، این حرکت خوبی است. البه شاید تعداد اشعار رضویام هنوز به 10- 12 اثر بیشتر نرسید باشد. اما در آینده میتوانم به انتشار مجموعه مستقل اشعار آیینیام فکر کنم. اما خوب است که در درجه اول آثار متفاوت باشند. یکی از آسیبهای شعر آیینی ما این است که همواره از یکسری صناعات خاص استفاده میکنیم و اگر اینگونه پیش برویم و اشعار آیینی شبیه به یکدیگر باشند، فکر میکنم چاپ آن خود یک آسیب است.
* شاید یکی از ویژگیهای مثبت سرودههای رضوی شما این باشد که حتی مسائل اجتماعی را نیز وارد گستره محتوایی شعر رضوی خود کردهاید. به عنوان مثال مسئله گرانی و سوء استفاده کسبه مشهد و ... که از نظر محتوایی دارای تازگی خاصی هستند. در واقع این هنر سرودن شعر آیینی از دل معضلات و مسائل روز است که باعث میشود سرودههای امروز، صرفا حول یکسری مضامین تکراری و شرطی نگردد.
در ادامه صحبت شما باید عرض کنم شعر آیینی تنها این نیست که ما در مورد چهارده معصوم و خداوند و قرآن و مذهب شعر بگوییم و در آن بر آوردن نام ائمه اصرار بورزیم، یا نام ائمه را در ردیف و قافیه غزل خود قرار دهیم. بلکه شاعری که به مفاهیم بلند انسانی بپردازد نیز شعر آیینی سروده است. یعنی اگر حتی بیاییم در مورد مظاهر طبیعت هم شعر بگوییم، چون طبیعت نیز مخلوق خالق هستی است، غیر مستقیم داریم مدح خالق را میگوییم. چرا که اعتراف میکنیم این زیبایی خود به خود به وجود نیامده است. پس این نیز خود میتواند شعر آیینی باشد.
دین و مذهب، مفاهیم بلند انسانی را شامل میشود و با ارزشهای انسانی صد درصد همراه است. وقتی که ما ارزشهای انسانی را تبلیغ کنیم، در واقع همان ارزشهای دینی را تبلیغ کردهایم. لزوما نمیتوان گفت شعر آیینی حتما باید پیرامون مفاهیم خاصی گفته شود. گنجاندن مفاهیم انسانی و اخلاقی در شعر آیینی به قوت آن میافزاید و کارکرد گستردهتری هم دارد. مثلا شعر رضوی بین ما شیعیان بیشتر نمود دارد، اما اگر کمی گستردهتر کار کنیم، شعرمان میتواند آن هندو، بودایی، مسیحی و یهودی را نیز تحت تاثیر افکار یک مسلمان قرار دهد.
* در شعرهای آیینی، اجتماعی شما نکتهای که نظرم را جلب کرد نوعی خود اتهامی است. به عبارت دیگر، هنگام بیان یک معضل، مخاطب را متهم نکردهاید؛ بلکه اتهام را اول به خودتان وارد کردهاید و انتقادتان را طوری بیان نمودهاید که به شکل منفی و اذیتکنندهی رایج نباشد. استاد محمدکاظمی نیز در مقدمه کتاب بیچشمداشت به این مسئله و ابتکار اشعار شما اشاره کردهاند. کمی درباره این سرودهها بفرمایید.
من چون سالهاست در جشنوارههای شعر رضوی شرکت میکنم، میدانم که دوستان فکر میکنند حتما اگر واژههای نقاره، گنبد و ... در شعر وجود داشته باشد آن شعر، شعر رضوی میشود. برای همین عمدتا مایل بودم از این کلیشهها به نوعی پرهیز کنم. همیشه به دنبال این هستم که چه در شعر رضوی چه در موضوعات دیگر، به محتوای جدیدی برسم. در شعر رضوی اگر بخواهم جزئیتر بیان کنم، هیچوقت به زائران پیاده پرداخته نشده و همواره بیشتر به مجموعه ظاهری حرم پرداختهایم. به سیره و زندگینامه امام رضا (ع) و بیانات ایشان توجه نکردهایم و این موارد مغفول مانده است. من برای متفاوت شدن شعر رضوی، بحث زائران پیاده را که هر ساله در ایام شهادت امام رضا (ع) از سراسر کشور به سمت مشهد میروند به عنوان یک موضوع جدید سرودم. یا در شعر «انگور»، از زبان انگور به بیان مطلب مورد نظرم پرداختهام:
«گفتند از هبوط زمین دور میشوم/ یک رودکی ترانه و تنبور میشوم
گفتند در پیالهی خیام بعد از این/ در کوچه باغهای نشابور میشوم.»
که این روایت ادامه پیدا میکند تا غزل به بیت آخر برسد:
«غافل که در مسیر رسیدن به آفتاب/ مانند جغدهای جهان کور میشوم
در دستهای روشن مردی به نام نور/ زهری به نام خوشهی انگور میشوم..»
شعر قالی نیز توصیف زنی است که کودکش بیمار است. در مناطق ما مرسوم است که زنان همواره قالی میبافتند و نذر حرم میکردند. البته در گذشتهها، و امروز این رسمها تقربیا رو به افول است. خیلی وقتها کسی حاجتی داشت و قالی را میبافت و حاجت خود را که میگرفت، آن را تقدیم حرم میکرد. این روایت را سعی کردم در شعر قالی بیاورم. یا بحثهای انتقادی که ما به آن کمتر پرداختهایم. اینکه مثلا منِ نوعی به عنوان یک مشهدی که میزبان زائران حرم رضوی است، شاید آنطور که باید و شاید نتوانستهام رفتار کنم و این میان در میزبانیام کوتاهیهایی وجود داشته باشد. البته قطعا در مواردی دوستان زائر پذیرایی و برخوردهای خوب نیز از اهالی مشهد دیدهاند، اما یک جاهایی هم آزردهخاطر شدهاند. سعی کردم این مطلب را در شعرم بیان کنم و خطابم با
*همینطور در شعر ابرِ شما با مطلع: «ابر باید که سرانجام ببارد آقا/ و سرش را به ضریحت بگذارد آقا» این نوآوری و تمثیل در شکل زیبای خود وجود دارد و شخصیت بخشی به ابر، کار را متفاوت کرده است:
این شعر دقیقا از زبان یک نابینا گفته شده: «ابر با عینک دودی و عصایی لرزان / قصد پرواز از این پنجره دارد آقا»
همیشه دوست داشتم در همه کارها به سادهترین طرحها توجه نکنم و به طرحهای خاصی برسم و در آن قالب افکار خودم را بیان کنم.
*میخواستم گریزی داشته باشم به تجربیات معلمی شما و تلاشهایی که تا کنون در این زمینه انجام دادهاید. شنیدهام شما با تبدیل مجموعه شعر شاعران به خط بریل، برای دانشآموزانتان فرصت مطالعه اشعار معاصر را فراهم میکنید. کمی در رابطه با این تجربیات بفرمایید.
من به عنوان یک معلم ادبیات همواره این رسالت را بر دوش خود میبینم که سعی کنم دانشآموزان همنوع خودم را به جهان شعر معاصر هدایت کنم. همانطور که میدانید منابع مطالعاتی دانشآموزان نابینا به نوعی بسیار محدود و در حد همان کتابهای درسی است. من خود در دوران دانشآموزی منابعی که در دسترسام بود، بسیار ناچیز بودند. کتابهایی که به خط بریل چاپ شدهاند معمولا از ادبیات گذشته است. ما دیوان حافظ، مثنوی مولانا و شاهنامه را به خط بریل داریم، اما به شعر معاصر که میرسیم کاملا فقیر میشویم و هیچ منبعی نداریم. این باعث میشود یک نوجوان نابینا که میخواهد شعر بگوید همواره از شعر کهن شروع کند و فکر کند اگر از مفاهیم و مجموعه واژگان شعر حافظ؛ مانند می و میکده و ساغر استفاده کرد، شعر فاخر سروده است.
اما با آمدن تکنولوژیِ چاپ خط بریل، این فرصت برای من به وجود آمد تا با صحبتی که با شاعران جوان داشتم، بتوانم مجموعه شعرشان را در قالب فایل word از آنها دریافت کنم و با استفاده از نرمافزار، شعرها را به راحتی به خط بریل تبدیل کنم. به این ترتیب شاید در نیم ساعت یک مجموعه شعر به خط بریل مهیا شود. من وظیفه خودم میدانم که این اتفاق حتما بیفتد. تا امروز شعر شاعرانی چون سعید بیابانکی، استاد محمدکاظم کاظمی، مصطفی محدثی خراسانی، علیرضا سپاهی، جواد کلیدری، محمدمهدی سیار، محمد حسین ملکیان و ... را که تعدادشان بسیار زیاد است، به خط بریل تبدیل کردهام.
شاید تا به حال موفق به تبدیل 30-40 مجموعه شعر شده باشم. اینها را در مدرسه در اختیار دانشآموزانم قرار میدهم و در عین حال در اختیار انجمن نابینایان مشهد نیز میگذارم تا از طریق سایت این انجمن در اختیار دوستان نابینا در سراسر کشور قرار بگیرد و بتوانند مطالعه کنند. در کنار این حرکت، منابع شعر صوتی معاصر را جمعآوری کردهام؛ که یکی از این حرکتها جمعآوری بانک صوتی شعرخوانی شاعران در محضر رهبری است. معمولا آنهایی که در محضر رهبری شعر میخوانند سعی دارند بهترین شعرهایشان را بخوانند و به قول آقای قزوه، این فرصتیست تا جریانهای موفق روز شعری را مقام معظم رهبری هم بشنوند.
این شعرها را که عمدتا شعرهای پرقوتی هستند، جمعآوری کردهایم که در اختیار دوستان نابینا قرار گرفته و خواهد گرفت. کار به نوعی متفاوتِ دیگری که اخیرا شروع کردم برگزاری شب شعری مجازی است که شبهای دوشنبه در ساعت خاصی، از طریق اپلیکیشن اسکایپ برپا میکردیم و دوستان و شاعران نابینای علاقمند به شعر، از سراسر کشور و جهان میتوانستند در آن شب شعر شرکت کنند. ما در ایران از شهر اهواز، شوش دانیال، آذربایجان و گرگان و... شرکتکننده داشتیم. جالبتر اینکه حتی این شب شعر ما بینالمللی بود و از کشورهای امریکا، آلمان، کانادا، انگلیس و هلند نیز افرادی را داشتیم که در شب شعر ما شرکت میکردند. همهی دوستان نابینا را که در گذشته به دلایل مختلفی به این کشورها مهاجرت کرده بودند، از طریق فضای مجازی پیدا کردیم و این اتفاق بسیار خوبی بود.
*شعر شاعران شرکتکننده در این شب شعر مجازی را چطور ارزیابی میفرمایید.
میتوان گفت با توجه به محدودیتهای دوستان نابینا، استعدادهای نابی در میان آنها وجود دارد. اما دوستانی که خارج از کشور هستند به نوعی از فضای شعر داخل ایران دورترند و به دو دلیل ضرر میکنند. یکی از کارهایی که در این جلسات انجام میدادم انتخاب شعرهایی از شاعران معاصر و خواندن آن در فواصل شعرخوانی دوستان بود تا آنها به نوعی نسبت به شعر معاصر آگاهتر شوند و تحت تاثیر قرار بگیرند. همین جلسات باعث شد یکی از دوستان کتاب شعر آقای کاظمی را به صوت تبدیل کنند که در اختیار سایرین قرار دادند. همچنین خانم کبری موسوی لطف کردند و دو مجموعه شعرشان را به نامهای «غروب پا به ماه» و «میشکر» تبدیل به صوت کردند و در اختیار دوستان نابینای ما قرار دادند که کار بسیار جالبی بود. کارهای دیگر را نیز به صورت جسته گریخته به دوستان معرفی میکردیم و دوستانی که مشتاق بودند این کتابها را مطالعه میکردند.
*انرژی و تلاش شما در این راستا بسیار ستودنی و تاثیرگذار است و إنشاءالله در آینده بتواند به پرورش و معرفی استعدادهای متنوعی از سراسر کشور بینجامد و ادامه پیدا کند. اگر هر صحبت ناگفتهای باقی مانده، بفرمایید.
میخواهم از همه دوستانی که با رضایتمندی و آغوش باز خواستههای ما را که تبدیل کتابها به خط بریل است میپذیرند، تشکر کنم. همواره وقتی این درخواست را از دوستان شاعرم دارم، خوشحال میشوند و حتی برایشان جالب است که کتابشان به خط بریل تبدیل شود و معمولا استقبال میکنند. همچنین تشکر از دوستانی که زحمت کشیدند و کتابشان را با صدای خودشان ضبط کردند؛ که این هم به نوع خودش اتفاق جالبیست. من به این روند بسیار امیدوارم؛ البته به این زودیها نه اما این بذری که پاشیده میشود شاید سالها بعد نتیجه بدهد. چراکه من هم در مدرسه نابینایان درس خواندم و با تشویق یکی از همین معلمها ؛که یک خانم شاعر به نام خانم نیکپور بودند؛ فعالیت شعریام را شروع کردم. البته ایشان بینا بودند اما وقتی متوجه شدند من به شعر علاقمندم بسیار مرا تشویق کردند و حتی شعرهای مرا اصلاح میکردند و آن زمان در روزنامه اطلاعات این اشعار را چاپ میکردند. همیشه خودم را مدیون ایشان میدانم و دوست دارم راهی را که شروع کردند، ادامه دهم. ایشان حتی آن زمان در مرکز شهید محبی مکانی را به نام هنرکده فراهم کردند و سعی داشتند استعدادهای ادبی را کشف کنند. در جلسات ادبی ایشان شاید تنها دو نفر شرکت میکردیم اما از همین دو نفر، امروز یک نفر به نوعی دارد جسته گریخته کار میکند. که این به نوع خود اتفاق خوبی بود.
دوست دارم همین اتفاق را در بین دانشآموزان نابینای خودم و همچنین در فضای مجازی بین دوستان نابینای دیگر تبلیغ کنم و بتوانم علاقمندان بیشتری را به این سمتوسو جذب کنم. چون احساس میکنم کسانی که تجربیات متفاوتتری داشتهاند، همواره حرفهای تازهتری برای گفتن دارند. شما زندگینامههای زیادی را میبینید که در سراسر کشورها نوشته شدهاند اما همواره یکی از متفاوتترینشان زندگینامهی طاها حسین است که در قالب کتاب «الایام» یا «آن روزها» نوشته شده است. این کتابی است که به چندین و چند زبان ترجمه شده است. من فکر میکنم دوستان نابینای ما هم میتوانند وارد این جریان بشنود، اما با تجربیات خاص خودشان.
*دوست داشتم به عنوان حسن ختام این گفتگو یکی از شعرهای رضوی شما را بشنوم.
ابر باید که سرانجام ببارد، آقا
و سرش را به ضریحت بگذارد، آقا
ابر با عینک دودی و عصایی لرزان
قصد پرواز از این پنجره دارد، آقا
ابر، چشمان خودش را به پرستو بخشید
که برایش خبر از دشت بیارد، آقا
ابر آمد لب حوضی که پر آینههاست
اشک را دانه به دانه بشمارد، آقا
اگر از درد ننالد اگر از غربت خویش
چه کند، سر به بیابان بگذارد، آقا
قفل فولادترین پنجره هم باز نشد
ابر از عالم و آدم گله دارد آقا
دوست دارد برود مثل پرستو تا اوج
ساک را بسته که اندوه بکارد، آقا
ابر رفتهست کسی نیست که او را آخر
به خداگونهترین غم بسپارد، آقا