مدیر مؤسسه فقاهت و تمدنسازی از ضرورت تحول در حوزههای علمیه میگوید:
حوزه فعلی هیچ نقشی در تحولات دنیا ندارد!/ آیا ما به پیامبر خدا شبیه هستیم؟
سرویس معرفت/ سنگبنای گفتمان تحول در حوزههای علمیه را مقام معظم رهبری، در حدود 25 سال پیش بنیان نهادند. در این سالها، علیرغم تأکیدات گاهوبیگاه معظمله و فعالیتهای پراکنده و کمرمق برخی افراد و مؤسسات، اما تحول خاصی را در حوزههای علمیه به عنوان نهادی تأثیرگذار در زندگی شخصی و اجتماعی مسلمانان شاهد نبودیم. در چند سال اخیر اما مؤسسه «فقاهت و تمدنسازی» به مدیریت حجتالاسلام محمدتقی اکبرنژاد، پیگیری گفتمان تحول را به عنوان پیشانی فعالیتهای خود قرار داده است. این مؤسسه علاوه بر انتشار چند متن درسی به جای متون مرسوم حوزههای علمیه، نشستهای متعددی را نیز در راستای پیگیری این گفتمان برگزار نموده است. در مقابل اما طرفداران رویکرد سنتی و فعلی حوزههای علمیه نیز بیکار ننشسته و به مقابله با جریان تحول پرداختند. فشارهای این جریان موجب شد تا اکبرنژاد، خود از قم به تهران مهاجرت کند و به دورکاری بپردازد. به همین مناسبت، با او از ویژگیهای حوزه تراز و آثار تلاشهای خود و مؤسسه متبوعش در پیگیری گفتمان تحول سخن گفتیم.
گزیده صبحتهای وی به شرح زیر است.
حوزه آرمانی
اگر بخواهیم در رابطه با جایگاه حوزه در جامعه اسلامی و حکومت اسلامی صحبت کنیم، خودبهخود اینکه حوزه آرمانی ما چیست، روشن میشود.
من فکر میکنم اگر ما یک نگاه تفسیری خوبی به سوره توبه داشته باشیم، این داستان خیلی شفاف میشود. سوره توبه که آیه صدوبیست و دوم آنکه آیه نَفْر است و خدای متعال، به واسطه آن، حوزه را افتتاح کرده است، این سوره و آن فضایی که این آیه نازل شده و نسبتی که این تأسیس با ابعاد دیگر دارد که در این سوره مطرح شده، خودش بیانگر جایگاه حوزه علمیه است.
شما میدانید سوره توبه جزء سورههایی است که در اواخر عمر شریف پیامبر اسلام نازل شده است. دورهای است که پیامبر در قدرت هست و یک شکوهی پیداکرده و تقریباً مسلط بر عربستان شده است. برای همین هم هست که خدای متعال دارد اتمامِحجت میدهد به مشرکین و میخواهد کار را فیصله بدهد. این سوره با بسمالله شروع نمیشود. این سوره، سورهای است که در آن بارها تکرار شده که خدای متعال اراده کرده که دینش را بر تمام ادیان غلبه بدهد ولو اینکه مشرکین این را نخواهند؛ یعنی خدای متعال در این سوره، از جهانیشدن اسلام و غلبه اسلام بر تمام ادیان حرف زده است. اوج این سوره همین است، یعنی بحث جهانشمولی اسلام را مطرح کرده و اراده قطعیاش را هم بیان کرده که این اتفاق خواهد افتاد ولو اینکه مشرکین نخواهند.
این سوره ازجمله سورههایی است که بحث نفاق در آن، خیلی جدی مطرح شده و خدای متعال در همین سوره به پیامبر میفرماید که هم بر مشرکین، هم بر کفار، هم بر منافقین سخت بگیر. بحث جهاد نیز در این سوره بسیار پررنگ است، اصلاً آیه نَفْر درست در امتداد آیات جهاد است. آنکه من میفهمم از این سوره این است که این سوره به شکلی آن ابعاد لازم برای حکومت جهانی را تبیین میکند. اوجش همین بحث جهانشمولی اسلام هست. برای تحقق این اتفاق، هم مواردی را لازم داریم و هم موانعی داریم. برای اینکه بتوانیم غلبه کنیم بر تمام ادیان و تمام جریانها انحرافی، یک نیروی نظامی قوی لازم داریم؛ لذا در اینجا به بحث جهاد بسیار تکیه شده است. اصلاً بسیاری از آیات جهاد در این سوره آمده است. در زمان ظهور حضرت نیز غلبه به همین شکل است و کار فرهنگی در آن زمان صورت نمیگیرد.
البته ایشان کار فرهنگی سنگینی را در دستور خواهند داشت، ولی نه از قبیل کارهای فرهنگی که ما انجام میدهیم. کار مهم ایشان، روشنگری است و شمشیر در مرحله دوم فعالیت ایشان قرار دارد. خداوند در سوره منافقین از تلاشهای اهلکتاب برای از بین بردنِ معارف الهی سخن میگوید. از این سو، شما میخواهید کار دین را توسعه بدهید. بنابراین جای یک نکته در این میان خالی است و آن هم عبارت است از روشنگری.
در این تحلیل است که ما نیاز به یک حوزه علمیه پیدا میکنیم، اصلاً تولد حوزه علمیه در اسلام به همین منظور بوده. خدای متعال از روز اول این را نمیگوید. درست در زمانی که اسلام دارد به قدرت میرسد این حرف را مطرح میکند. اینکه نیاز داریم علمایی تربیت بشوند که دینشناس باشند، بعد برگردند سمت قوم خودشان که آنها را هدایت کنند: لیتفقهوا فیالدین.
رسالت حوزه: تفوق بر همه ادیان
حالا داستان چیست؟ داستان این است که شما وقتی میخواهید حوزه علمیه را تحلیل کنید، باید حوزه علمیه را در این فضا ببینید؛ یعنی یک رسالت جهانی. بحث تفوق اسلام بر تمام ادیان است. آیه دارد این را میگوید. پس حوزه شما باید چشماندازهایش، چشماندازهای جهانی باشد، نه چشماندازهای حتی ملی، حالا بماند به اینکه تنزل بکند بشود شهری و بماند که تنزل بکند بشود مثلا دهات. این نقطه ثقل این داستان است.
نکته دوم اینکه چیزی که از این سوره ما یاد میگیریم این است که حوزه علمیه باید در تعامل با یک بستهای، یک مجموعه و منظومهای از مسائل اتفاق بیفتد که میخواهد آن غلبه عینی و تحقق عینی توحید بر تمام شرکها باشد؛ یعنی شما مثلا در یک نظام دارید حوزه را میبینید. این خیلی مهم است. حوزه در کنار جهاد مطرح شده، در کنار مبارزه با اهل کتاب مطرح شده، یعنی پیامبر که این جریان را رهبری میکند نیاز به بازخوانی دارد که یکی از بازوانش، حوزه علمیه است.
این باز مهم است که شما باید با یک نگاه ماهوارهای از بالا به پایین و در تعامل همه اینها را باهم تحلیل بکنید. بعد بحث نَفْر را در این سوره دارید؛ یعنی بحث این است که یک عدهای بیایند دینشناس بشوند و برگردند. یکی از ویژگیهای خدای متعال این است که بسیار عملگرا است. اصلاً شما به این فکر کردید که چرا خدای متعال قرآن را یکدفعه نازل نکرد؟ من به ضرس قاطع میگویم و نمیترسم از اینکه به من انگ بزنند؛ به نظر من اگر خدای متعال قرآن را یکدفعه نازل میکرد، استفاده علمی ما از قرآن خیلی بیشتر از الآن میشد؛ یعنی اگر قرآن را خدا بهصورت یک کتاب علمی یکدفعه نازل میکرد و ناظر به حادثهها نبود، قدرت بهرهمندی ما از قرآن بیشتر میشد تا الآن که ظاهراً حالت کشکولی پیداکرده و ناظر به حادثههاست.
چرا نزول قرآن، تدریجی است؟
در شکل فعلی نزول قرآن، آدم احساس میکند که خدای متعال مثل یک فرمانده میماند که آن بالا نشسته و میگوید که این کار را بکنید. بعد دقیقا ناظربه مسئلهای دیگر میگوید: کار دیگری انجام بدهید. مثلا وسط جنگ یک مسألهای پیش میآید و آن را دارد مطرح میکند. بعد مثلا فرض کنید قبل از جنگ یک خانمی شوهرش ایلاء کرده و آمده به پیامبر شکایت کرده؛ در این میان، خدا جواب او را هم میدهد. یعنی یک در هم بودنی را میبینید. این نشان میدهد که خدای متعال این بحثهای انتزاعی ذهنی را خیلی قبول ندارد؛ یعنی عملیاتی دارد معارف را مطرح میکند. یک تحول عجیبی در حوزه رقم میخورد اگر ما حوزه را اینطوری میدیدیم. آنجا هم میگوید بیایند یاد بگیرند و برگردند. این هم سیره خود قرآنی است. حالا نکتههای زیادی را میشود از این سوره و از این شکل طرح آیه نَفْر استفاده کرد. من فکر کنم ما اشکالمان این است که اینطوری به آیه نَفْر نگاه نکردیم و آن را در جای خودش و در آن منظومهای که خدای متعال مطرح کرده ندیدیم. این باعث شده به یک نگاههای سخیف و ضعیفی از حوزه برسیم.
جریان سنتی و تحولخواه، اختلاف دیدگاه دارند
اساسا مشکل عمده دو جریان تحولخواه و جریان متحجّر در حوزه همین جاست: اختلاف افق. اختلاف افق یعنی اینکه شما آن منظرهایی که با هم میبینید متفاوت است، تعریفتان از حوزه متفاوت است. باور بکنید بسیاری از آقایانی که ما با آنها مشکل داریم -از مراجع بگیرید تا پایین- و مانع تحول هستند، آنها بعضی از حرفهای ما را نمیفهمند. آنها میگویند تو چه مرگت است؟ ما مگر میخواستیم چه کار بکنیم که هِی میگویید نشد. الحمدلله طلبهها میآیند درسها و چه شکوه و عظمتی دارد، هزار نفر دارند در درس میآیند، بعد هم محرّم و صفر و رمضان که میشود، میروند بلاد و دهات و اینها تبلیغ دین خدا را میکنند و دوباره برمیگردند.
خب، کسی که حوزه را اینگونه میبیند اصلا نمیفهمد که این چرا جلز و ولز میکند، چرا هِی میگوید نشد و داد و بیداد به راه میاندازد. یک وقت هم نگاه یک کسی اینطوری است؛ یعنی چشمانداز جهانی، بدین صورت که حوزه بخشی از خود حاکمیت است و از آنطرف هم به این حوزه کاملا عملیاتی نگاه میکند؛ یعنی اصلاً حوزه یک قدم نباید انتزاعی بردارد. دو تعریف از حوزه، دو افق و دو چشمانداز، باور کنید خیلی از این آقایانی که ما در حوزه داریم، کاملا قانع هستند به اینکه طلبه دهات برود چهارتا مسئله بگوید و برگردد. من خودم درس آقای اشتهاردی، درس اخلاق چهارشنبهها بود شرکت میکردم، عین تعبیرشان یادم مانده است. ایشان گفتند که بروید از این فرصتی که الحمدلله به واسطه حکومت ایجاد شده به مردم مسأله شرعی یاد بدهید؛ یعنی آخرین چیزی که از ما میخواست همین بود. حالا میگفت روزنامه هم نخوانید چون روزنامه هست، یعنی به درد یک روز میخورد. بروید چیزی یاد بگیرید که به درد همیشهتان میخورد. این آدم، اختلاف افقش با امام چقدر است؟ تازه ایشان امام را خیلی دوست دارد، شاگردش است ولی دیگر این تناقضات را پوشش میدهند.
حوزه باید بازخوانی کند
من فکر میکنم حوزه هم اگر در این سایز ببینیم، باید یک بازخوانی جدی از خودش بکند، از مفهومشناسیاش بگیرید تا ساختارشناسیاش تا روشهایش، اصلاً همه چیز را یک بار باید از نو بنویسد. خودش، خودش را بازخوانی بکند. براساس چه؟ براساس همین آیه نَفْر که در ظرفیت سوره توبه نازل شده، نه فقط خود آیه نفر. البته متأسفانه واقعیت این است که در همان آیه نبأ از سوره توبهاش هم ماندیم. حوزه راکد مانده است، یعنی اصلاً آب که میآید دیگر بیرون نمیرود. ولی آنکه مهم است همان کلیت سوره هست که این باید در این فضا دیده بشود.
عرض من این است که وقتی شما اینجور ببینید همه چیزتان باید عوض بشود براساس رسالتهایتان خودتان را تعریف کنید؛ یعنی ببینید حوزه باید بیاید بگوید که من چه دارم، حالا اینها هیچ، اینها تا وقتی که برنامه جدید نداریم باید باشد و بودنشان اشکال ندارد؛ اما من باید بیایم براساس همین چشمانداز جهانی راه را مشخص کنم. الآن واقعا حوزه علمیه قم یا نجف چقدر در تصمیمات جهانی، حتی در حوزههای فرهنگی و دینی نقش دارد؟ حالا سیاسیاش که بماند؛ یعنی آیا حوزه قم، یک حوزه فعال در عرصه بینالملل حتی در عرصه ادیان است که همیشه حرف اول را میزند؟ حوزه برگزارکننده کرسیهای گفتوگو در سطح بینالمللی است؟ مثلا واتیکان را به چالش کشیده؟ هندوها را به چالش کشیده؟ سنیها را به چالش کشیده است؟ اینطوری دارید میبینیدش؟ واتیکان میگوید من برای هر دهکورهای هم که در دنیا راهم دادند آدم فرستادم. نه آدمی که برود از آن مردم پول بگیرد بلکه آدمی که میرود به مردم خدمت میکند و با خدمترسانی دینش را ترویج میکند. تا همین امروز هم زنان مسیحی که کلیسا میروند به عنوان پرستار شناخته میشوند، خدمترسان به مردم. کلا همه ما برعکس هستیم، ما میرویم سوار بر مردم میشویم. ما چه کار کردیم؟ آن هم با این ظرفیتهایی که اسلام دارد که آنها ندارند.
نقش حوزههای علمیه در حکومت جهانی
در حکومت جهانی بنا بود این حوزه در کنار آن نیروی نظامی مغز متفکر باشد. خاصیتش این بود. مغز متفکر میآید برای دنیا ایده میدهد. الآن دین غالب دنیا، لیبرالیسم است. حال ما به عنوان نقطه مقابل لیبرالیسم نباید در جامعه ایدهپردازی کنیم؟ متأسفانه لیبرالیسم در سوراخ سوزن هم نفوذ کرده است. شما الآن خانهها را ببینید چقدر باز ساخته میشود؛ الآن مردم در همه چیز خودشان را لیبرال میبینند. اگر اینگونه نگاه کنیم آن وقت معاونت بینالملل حوزه باید معاونتی در حد وزارت خارجه باشد نه یک امر حاشیهای. اما در حال حاضر، تقریبا هیچ تأثیری در دنیا ندارد.
ما مسلمانیم؟
من نمیدانم چرا اسممان را مسلمان گذاشتهایم؟ حتی در مسائل ساده هیچ شباهتی با اسلام نداریم. باور کنید من بعضی وقتها میمانم پیغمبرمان خیلی خوشرو بوده، ولی ما خیلی عبوس هستیم. معمولا مردم ما را عبوس میشناسند. پیامبر متواضع بود، ولی ما مغرور هستیم. زحمتی به کسی نداشت، ولی ما کلی زحمت داریم. میخواهیم دو روز منبر برویم، ده تا خانواده درگیرمان هستند، بعدش هم یک چیزی حتما باید به ما بدهند. این ایراد حوزه است، همهاش ایراد طلبه نیست.
تنها ده درصد طلاب باید کار علمی بکنند!
قرآن عملیاتی کار میکند و حرف میزند، ولی ما انتزاعی شدیم. نشستیم برای خودمان داریم کار میکنیم. این نشان میدهد که حوزه باید از دل جامعه برخیزد؛ یعنی تنها مدل نجاتبخش برای حوزه، مدلی است که از همین ضرورتهای جامعه امروز بلند شود. مثلا اگر الآن مشکل کشور، مشکل تبلیغ دین است، حوزه باید بخش مهمی از توانش را در بحث تبلیغ بگذارد. این درحالی است که الآن مؤسسات تبلیغی هم دارند فقه و اصول میخوانند. مگر ما چند تا نیروی تولید علمی لازم داریم؟ من به ضرس قاطع میگویم ده درصد هم زیاد است. مگر اصلاً تولید علم کار هر کسی است؟ بقیه آدمها باید میرفتند کار میدانی میکردند.
تبلیغ را هم بلد نیستیم!
تازه آن تبلیغ هم خودش صدتا رشته میشود به حسب آن موارد مختلف، از آن بچه هفت ساله که مدرسه میآید تا دانشجوی دوره دکترا و آن سربازی که در سربازخانه هست، در صدا و سیما و رادیو، همه اینها مبلغین خاص خودش را میخواهد. الآن مشکل ما در صدا و سیما همین است. کسی دارد میرود آنجا به عنوان کارشناس دین حرف میزند که اصلاً رسانه را نمیشناسد، گناه هم ندارد چون یادش ندادید. من خودم وقتی رادیو میرفتم همان اوّلش به آن کارگردان و مجری میگفتم: اگر چیزی هست به من یاد بدهید. اگر نکتهای را باید مراعات کنم بگوئید. الآن اما هیچ چیزی را آموزش نمیدهند، برای همین است که سخنرانیها و تبلیغ تلویزیونی اثری ندارد. اگر هم در چند نفر اثر بگذارد به صورت خودجوش است، نه اینکه ما برای کار در رسانه، آموزش خاصی دیده باشیم.
رفتم تهران تا در فضای تمدنی قرار بگیرم
کسی که میخواهد تئوری پردازی کند باید در فضای جامعه قرار بگیرد. خدا شاهد است شما اگر در قم بنشینید هیچ نظریه کاربردی نمیتوانید تولید کنید. من خودم از کسانی هستم که همه زندگیام تولید علم بوده است. من بسته جامع اجتهاد نوشتم. دلیل اینکه من رفتم تهران همین بود، چون دیدم اصلاً من تا در فضایی که مفاهیم تمدنی را به من القا نکند قرار نگیرم، اصلاً ذهنم درگیر نمیشود و نمیتوانم تولیدی متناسب با نیاز جامعه داشته باشم. نهایت دغدغه من در قم، مقدمه واجب است، اما در تهران میتوانم در فضاهای مختلف صنعتی، دانشگاهی و .. قرار بگیرم. وقتی این گونه شد، انسان عملگرا میشود و نظریاتش هم کاربردیتر میگردد.
در تبلیغ عمومی، عقب هستیم
در رابطه با تبلیغ، الآن حوزه ما کجا است؟ واقعا شرمآور نیست که ما روستایی داشته باشیم که آخوند ندارد؟ اکثر روستاهای ما حتی مساجد ما در شهرهای بزرگ اینطوری هستند. مگر آنهایی که آخوند دارند چقدر فعالند؟ اصلاً این تلقی در حوزه ما هست که مسجد یک پایگاه است و یک آخوند تماموقت میخواهد. شما بروید در تهران، در بهترین نقطههای تهران مسجد است، نبش خیابان، مسجد بزرگ، مثلا فرض کنید هزار متر، هشتصد متر، پانصد متر. آنجا را اگر دست دو تاجر میدادید پاساژ میزدند اما مسجد همه چیزش را مردم خودشان تأمین میکنند. حاضر هم هستند دستتان را ببوسند که شما یک طلبه تربیت کنید، ولی طلبه تربیت کنی برای آن فضا، نه اینکه طلبهای که تا شب سر کلاس کفایه دارد چرت میزند و بعد میرود مسجد.
حوزه و قوانین کشور
در شورای نگهبان شش روحانی سن بالا هستند با کلی مشغله، ولی باید قوانین کشور را با اصول عملیه تأیید کنند. آن وقت این همه طلبه در قم، هیچ دغدغه ای در رابطه با قوانین کشور ندارند! خب، اینگونه که باشد وضع کشور همین میشود. اگر لیستی از موضوعات دروس خارج قم بگذارید میبینید که اکثرشان هی ارتباطی با مسائل مهم کشور ندارند.
حوزه آرمانی
اگر بخواهیم در رابطه با جایگاه حوزه در جامعه اسلامی و حکومت اسلامی صحبت کنیم، خودبهخود اینکه حوزه آرمانی ما چیست، روشن میشود.
من فکر میکنم اگر ما یک نگاه تفسیری خوبی به سوره توبه داشته باشیم، این داستان خیلی شفاف میشود. سوره توبه که آیه صدوبیست و دوم آنکه آیه نَفْر است و خدای متعال، به واسطه آن، حوزه را افتتاح کرده است، این سوره و آن فضایی که این آیه نازل شده و نسبتی که این تأسیس با ابعاد دیگر دارد که در این سوره مطرح شده، خودش بیانگر جایگاه حوزه علمیه است.
شما میدانید سوره توبه جزء سورههایی است که در اواخر عمر شریف پیامبر اسلام نازل شده است. دورهای است که پیامبر در قدرت هست و یک شکوهی پیداکرده و تقریباً مسلط بر عربستان شده است. برای همین هم هست که خدای متعال دارد اتمامِحجت میدهد به مشرکین و میخواهد کار را فیصله بدهد. این سوره با بسمالله شروع نمیشود. این سوره، سورهای است که در آن بارها تکرار شده که خدای متعال اراده کرده که دینش را بر تمام ادیان غلبه بدهد ولو اینکه مشرکین این را نخواهند؛ یعنی خدای متعال در این سوره، از جهانیشدن اسلام و غلبه اسلام بر تمام ادیان حرف زده است. اوج این سوره همین است، یعنی بحث جهانشمولی اسلام را مطرح کرده و اراده قطعیاش را هم بیان کرده که این اتفاق خواهد افتاد ولو اینکه مشرکین نخواهند.
این سوره ازجمله سورههایی است که بحث نفاق در آن، خیلی جدی مطرح شده و خدای متعال در همین سوره به پیامبر میفرماید که هم بر مشرکین،
البته ایشان کار فرهنگی سنگینی را در دستور خواهند داشت، ولی نه از قبیل کارهای فرهنگی که ما انجام میدهیم. کار مهم ایشان، روشنگری است و شمشیر در مرحله دوم فعالیت ایشان قرار دارد. خداوند در سوره منافقین از تلاشهای اهلکتاب برای از بین بردنِ معارف الهی سخن میگوید. از این سو، شما میخواهید کار دین را توسعه بدهید. بنابراین جای یک نکته در این میان خالی است و آن هم عبارت است از روشنگری.
در این تحلیل است که ما نیاز به یک حوزه علمیه پیدا میکنیم، اصلاً تولد حوزه علمیه در اسلام به همین منظور بوده. خدای متعال از روز اول این را نمیگوید. درست در زمانی که اسلام دارد به قدرت میرسد این حرف را مطرح میکند. اینکه نیاز داریم علمایی تربیت بشوند که دینشناس باشند، بعد برگردند سمت قوم خودشان که آنها را هدایت کنند: لیتفقهوا فیالدین.
رسالت حوزه: تفوق بر همه ادیان
حالا داستان چیست؟ داستان این است که شما وقتی میخواهید حوزه علمیه را تحلیل کنید، باید حوزه علمیه را در این فضا ببینید؛ یعنی یک رسالت جهانی. بحث تفوق اسلام بر تمام ادیان است. آیه دارد این را میگوید. پس حوزه شما باید چشماندازهایش، چشماندازهای جهانی باشد، نه چشماندازهای حتی ملی، حالا بماند به اینکه تنزل بکند بشود شهری و بماند که تنزل بکند بشود مثلا دهات. این نقطه ثقل این داستان است.
نکته دوم اینکه چیزی که از این سوره ما یاد میگیریم این است که حوزه علمیه باید در تعامل با یک بستهای، یک مجموعه و منظومهای از مسائل اتفاق بیفتد که میخواهد آن غلبه عینی و تحقق عینی توحید بر تمام شرکها باشد؛ یعنی شما مثلا در یک نظام دارید حوزه را میبینید. این خیلی مهم است. حوزه در کنار جهاد مطرح شده، در کنار مبارزه با اهل کتاب مطرح شده، یعنی پیامبر که این جریان را رهبری میکند نیاز به بازخوانی دارد که یکی از بازوانش، حوزه علمیه است.
این باز مهم است که شما باید با یک نگاه ماهوارهای از بالا به پایین
چرا نزول قرآن، تدریجی است؟
در شکل فعلی نزول قرآن، آدم احساس میکند که خدای متعال مثل یک فرمانده میماند که آن بالا نشسته و میگوید که این کار را بکنید. بعد دقیقا ناظربه مسئلهای دیگر میگوید: کار دیگری انجام بدهید. مثلا وسط جنگ یک مسألهای پیش میآید و آن را دارد مطرح میکند. بعد مثلا فرض کنید قبل از جنگ یک خانمی شوهرش ایلاء کرده و آمده به پیامبر شکایت کرده؛ در این میان، خدا جواب او را هم میدهد. یعنی یک در هم بودنی را میبینید. این نشان میدهد که خدای متعال این بحثهای انتزاعی ذهنی را خیلی قبول ندارد؛ یعنی عملیاتی دارد معارف را مطرح میکند. یک تحول عجیبی در حوزه رقم میخورد اگر ما حوزه را اینطوری میدیدیم. آنجا هم میگوید بیایند یاد بگیرند و برگردند. این هم سیره خود قرآنی است. حالا نکتههای زیادی را میشود از این سوره و از این شکل طرح آیه نَفْر استفاده کرد. من فکر کنم ما اشکالمان این است که اینطوری به آیه نَفْر نگاه نکردیم و آن را در جای خودش و در آن منظومهای که خدای متعال مطرح کرده ندیدیم. این باعث شده به یک نگاههای سخیف و ضعیفی از حوزه برسیم.
جریان سنتی و تحولخواه، اختلاف دیدگاه دارند
اساسا مشکل عمده دو جریان تحولخواه و جریان متحجّر در حوزه همین جاست: اختلاف افق. اختلاف افق یعنی اینکه شما آن منظرهایی که با هم میبینید متفاوت است، تعریفتان از حوزه متفاوت است. باور بکنید بسیاری از آقایانی که ما با آنها مشکل داریم -از مراجع بگیرید تا پایین- و مانع تحول هستند، آنها بعضی از حرفهای ما را نمیفهمند. آنها میگویند تو چه مرگت است؟ ما مگر میخواستیم چه کار بکنیم که هِی میگویید نشد. الحمدلله طلبهها میآیند درسها و چه شکوه و عظمتی دارد، هزار نفر دارند در درس میآیند، بعد هم محرّم و صفر و رمضان که میشود، میروند بلاد و دهات و اینها تبلیغ دین
خب، کسی که حوزه را اینگونه میبیند اصلا نمیفهمد که این چرا جلز و ولز میکند، چرا هِی میگوید نشد و داد و بیداد به راه میاندازد. یک وقت هم نگاه یک کسی اینطوری است؛ یعنی چشمانداز جهانی، بدین صورت که حوزه بخشی از خود حاکمیت است و از آنطرف هم به این حوزه کاملا عملیاتی نگاه میکند؛ یعنی اصلاً حوزه یک قدم نباید انتزاعی بردارد. دو تعریف از حوزه، دو افق و دو چشمانداز، باور کنید خیلی از این آقایانی که ما در حوزه داریم، کاملا قانع هستند به اینکه طلبه دهات برود چهارتا مسئله بگوید و برگردد. من خودم درس آقای اشتهاردی، درس اخلاق چهارشنبهها بود شرکت میکردم، عین تعبیرشان یادم مانده است. ایشان گفتند که بروید از این فرصتی که الحمدلله به واسطه حکومت ایجاد شده به مردم مسأله شرعی یاد بدهید؛ یعنی آخرین چیزی که از ما میخواست همین بود. حالا میگفت روزنامه هم نخوانید چون روزنامه هست، یعنی به درد یک روز میخورد. بروید چیزی یاد بگیرید که به درد همیشهتان میخورد. این آدم، اختلاف افقش با امام چقدر است؟ تازه ایشان امام را خیلی دوست دارد، شاگردش است ولی دیگر این تناقضات را پوشش میدهند.
حوزه باید بازخوانی کند
من فکر میکنم حوزه هم اگر در این سایز ببینیم، باید یک بازخوانی جدی از خودش بکند، از مفهومشناسیاش بگیرید تا ساختارشناسیاش تا روشهایش، اصلاً همه چیز را یک بار باید از نو بنویسد. خودش، خودش را بازخوانی بکند. براساس چه؟ براساس همین آیه نَفْر که در ظرفیت سوره توبه نازل شده، نه فقط خود آیه نفر. البته متأسفانه واقعیت این است که در همان آیه نبأ از سوره توبهاش هم ماندیم. حوزه راکد مانده است، یعنی اصلاً آب که میآید دیگر بیرون نمیرود. ولی آنکه مهم است همان کلیت سوره هست که این باید در این فضا دیده بشود.
عرض من این است که وقتی شما اینجور ببینید همه چیزتان باید عوض بشود براساس رسالتهایتان خودتان را تعریف کنید؛ یعنی ببینید حوزه باید بیاید بگوید که من چه دارم، حالا اینها هیچ، اینها تا وقتی که برنامه جدید نداریم باید باشد و بودنشان اشکال ندارد؛ اما من باید بیایم براساس همین چشمانداز جهانی راه را مشخص کنم. الآن واقعا حوزه علمیه قم یا نجف چقدر در تصمیمات جهانی، حتی در حوزههای فرهنگی و دینی نقش دارد؟ حالا سیاسیاش که بماند؛ یعنی آیا حوزه قم، یک حوزه فعال در عرصه بینالملل حتی در عرصه ادیان است که همیشه حرف اول را میزند؟ حوزه برگزارکننده کرسیهای گفتوگو در سطح بینالمللی است؟ مثلا واتیکان را به چالش کشیده؟ هندوها را به چالش کشیده؟ سنیها را به چالش کشیده است؟ اینطوری دارید
نقش حوزههای علمیه در حکومت جهانی
در حکومت جهانی بنا بود این حوزه در کنار آن نیروی نظامی مغز متفکر باشد. خاصیتش این بود. مغز متفکر میآید برای دنیا ایده میدهد. الآن دین غالب دنیا، لیبرالیسم است. حال ما به عنوان نقطه مقابل لیبرالیسم نباید در جامعه ایدهپردازی کنیم؟ متأسفانه لیبرالیسم در سوراخ سوزن هم نفوذ کرده است. شما الآن خانهها را ببینید چقدر باز ساخته میشود؛ الآن مردم در همه چیز خودشان را لیبرال میبینند. اگر اینگونه نگاه کنیم آن وقت معاونت بینالملل حوزه باید معاونتی در حد وزارت خارجه باشد نه یک امر حاشیهای. اما در حال حاضر، تقریبا هیچ تأثیری در دنیا ندارد.
ما مسلمانیم؟
من نمیدانم چرا اسممان را مسلمان گذاشتهایم؟ حتی در مسائل ساده هیچ شباهتی با اسلام نداریم. باور کنید من بعضی وقتها میمانم پیغمبرمان خیلی خوشرو بوده، ولی ما خیلی عبوس هستیم. معمولا مردم ما را عبوس میشناسند. پیامبر متواضع بود، ولی ما مغرور هستیم. زحمتی به کسی نداشت، ولی ما کلی زحمت داریم. میخواهیم دو روز منبر برویم، ده تا خانواده درگیرمان هستند، بعدش هم یک چیزی حتما باید به ما بدهند. این ایراد حوزه است، همهاش ایراد طلبه نیست.
تنها ده درصد طلاب باید کار علمی بکنند!
قرآن عملیاتی کار میکند و حرف میزند، ولی ما انتزاعی شدیم. نشستیم برای خودمان داریم کار میکنیم. این نشان میدهد که حوزه باید از دل جامعه برخیزد؛ یعنی تنها مدل نجاتبخش برای حوزه، مدلی است که از همین ضرورتهای جامعه امروز بلند شود. مثلا اگر الآن مشکل کشور، مشکل تبلیغ دین است، حوزه باید بخش مهمی از توانش را در بحث تبلیغ بگذارد. این درحالی است که الآن مؤسسات تبلیغی هم دارند فقه و اصول میخوانند. مگر ما چند تا نیروی تولید علمی لازم داریم؟ من به ضرس قاطع میگویم ده درصد هم زیاد است. مگر اصلاً تولید علم کار هر کسی است؟ بقیه آدمها باید میرفتند کار میدانی میکردند.
تبلیغ را هم بلد نیستیم!
تازه آن تبلیغ هم خودش صدتا رشته میشود به حسب آن موارد مختلف، از آن بچه هفت ساله که مدرسه میآید تا دانشجوی دوره دکترا و آن سربازی که
رفتم تهران تا در فضای تمدنی قرار بگیرم
کسی که میخواهد تئوری پردازی کند باید در فضای جامعه قرار بگیرد. خدا شاهد است شما اگر در قم بنشینید هیچ نظریه کاربردی نمیتوانید تولید کنید. من خودم از کسانی هستم که همه زندگیام تولید علم بوده است. من بسته جامع اجتهاد نوشتم. دلیل اینکه من رفتم تهران همین بود، چون دیدم اصلاً من تا در فضایی که مفاهیم تمدنی را به من القا نکند قرار نگیرم، اصلاً ذهنم درگیر نمیشود و نمیتوانم تولیدی متناسب با نیاز جامعه داشته باشم. نهایت دغدغه من در قم، مقدمه واجب است، اما در تهران میتوانم در فضاهای مختلف صنعتی، دانشگاهی و .. قرار بگیرم. وقتی این گونه شد، انسان عملگرا میشود و نظریاتش هم کاربردیتر میگردد.
در تبلیغ عمومی، عقب هستیم
در رابطه با تبلیغ، الآن حوزه ما کجا است؟ واقعا شرمآور نیست که ما روستایی داشته باشیم که آخوند ندارد؟ اکثر روستاهای ما حتی مساجد ما در شهرهای بزرگ اینطوری هستند. مگر آنهایی که آخوند دارند چقدر فعالند؟ اصلاً این تلقی در حوزه ما هست که مسجد یک پایگاه است و یک آخوند تماموقت میخواهد. شما بروید در تهران، در بهترین نقطههای تهران مسجد است، نبش خیابان، مسجد بزرگ، مثلا فرض کنید هزار متر، هشتصد متر، پانصد متر. آنجا را اگر دست دو تاجر میدادید پاساژ میزدند اما مسجد همه چیزش را مردم خودشان تأمین میکنند. حاضر هم هستند دستتان را ببوسند که شما یک طلبه تربیت کنید، ولی طلبه تربیت کنی برای آن فضا، نه اینکه طلبهای که تا شب سر کلاس کفایه دارد چرت میزند و بعد میرود مسجد.
حوزه و قوانین کشور
در شورای نگهبان شش روحانی سن بالا هستند با کلی مشغله، ولی باید قوانین کشور را با اصول عملیه تأیید کنند. آن وقت این همه طلبه در قم، هیچ دغدغه ای در رابطه با قوانین کشور ندارند! خب، اینگونه که باشد وضع کشور همین میشود. اگر لیستی از موضوعات دروس خارج قم بگذارید میبینید که اکثرشان هی ارتباطی با مسائل مهم کشور ندارند.