شاعر «خبرهای خوب» در گفت و گو با فرهنگ رضوی:
بسیاری از مردم با شعر زندگی میکنند
نیلوفر بختیاری: مریم کرباسی نجف آبادی، متولد 1354 و از بانوان شاعر اهل نجفآباد اصفهان است. اشعار او در طی مدت فعالیتش برگزیدهی کنگرهها و جشنوارههای کشوری گوناگون، در زمینهی سرودههای آیینی، اعتقادی، دفاع مقدس و... بوده است. از او تاکنون مجموعههای «چهرهات را پیمبری باید» و مجموعه غزل «خبرهای خوب» منتشر شده است. یکی از ویژگیهای کتاب «خبرهای خوب» که به تازگی نیز منتشر شده است، اشعاریست که در این کتاب به آستان حضرت ثامن الحجج تقدیم شده است. با مریم کرباسی نجف آبادی در گفت و گو با خبرگاری فرهنگ رضوی درباره شعر آیینی و رضوی،سخن گفته است که آن را در ادامه میخوانید:
به عنوان سوال نخست بفرمایید مولفههای اصلی شعر آیینی و شعر رضوی از نظر شما چیست؟
شعر آیینی نیز بخشی از شعر است و تنها وجه تمایز آن با اشعاری که موضوعات آزاد دارند، محتوای آن است. به هر حال در شعر آیینی شاعر باید درک عمیقی نسبت به مسائل مذهبی و شیعی داشته باشد تا بتواند اثری موفق بیافریند. اگر قرار باشد به عناصر موجود در شعر آیینی و رضوی توجه نداشته باشیم و صرفا بخواهیم مدح و منقبت و سوگ و مرثیهای را بیان کنیم، رسالت شاعر به سرانجام نرسیده است. زیرا مردم خودشان کموبیش دربارهی مسائل مذهبی، اطلاعات پایهای دارند و اینگونه نیست که ما بخواهیم در شعر، زندگی ائمه را برای آنان تعریف کنیم. اگر قرار باشد ما فقط شرح زندگی پیشوایان دینی را به مخاطب انتقال بدهیم، این دیگر نمیتواند اسمش شعر باشد. پس همان ویژگیها و مشخصاتی که یک شعر غیرآیینی خوب دارد؛ مثل تصویرسازیهای زلال و اندیشههای قوی، شعر آیینی هم باید از آنها بهرهمند باشد. خصوصا که در شعر آیینی، عاطفه نقش بسیار پررنگی دارد و میتوان روانی شعر و صمیمی بودن آن را از نقشآفرینی عاطفه در شعر مهمتر دانست؛ آن گونه که شعر بتواند به آسانی در زندگی مردم جریان پیدا کند.
شاعر چگونه باید اطلاعاتی را که دارد، وارد شعر کند؟
سوال خیلی خوبیست. وقتی دقت میکنم میبینم بعضیها صرفا میخواهند در شعر، اطلاعاتشان را به رخ مخاطب بکشند، غافل از آن که مخاطب اصلا نمیتواند با این گونه اشعار ارتباط لازم را برقرار کند. شاعر گاهی کوشیده است با بهرهمندی از یکسری تلمیحات یا صنایع ادبی سنگین، مخاطب را تحت تاثیر خود قرار داده و به وی فخر بفروشد که دانش من چنین است و چنان. مدتی نیز رایج شده بود که در شعر، افراطگونه از واژگان و جملات عربی استفاده میکردند. در جامعهای که زبان فارسی، زبان رسمی است، مگر چند درصد مردم به زبان عربی تسلط دارند؟ شاعر باید مخاطب عام و خاص را در نظر بگیرد. درواقع هر قدر بتوانیم وجوه عاطفی و اندیشهٔ شعرمان را تقویت کنیم و موسیقی درونی و بیرونی آن را حفظ کنیم، بهتر میتوانیم با مخاطبینمان ارتباط برقرار کنیم؛ تا آنکه تعدادی واژۀ عجیب و غریب و دهان پرکن در شعر خود بیاوریم.
در واقع میفرمایید از زبان روز فاصله نگیریم؟
بله دقیقا. شعر باید به زبان روزمره باشد. البته باید اضافه کنم که اگر شاعر بتواند با هنرمندی، از واژههای کهن، زبانی نو بیافریند، دیگر نور علی نور است.
آیا شعر رضوی امروز در ادای دین به فرهنگ شیعی و رضوی توانسته پیشرو و موفق عمل کند؟
به نظرم چندان نه. طبیعی است که ما شاعران، روزانه حداقل اشعاری را که در این زمینه سروده شدهاند مطالعه میکنیم. اما به شخصه اگر از من بخواهند از فلان شاعر یک شعر رضوی خوب بخوانم، شعری در ذهنم ندارم. زیرا شعرها تاثیر فوق العادهای بر من نگذاشته است. شاعران اسیر تکرار و کلیشه شدهاند. نمیدانم چرا وقتی شاعر میخواهد شعر رضوی بسراید، سریع میرود به سراغ واژههایی مثل ضامن آهو، کبوتر، قطار و ... درحالیکه هنگام زیارت امام رضا(ع)؛ که ان شاءالله قسمتمان شود؛ مضمونهای ریز و درشتی هست که میتوانیم آنها را کشف کنیم و به تصویر بکشیم. مسلما مسائل جذابتر دیگری هم هستند که آنقدر ذهنمان را به خود مشغول کنند تا دیگر نیازی به تصویرسازیهای کلیشهای نداشته باشیم، ولی ما از آن مسائل مهمتر غافل ماندهایم؛ در نتیجه به محض اینکه میخواهیم یک شعر آیینی و رضوی بسراییم چون ذهنمان شرطی شده، سریع به سراغ آن واژههای تکراری میرویم.
با توجه به پاسخ شما به سوال اول، من برداشتم این است که نزدیکتر شدن به زبان روزمره، معنیاش این نیست که شعر حول مضامین تکراری بچرخد بلکه میفرمایید در عین اینکه شعر زبان صمیمی روزمره را دارد، شاعر میتواند با نگاه و دیدی تازه نیز شعر بسراید، درست است؟
ببینید! زاویهی نگاه خیلی مهم است. شاید ما بتوانیم به همان کبوتری که انقدر داریم تکرارش میکنیم از یک زاویهی متفاوت نگاه کنیم و چه بسا به کشفهای دلنشینی هم دست بیابیم. نه اینکه بگویم اصلا در میان شعرهایی که با همین واژهها سروده شده، شعر خوب وجود ندارد؛ نه! اگر ما نگاهمان متفاوت باشد خیلی هم موثر است.
در کتاب تازهتان؛ «خبرهای خوب» شعرهای رضوی زیبایی از شما خواندهام و لذت بردهام. نظر خود شما دربارهی این اشعار چیست؟
باید بگویم ابتدا لطف خدا و سپس عنایت ویژهی امام رضا (ع) و ارادت خاص بنده به آستان مقدس رضوی، باعث سروده شدن اشعار رضوی این کتاب است. آنچه در این غزلها کاملا مشهود است – و منتقدین و دوستدارانش نیز بر آن صحه گذاشتهاند – جوششی بودن این سرودههاست. مثلا اولین شعر کتاب با مطلع :
«این حرم در طول سال از بس که زائر داشته
خاطرات خوب و شیرینی به خاطر داشته...»
خیلی جاها بر سر آن بحث بوده است و نقدهای متفاوتی بر آن نوشتهاند که این نوع نگاهها میتواند در تمام شعرهای آیینی باشد. یعنی دیدن چیزی که ما بارها از کنارش گذشتهایم اما به آن توجه نکردهایم. مثل بیتی دیگری از این غزل :
«جالب است آقا خیابانهای اطراف حرم
نیمهشبها هم شبیه روز عابر داشته...»
برایشان جالب بود که کسی تابه حال به این مسئله اشاره نکرده؛ که ما حتی نیمهشب هم اگر به حرم مطهر امام رضا (ع) برویم، خیابانهای اطراف حرم شلوغ است. پس نگاههای تازهتر در شعر میتواند توفیق پیدا کند، اما پرداختن به آن مسائل تکراری به نظرم چندان مفید نیست و راه به جایی نخواهد برد.
این شاید به دلیل این مسئله باشد که همۀ شعرها ویژگی عبور از دایرهی مخاطبان خاص (شاعران و پژهشگران) را به میان دایرهی وسیعتر مخاطبان عام ندارند. امروز در میان شاعران معاصر هم این مسئله قابل مشاهده است. اینکه برخی شاعران معتقدند مخاطبان خاص خود را دارند و شاید شعرشان لزوما از جانب همهی طیفهای جامعه مورد استقبال قرار نگیرد. نظر شما در این مورد چیست؟
البته به این مساله باید از چند زاویه نگاه کرد. بعضی از هنرمندان به موضوع هنر برای هنر اعتقاد دارند و برای آنان وجود مخاطبان عام اهمیت چندانی ندارد. آنها به مخاطبان خاص توجه دارند و از این که هنرشان قابل درک برای عموم مردم باشد پرهیز میکنند. نمونهی این هنر را در اتفاقاتی که به ویژه در نقاشی معاصر اروپا رخ داد میتوان دید. تا آنجا که این هنر به پیچیدهترین سطح خود رسید. در شعر پارسی نیز این اتفاق در مقاطعی رخ داد. به ویژه آنجا که خوانندهی عادی و حتی گاه باسواد از درک آنها ناتوان ماند. مثلا طرح معماها و لغز که در دوره ای رواج بسیار داشت و نمونههایی از آن ها در تذکرهی نصرآبادی آمده است. نگاه دوم به مخاطب عام، توجه ویژه دارد و قابل مشاهده است که اشعاری از این دست در سطحیترین نوع ادبی قرار دارد. شاعر فکر میکند که با این روال سخنش را تمام مردم خواهند فهمید. این مساله در چند سال اخیر با رواج بهرهمندی از شبکههای اجتماعی مجازی به وضوح قابل مشاهده است و سطحیترین اشعار به نام شعر، به خورد مخاطب داده میشود. نگاه دیگر هر دو گروه را راضی نگاه میدارد و بررسی آثار این شاعران نشان میدهد که هم اشعار ناب سرودهاند و هم سرودهای میانمایه دارند.
محدودیت و امتیازات شعر در انتقال پیام به عنوان یک رسانهی سنتی چیست؟
همانطور که مشخص است زبان برای انتقال مفاهیم یکی از مهمترین ابزارهاست. میتوانیم با شعر به راحتی حرفمان را بزنیم. آن چه که هم شاعر را دچار محدودیت میکند و هم اثر وی را در اذهان ماندگار نگاه میدارد، آهنگ یا همان وزن شعر است. مهارت شاعر در بیان اندیشههایش آنجا آشکار میشود که بتواند از محدودیتهای وزن و قافیه و ردیف سربلند بیرون بیاید. این گونه اشعار عموما میان عموم مردم مورد اقبال واقع میشوند و به وضوح میبینیم که در کلام روزمرهی آنها استفادهی فراوان دارند؛ بدون آن که مردم از نام شاعر آن شعر آگاهی داشته باشند. مانند این بیت حافظ :
«هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»
که مصراع دوم، از شهرت بسیار برخوردار بوده و به صورت مثل در آمده است.
بسیاری از مردم با شعر زندگی میکنند. همانطور که همه دیوان حافظ را در خانههایشان دارند و کمابیش حتما از حال و هوای شعرهای آن هم خبر دارند. ممکن است انتقال مفاهیم از طریق هنرهای دیگر سختتر باشد تا انتقال مفهوم از طریق زبان؛ اما در شعر به شرطی که آن مولفههایی که پیش از این گفته شد در آن وجود داشته باشد، میتوانیم مفاهیم مد نظرمان را انتقال دهیم. درواقع کلام در آن واحد میتواند بر مخاطب عام و خاص تاثیر بگذارد تا از خواندن و شنیدنش لذت ببرند.
این شامل همهی شکلهای شعری میشود یا مثلا امکانات غزل در زمینهی شعر آیینی بیشتر است؟
غزل یکی از قالبهایی است که همه میتوانند با آن انس بگیرند؛ اما مثلا این انس گرفتن در شعر سپید کمتر است. خیلی از مردم عادی وقتی شعر سپید را برایشان میخوانی ممکن است بگویند این شعر نیست. هر چند در این زمینه، هم شاعران موفقی داریم هم اشعار تاثیرگذاری؛ ولی به دلایل خاص، این نوع قالب شعری هنوز نتوانسته است جایگاه اصلی خود را پیدا کند.
پس غزل در این زمینه پیشتازتر از قالبهای دیگر است؟
بله، صددرصد. همانطور که گفتم بسیاری از مردم هنوز با شعر سپید یا نیمایی آنطور که باید خو نگرفتهاند.
این به دلیل نوعی عادت نیست؟ اینکه ما شعری را که موزون است و ردیف و قافیهی آن جایگاه مشخصی دارد را بیشتر میپسندیم؟ و یا به خاطر آن است که در این حوزه کمتر فعالیت شده است؟ و آیا ممکن است در سالهای آینده سلیقهها به سمت شکلهای کمطرفدارتر شعری تغییر کند؟
خب مسلما موسیقی یکی از عناصرمهمیست که میتواند روی مخاطب تاثیر فوقالعادهای داشته باشد. یعنی مردم اینطور عادت کردهاند که بیشتر کلام آهنگین را به عنوان شعر بپذیرند. مثالی میزنم. اگر ما سالها در روستا زندگی کرده باشیم؛ با آنهمه صفا و سادگی؛ و ناگهان قرار شود باقی عمر را در فضای مدرن و کاملا متفاوت شهری سپری کنیم؛ مسلما زمان زیادی طول میکشد تا بتوانیم خود را با شرایط جدید وفق بدهیم. به هر حال قرنهای بسیاری غزل در سرزمین شعر حکومت کرده است. شاید در آینده با گذشت زمان، تغییری در این وضع ایجاد شود.
در دورهی معاصر و از میان شاعران پیشکسوتتر آثار و روش کدام شاعر را بیشتر میپسندید؟
در زمینهی شعر آیینی بسیار کار شده است. اما بنده به شخصه شعر خاصی در نظر ندارم که تاثیر ویژهای بر من گذاشته باشد. باید ببینیم علت آن که همه با ترکیببند معروف محتشم کاشانی، شاعر قرن دهم، _با مطلع معروف: «باز این چه شورش است که در خلق عالم است/ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»_ اینقدر خوب ارتباط برقرار کردهاند، چیست. اصلا شاید صنعت ادبی خاصی هم در این شعر نباشد اما محتشم آن حسی را بیان کرده که ما هر سال در روزهای عاشورا با آن مواجهیم و داریم با آن زندگی میکنیم. اینکه همهجا سیاه پوش شده و انگار زمین و زمان عزادار شدهاند. دقیقا همان چیزی که وجود دارد و محرمها داریم در کوچه و خیابان میبینیم. این شعر همان واقعیتیست که ما هر سال با آن برخورد میکنیم. شاید به خاطر همین ماندگار شده. چون حرف دل مردم و نگاه مردم بوده است. باید ببینیم شعر او چه مولفههایی داشته که هنوز بر سر زبانهاست. یا عمّان سامانی شاعر قرن سیزدهم، که کلا حادثهی کربلا و واقعۀ عاشورا را از حالت سوگ خارج کرده و با حماسههای بسیار روشنگری در هم آمیخته و توانسته بسیار موفق عمل کند.
تاثیر جشنوارهها را در انتقال فرهنگ رضوی چگونه میبینید؟
کلا جشنوارهها از این لحاظ که بهانهای هستند که شاعران به شعر آیینی رضوی و... بپردازند، میتوانند خیلی موثر باشند. اما نمیتوان جشنواره را ملاک تشخیص شعر ضعیف از شعر قوی قرار داد. چون به هر حال داوران با سلیقههای متفاوت و نقطهنظرهای مختلف به امر داوری میپردازند. دیگر آنکه متاسفانه یکی از آفتهای شعر امروز، تقلید شاعران از روی دست یکدیگر است. بعضیها خود را موظف میدانند که در کنار اشعارشان با موضوعات آزاد، حتما چند شعر آیینی هم در رزومهی کاریشان داشته باشند تا از قافلهی شاعران آیینیسرا عقب نمانند. این رویکرد سبب میشود که تحریف در اینگونه شعرها زیاد شود. بعضی از اشعار نیز پیچیدگیهای زبانی زیادی دارند و داورپسند هستند. البته این یک حکم کلی نیست ولی گاهی در تعداد محدودی ازکنگرههای شعر رخ میدهد.
برای بهبود وضعیتی که فرمودید چه راهکارها و پیشنهاداتی را موثر میدانید؟
بعضی از شاعران یا حرف دلشان را نمیزنند یا این که بدون آگاهی از ابعاد مختلف زندگی پیشوایان، به سرودن میپردازند. اینکه شاعر حرف دلش را بزند با این مسئله که خود را ملزم به سرودن شعر آیینی کند، متفاوت است. اگر قرار باشد به همان مضامین تکراری پرداخته شود بنده کمتر به خود اجازه میدهم شعر بگویم. آنچه مهم است گسترش دایرهی واژگان و درک عمیق نسبت به مسائل مذهبیمان است. شاید در یک شعر، مدح بیشتر مورد توجه قرار گیرد، یا شاید بتوانیم حادثه یا مضمون مورد نظرمان را با حماسه بهتر بیان کنیم. بستگی به محتوا و مضمونی دارد که برای شعر انتخاب کردهایم. همچنین انتخاب وزن متناسب با موضوع شعر نیز بسیار قابل اهمیت است تا بتوان اثر موفقی را خلق کرد.
در پایان خوشحال میشوم یکی از شعرهای رضوی تان را بشنوم.
غزلیست نذر آستان مقدس امام رضا (ع):
این حرم در طول سال از بس که زائر داشته
خاطرات خوب و شیرینی به خاطر داشته
فرق شهرت با تمام شهرها اين است که
شهر زیبای تو هر فصلی مسافر داشته
هرکسی یک بار اگر حتی به مشهد آمده
دائما حال خوشی با آن مناظر داشته
آسمانت، گنبدت، صحن و سرای مرقدت
جایگاهی ویژه در شعر معاصر داشته
من یقین دارم به تعداد تمام خادمان
بارگاهت تا همین امروز شاعر داشته
جالب است آقا خیابانهای اطراف حرم
نیمه شب ها هم شبیه روز عابر داشته
هر کسی مهر تو باشد در دلش انگار که،
در ميان سینه یک صندوق جواهر، داشته
باطن هر زائری با دیدنت شد روسپيد
رو سياهی را اگر حتی به ظاهر داشته
هر که با من بوده است از ابتدای این غزل
مطمئنم حال خوبی تا به آخر داشته...
به عنوان سوال نخست بفرمایید مولفههای اصلی شعر آیینی و شعر رضوی از نظر شما چیست؟
شعر آیینی نیز بخشی از شعر است و تنها وجه تمایز آن با اشعاری که موضوعات آزاد دارند، محتوای آن است. به هر حال در شعر آیینی شاعر باید درک عمیقی نسبت به مسائل مذهبی و شیعی داشته باشد تا بتواند اثری موفق بیافریند. اگر قرار باشد به عناصر موجود در شعر آیینی و رضوی توجه نداشته باشیم و صرفا بخواهیم مدح و منقبت و سوگ و مرثیهای را بیان کنیم، رسالت شاعر به سرانجام نرسیده است. زیرا مردم خودشان کموبیش دربارهی مسائل مذهبی، اطلاعات پایهای دارند و اینگونه نیست که ما بخواهیم در شعر، زندگی ائمه را برای آنان تعریف کنیم. اگر قرار باشد ما فقط شرح زندگی پیشوایان دینی را به مخاطب انتقال بدهیم، این دیگر نمیتواند اسمش شعر باشد. پس همان ویژگیها و مشخصاتی که یک شعر غیرآیینی خوب دارد؛ مثل تصویرسازیهای زلال و اندیشههای قوی، شعر آیینی هم باید از آنها بهرهمند باشد. خصوصا که در شعر آیینی، عاطفه نقش بسیار پررنگی دارد و میتوان روانی شعر و صمیمی بودن آن را از نقشآفرینی عاطفه در شعر مهمتر دانست؛ آن گونه که شعر بتواند به آسانی در زندگی مردم جریان پیدا کند.
شاعر چگونه باید اطلاعاتی را که دارد، وارد شعر کند؟
سوال خیلی خوبیست. وقتی دقت میکنم میبینم بعضیها صرفا میخواهند در شعر، اطلاعاتشان را به رخ مخاطب بکشند، غافل از آن که مخاطب اصلا نمیتواند با این گونه اشعار ارتباط لازم را برقرار کند. شاعر گاهی کوشیده است با بهرهمندی از یکسری تلمیحات یا صنایع ادبی سنگین، مخاطب را تحت تاثیر خود قرار داده و به وی فخر بفروشد که دانش من چنین است و چنان. مدتی نیز رایج شده بود که در شعر، افراطگونه از واژگان و جملات عربی استفاده میکردند. در جامعهای که زبان فارسی، زبان رسمی است، مگر چند درصد مردم به زبان عربی تسلط دارند؟ شاعر باید مخاطب عام و خاص را در نظر بگیرد. درواقع هر قدر بتوانیم وجوه عاطفی و اندیشهٔ شعرمان را تقویت کنیم و موسیقی درونی و بیرونی آن را حفظ کنیم، بهتر میتوانیم با مخاطبینمان ارتباط برقرار کنیم؛ تا آنکه تعدادی واژۀ عجیب و غریب و دهان پرکن در شعر خود بیاوریم.
در واقع میفرمایید از زبان روز فاصله نگیریم؟
بله دقیقا. شعر باید به زبان روزمره باشد. البته باید اضافه کنم که اگر شاعر بتواند با هنرمندی، از واژههای کهن، زبانی نو بیافریند، دیگر نور علی نور است.
آیا شعر رضوی امروز در ادای دین به فرهنگ شیعی و رضوی توانسته پیشرو و موفق عمل کند؟
به نظرم چندان نه. طبیعی است که ما شاعران، روزانه حداقل اشعاری را که در این زمینه سروده شدهاند مطالعه میکنیم. اما به شخصه اگر از من بخواهند از فلان شاعر یک شعر رضوی خوب بخوانم، شعری در ذهنم ندارم. زیرا شعرها تاثیر فوق العادهای بر من نگذاشته است. شاعران اسیر تکرار و کلیشه شدهاند. نمیدانم چرا وقتی شاعر میخواهد شعر رضوی بسراید، سریع میرود به سراغ واژههایی مثل ضامن آهو، کبوتر،
با توجه به پاسخ شما به سوال اول، من برداشتم این است که نزدیکتر شدن به زبان روزمره، معنیاش این نیست که شعر حول مضامین تکراری بچرخد بلکه میفرمایید در عین اینکه شعر زبان صمیمی روزمره را دارد، شاعر میتواند با نگاه و دیدی تازه نیز شعر بسراید، درست است؟
ببینید! زاویهی نگاه خیلی مهم است. شاید ما بتوانیم به همان کبوتری که انقدر داریم تکرارش میکنیم از یک زاویهی متفاوت نگاه کنیم و چه بسا به کشفهای دلنشینی هم دست بیابیم. نه اینکه بگویم اصلا در میان شعرهایی که با همین واژهها سروده شده، شعر خوب وجود ندارد؛ نه! اگر ما نگاهمان متفاوت باشد خیلی هم موثر است.
در کتاب تازهتان؛ «خبرهای خوب» شعرهای رضوی زیبایی از شما خواندهام و لذت بردهام. نظر خود شما دربارهی این اشعار چیست؟
باید بگویم ابتدا لطف خدا و سپس عنایت ویژهی امام رضا (ع) و ارادت خاص بنده به آستان مقدس رضوی، باعث سروده شدن اشعار رضوی این کتاب است. آنچه در این غزلها کاملا مشهود است – و منتقدین و دوستدارانش نیز بر آن صحه گذاشتهاند – جوششی بودن این سرودههاست. مثلا اولین شعر کتاب با مطلع :
«این حرم در طول سال از بس که زائر داشته
خاطرات خوب و شیرینی به خاطر داشته...»
خیلی جاها بر سر آن بحث بوده است و نقدهای متفاوتی بر آن نوشتهاند که این نوع نگاهها میتواند در تمام شعرهای آیینی باشد. یعنی دیدن چیزی که ما بارها از کنارش گذشتهایم اما به آن توجه نکردهایم. مثل بیتی دیگری از این غزل :
«جالب است آقا خیابانهای اطراف حرم
نیمهشبها هم شبیه روز عابر داشته...»
برایشان جالب بود که کسی تابه حال به این مسئله اشاره نکرده؛ که ما حتی نیمهشب هم اگر به حرم مطهر امام رضا (ع) برویم، خیابانهای اطراف حرم شلوغ است. پس نگاههای تازهتر در شعر میتواند توفیق پیدا کند، اما پرداختن به آن مسائل تکراری به نظرم چندان مفید نیست و راه به جایی نخواهد برد.
این شاید به دلیل این مسئله باشد که همۀ شعرها ویژگی عبور از دایرهی مخاطبان خاص (شاعران و پژهشگران) را به میان دایرهی وسیعتر مخاطبان عام ندارند. امروز در میان شاعران معاصر هم این مسئله قابل مشاهده است. اینکه برخی شاعران معتقدند مخاطبان خاص خود را دارند و شاید شعرشان لزوما از جانب همهی طیفهای جامعه مورد استقبال قرار نگیرد. نظر شما در این مورد چیست؟
البته به این مساله باید از چند زاویه نگاه کرد. بعضی از هنرمندان به موضوع هنر برای هنر اعتقاد دارند و برای آنان وجود مخاطبان عام اهمیت چندانی ندارد. آنها به مخاطبان خاص توجه دارند و از این که هنرشان قابل درک برای عموم مردم باشد پرهیز میکنند. نمونهی این هنر را در اتفاقاتی که به ویژه در نقاشی معاصر اروپا رخ داد میتوان دید. تا آنجا که این هنر به پیچیدهترین سطح خود رسید. در شعر پارسی نیز این اتفاق در مقاطعی رخ داد. به ویژه آنجا که خوانندهی عادی و حتی گاه باسواد از درک آنها ناتوان ماند. مثلا طرح معماها و لغز که در دوره ای رواج بسیار داشت و نمونههایی از آن ها در تذکرهی نصرآبادی آمده است. نگاه دوم به مخاطب عام، توجه ویژه دارد و قابل مشاهده است که اشعاری از این دست در سطحیترین
محدودیت و امتیازات شعر در انتقال پیام به عنوان یک رسانهی سنتی چیست؟
همانطور که مشخص است زبان برای انتقال مفاهیم یکی از مهمترین ابزارهاست. میتوانیم با شعر به راحتی حرفمان را بزنیم. آن چه که هم شاعر را دچار محدودیت میکند و هم اثر وی را در اذهان ماندگار نگاه میدارد، آهنگ یا همان وزن شعر است. مهارت شاعر در بیان اندیشههایش آنجا آشکار میشود که بتواند از محدودیتهای وزن و قافیه و ردیف سربلند بیرون بیاید. این گونه اشعار عموما میان عموم مردم مورد اقبال واقع میشوند و به وضوح میبینیم که در کلام روزمرهی آنها استفادهی فراوان دارند؛ بدون آن که مردم از نام شاعر آن شعر آگاهی داشته باشند. مانند این بیت حافظ :
«هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست»
که مصراع دوم، از شهرت بسیار برخوردار بوده و به صورت مثل در آمده است.
بسیاری از مردم با شعر زندگی میکنند. همانطور که همه دیوان حافظ را در خانههایشان دارند و کمابیش حتما از حال و هوای شعرهای آن هم خبر دارند. ممکن است انتقال مفاهیم از طریق هنرهای دیگر سختتر باشد تا انتقال مفهوم از طریق زبان؛ اما در شعر به شرطی که آن مولفههایی که پیش از این گفته شد در آن وجود داشته باشد، میتوانیم مفاهیم مد نظرمان را انتقال دهیم. درواقع کلام در آن واحد میتواند بر مخاطب عام و خاص تاثیر بگذارد تا از خواندن و شنیدنش لذت ببرند.
این شامل همهی شکلهای شعری میشود یا مثلا امکانات غزل در زمینهی شعر آیینی بیشتر است؟
غزل یکی از قالبهایی است که همه میتوانند با آن انس بگیرند؛ اما مثلا این انس گرفتن در شعر سپید کمتر است. خیلی از مردم عادی وقتی شعر سپید را برایشان میخوانی ممکن است بگویند این شعر نیست. هر چند در این زمینه، هم شاعران موفقی داریم هم اشعار تاثیرگذاری؛ ولی به دلایل خاص، این نوع قالب شعری هنوز نتوانسته است جایگاه اصلی خود را پیدا کند.
پس غزل در این زمینه پیشتازتر از قالبهای دیگر است؟
بله، صددرصد. همانطور که گفتم بسیاری از مردم هنوز با شعر سپید یا نیمایی آنطور که باید خو نگرفتهاند.
این به دلیل نوعی عادت نیست؟ اینکه ما شعری را که موزون است و ردیف و قافیهی آن جایگاه مشخصی دارد را بیشتر میپسندیم؟ و یا به خاطر آن است که در این حوزه کمتر فعالیت شده است؟ و آیا ممکن است در سالهای آینده سلیقهها به سمت شکلهای کمطرفدارتر شعری تغییر کند؟
خب مسلما موسیقی یکی از عناصرمهمیست که میتواند روی مخاطب تاثیر فوقالعادهای داشته باشد. یعنی مردم اینطور عادت کردهاند که بیشتر کلام آهنگین را به عنوان شعر بپذیرند. مثالی میزنم. اگر ما سالها در روستا زندگی کرده باشیم؛ با آنهمه صفا و سادگی؛ و ناگهان قرار شود باقی عمر را در فضای مدرن و کاملا متفاوت شهری سپری کنیم؛ مسلما زمان زیادی طول میکشد تا بتوانیم خود را با شرایط جدید وفق بدهیم. به هر حال قرنهای بسیاری غزل در سرزمین شعر حکومت کرده است. شاید در آینده با گذشت زمان، تغییری در این وضع ایجاد شود.
در دورهی معاصر و از میان شاعران پیشکسوتتر آثار و روش کدام شاعر را بیشتر میپسندید؟
در زمینهی شعر آیینی بسیار کار شده است. اما بنده به شخصه شعر خاصی در نظر ندارم که تاثیر
تاثیر جشنوارهها را در انتقال فرهنگ رضوی چگونه میبینید؟
کلا جشنوارهها از این لحاظ که بهانهای هستند که شاعران به شعر آیینی رضوی و... بپردازند، میتوانند خیلی موثر باشند. اما نمیتوان جشنواره را ملاک تشخیص شعر ضعیف از شعر قوی قرار داد. چون به هر حال داوران با سلیقههای متفاوت و نقطهنظرهای مختلف به امر داوری میپردازند. دیگر آنکه متاسفانه یکی از آفتهای شعر امروز، تقلید شاعران از روی دست یکدیگر است. بعضیها خود را موظف میدانند که در کنار اشعارشان با موضوعات آزاد، حتما چند شعر آیینی هم در رزومهی کاریشان داشته باشند تا از قافلهی شاعران آیینیسرا عقب نمانند. این رویکرد سبب میشود که تحریف در اینگونه شعرها زیاد شود. بعضی از اشعار نیز پیچیدگیهای زبانی زیادی دارند و داورپسند هستند. البته این یک حکم کلی نیست ولی گاهی در تعداد محدودی ازکنگرههای شعر رخ میدهد.
برای بهبود وضعیتی که فرمودید چه راهکارها و پیشنهاداتی را موثر میدانید؟
بعضی از شاعران یا حرف دلشان را نمیزنند یا این که بدون آگاهی از ابعاد مختلف زندگی پیشوایان، به سرودن میپردازند. اینکه شاعر حرف دلش را بزند با این مسئله که خود را ملزم به سرودن شعر آیینی کند، متفاوت است. اگر قرار باشد به همان مضامین تکراری پرداخته شود بنده کمتر به خود اجازه میدهم شعر بگویم. آنچه مهم است گسترش دایرهی واژگان و درک عمیق نسبت به مسائل مذهبیمان است. شاید در یک شعر، مدح بیشتر مورد توجه قرار گیرد، یا شاید بتوانیم حادثه یا مضمون مورد نظرمان را با حماسه بهتر بیان کنیم. بستگی به محتوا و مضمونی دارد که برای شعر انتخاب کردهایم. همچنین انتخاب وزن متناسب با موضوع شعر نیز بسیار قابل اهمیت است تا بتوان اثر موفقی را خلق کرد.
در پایان خوشحال میشوم یکی از شعرهای رضوی تان را بشنوم.
غزلیست نذر آستان مقدس امام رضا (ع):
این حرم در طول سال از بس که زائر داشته
خاطرات خوب و شیرینی به خاطر داشته
فرق شهرت با تمام شهرها اين است که
شهر زیبای تو هر فصلی مسافر داشته
هرکسی یک بار اگر حتی به مشهد آمده
دائما حال خوشی با آن مناظر داشته
آسمانت، گنبدت، صحن و سرای مرقدت
جایگاهی ویژه در شعر معاصر داشته
من یقین دارم به تعداد تمام خادمان
بارگاهت تا همین امروز شاعر داشته
جالب است آقا خیابانهای اطراف حرم
نیمه شب ها هم شبیه روز عابر داشته
هر کسی مهر تو باشد در دلش انگار که،
در ميان سینه یک صندوق جواهر، داشته
باطن هر زائری با دیدنت شد روسپيد
رو سياهی را اگر حتی به ظاهر داشته
هر که با من بوده است از ابتدای این غزل
مطمئنم حال خوبی تا به آخر داشته...